آنچه مىخوانيد پژوهشى است كوتاه در باره تاريخ ولادت حضرتصديقه طاهره، حضرت فاطمه عليهاالسلام كه سالها پيش انجام شده استو اينك با اصلاحاتى اندك تقديم مىشود. روشن است كه اين موضوع،پژوهشى بيش از اين مىطلبد، اما همين مقدار مىتواند تصويرى كلى از اينمساله به دست دهد.
اين مقاله تلاش مىكند بررسى كوتاهى در باره تاريخ ولادت آنحضرت(س) و در نتيجه سن ازدواج و مدت عمر شريفش داشته باشد. گرچهشخصيتبانوى بزرگى چون فاطمه زهرا(س) و تبيين آن متكى بر صحت وسقم نتايج اين گونه مباحث نيست، ولى نشان دادن واقعيات علمى، حتى اگرهيچ اثر مستقيم عملى نيز نداشته باشد، امرى مطلوب است. اعمال خاص وادعيه ويژهاى كه معمولا در تعظيم چنين مناسبتهايى وارد شده است، ولزوم وحدت رويه جامعه اسلامى در بزرگداشت و تجديد عهد با اولياىدين(ع)، تاكيدى استبر مفيد بودن اين دست مباحث.
از ميان هزاران شاهد گويايى كه بر مظلوميت اهلبيت(ع) گواهىمىدهد، همين اختلاف نظرهايى است كه در باره تاريخ ولادت و رحلت ومدت امامت و عمر آن بزرگواران بر جاى مانده است. اين، نه يعنىناديده انگاشتن تلاشهاى طاقتفرساى علماى متعهد و مورخان دلسوزىكه خود از اين رهگذر، دلى پردرد دارند، بلكه اشاره به ظلم تاريخ وتاريخپردازانى است كه يك نگاه اجمالى به تاليفاتشان نشان مىدهدچگونه در وصف حاكمان جور و عمال آنان و خصوصيات زندگى شخصىبسيارى كسان كه حتى برخى از آنان ارزش نام بردن نيز ندارند، به تفصيلقلمفرسايى كردهاند و در تطهير دستگاه ستم آنان، سخنها راندهاند و تاريخرا بر مذاق ستمكاران نوشتهاند، ولى از مظلومان تاريخ و بويژه از بزرگانشيعه يا سخنى نگفتهاند و يا به اشارت رفتهاند و يا خائنانه و يا جاهلانهدستبه تحريف چهره آنان آلودهاند. اينجاست كه دستهاى پيدا و نهانسلطه را در محو ياد و فكر و منطق و حتى نام بزرگان شيعه بويژه امامانمعصوم(ع) در گوشه گوشه تاريخ به خوبى مىتوان ديد. وقتى چهرهاى چوناميرالمؤمنين(ع) كه بعد از پيامبر اكرم(ص) اولين انسان كامل و زندگى اوپرجاذبهترين قطعه تاريخ است، قبر مباركش سالهاى سال از ديدگان عمومبه جز خواصى چند، مخفى باشد و آوردن نام او بر زبان جرمى نابخشودنىبه شمار آيد تا جايى كه كسى چون ابوالحسن بصرى كه خود در نظرحكومت وقت، قرب و منزلتى نيز داشت، بگويد كه ما به على(ع) با كنيه«ابوزينب» (پدر زينب) اشاره مىكرديم. يعنى از بردن نام حضرت باكداشتند، و وقتى پاره تن پيامبر(ص) با آن منزلت و مقامى كه نزد پدر خويشداشت و فاصله رحلت پدر بزرگوارش تا شهادت او به صد روز نيزنمىرسد، حتى در مورد محل خاكسپارىاش، نظرى قاطع نمىتوان داد، آنوقت در مورد ساير حضرات ائمه(ع) مطلب پرواضح خواهد بود. اگر نبودفداكارى و تلاش همه جانبه عالمان و راويان و فقيهان شيعه، امروز ما جزاندكى از زواياى زندگى امامان شيعه(ع) و بزرگان اهلبيت(ع) نمىدانستيم.
تلاش حاكمان جور و واعظان دربار و تاريخنويسان قلم بمزد، در ازميان بردن نقش و نام و ياد اهلبيت(ع) را، از اين جمله على(ع) به خوبىمىتوان دريافت:
كل حقد حقدته قريش على رسول الله(ص) اظهرته في وسيظهرها في ولدي من بعدي. ما لي و لقريش؟! انما وترتهمبامر الله و امر رسوله، افهذا جزاء من اطاع الله و رسوله انكانوا مسلمين؟! (1) .
همه كينهاى را كه قريش نسبتبه رسول خدا(ص) داشت در باره منآشكار ساخت و آن را بعد از من، به فرزندانم نشان خواهد داد. مرابا قريش چه كار! من فقط به دستور خدا و پيامبرش از اينان انتقامگرفته و برخورد كردم. آيا اگر اينان مسلمانند، اين پاداش كسى استكه اطاعتخدا و پيامبرش را نموده است؟!
و يا سخن ديگر اميرالمؤمنين(ع) كه پيامبر(ص) حتى اگر فرزند پسرى نيزبعد از خود داشت، حكومت را به او نمىدادند، چون از پيامبر اكرم(ص) دلخوشى نداشتند و در صدد محو چهره او و اهلبيتش بودند. (2) .
اين در حالى بود كه آنان براى وصول به اهداف شوم خويش حد ومرزى نمىشناختند و حتى از افترا بستن به رسول خدا(ص) و جعل حديث وساختن چهرهاى دلخواه براى خود يا ناصالحانى كه تامين كننده خواستآنان بودند دريغ نمىكردند.
اختلاف نظرى كه در باره مدت عمر حضرت فاطمه(س) وجود داردبيشتر ناشى از اختلاف در تاريخ ولادت آن حضرت(س) است; زيرا هرچنددر خصوص تاريخ دقيق شهادت حضرت(س) نيز نظريات چندى ابرازگرديده ولى فاصلهاى كه ميان اين نظريات است، چندان نيست و حداقل واكثر آن به يك سال نمىرسد (حداكثر 8 ماه و حداقل 45 روز)، ولىاختلافآرا در سال تولد آن حضرت(س) زياد است و فاصله حداقل و اكثرآن به حدود 17 سال مىرسد! يعنى حداقل سنى كه براى حضرت(س) هنگامرحلت ذكر شده 18 سال و حداكثر 35 سال است.
اين گفتهها با محور قرار دادن تاريخ بعثت پيامبر(ص) در سن 40سالگى و 13 سال قبل از هجرت، به دو بخش تقسيم مىگردد. عدهاى ولادتحضرت(س) را پيش از مبعث مىدانند و دستهاى بعد از آن.
بر طبق اين قول، فاطمه(س) هنگام شهادت 28 سال بوده است. برخىنيز سن 27 سال را ذكر كردهاند. (8) .
گفته دوم كه طرفداران بزرگى چون شيخمفيد دارد، ولادت را در 20جمادىالآخره سال دوم بعثت مىداند. چنان كه مرحوم سيد بنطاووس بهنقل از كتاب حدائق الرياض شيخ مفيد آورده است. (10) و نيز خود شيخ مفيددر رساله مسار الشيعه به اين مطلب تصريح كرده است:
و فى اليوم العشرين منه، سنة اثنتين من المبعث، كان مولدالسيدة (مولاتنا خ.ل) الزهراء فاطمة بنت رسولالله(عليهماالسلام) و هو يوم شريف يتجدد فيه سرور المؤمنينو يستحب فيه التطوع بالخيرات و الصدقة على المساكين; (11) .
ولادت حضرت فاطمه زهرا، دختر رسول خدا كه سلام بر آنها باد،در روز بيستم از اين ماه (جمادىالاخر) از سال دوم مبعثبودهاست. و آن روز شريفى است كه خوشحالى مؤمنان تجديد مىشود ودر اين روز انجام دادن خيرات و پرداخت صدقه به تنگدستانمستحب است.
كفعمى نيز در كتاب مصباح خود، همين گفته را ترجيح داده است وگفته سوم را كه خواهد آمد با تعبير «گفته شده» بيان كرده است. (12) .
شيخ طوسى در ضمن بيان مناسبتهاى ماه جمادىالاخر اين عبارت راآورده است:
فى اليوم العشرين من جمادى الآخرة سنة اثنتين من المبعث، كانمولد فاطمه(ع) في بعض الروايات، و في رواية اخرى سنة خمسمن المبعث و العامة تروي ان مولدها قبل المبعث لخمس سنين; (13) .
ولادت فاطمه(ع) بر اساس برخى روايات، روز 20 ماه جمادىالآخرهاز سال دوم مبعث آمده، و در روايتى ديگر، سال پنجم ذكر شده استو اهل سنت روايت مىكنند كه ولادت حضرت(س) 5 سال پيش ازمبعثبوده است.
مرحوم شيخعباس قمى، اين قول را ظاهرا نظر اكثر علماى شيعهمىداند. (14) .
بنابراين، تنها شيخ مفيد است كه با جزم، به اين قول تصريح كرده است،كه بر اساس آن، حضرت فاطمه(س) در 21 سالگى رحلت فرموده است.
گفته سوم كه به نظر مىرسد مشهور ميان علماى شيعه است، (البتهبرخى از علماى اهل سنت نيز قايل به آن شدهاند (15) ) و روايات چندى نيز برآن دلالت دارد، سال پنجم بعد از مبعث را هنگام ولادت مىداند. (16) .
در ميان معتقدان به اين نظر، از شخصيتهايى چون ابنابىالثلجبغدادى،متوفاى 325 هجرى (17) ، مرحوم كلينى، متوفاى 328 يا 329، محمدابنجرير طبرى امامى، صاحب كتاب دلائل الامامة، ابنشهر آشوب دركتاب المناقب، علامه طبرسى در كتاب تاجالمواليد (18) و شيخ بهايى در كتابتوضيح المقاصد (19) مىتوان نام برد.
در نتيجه بيشتر مورخان اهل سنت، تاريخ ولادت را قبل از بعثتمىدانند ولى مصادر شيعى آن را مربوط به بعد از آن دانستهاند و در هر دودسته، سال پنجم قبل از مبعثيا بعد از آن، از شهرت بيشترى برخورداراست.
آنچه گذشت اشارهاى اجمالى به نظرهاى مطرح شده در باره تاريخولادت فاطمه(س) بود. اما اينكه كدام يك از گفتههاى يادشده به واقعنزديكتر است پرسشى است كه در اين بخش به اجمال به آن مىپردازيم.
ابتدا بايد روشن شود كه آيا ولادت، قبل از مبعثبوده است چنان كهمفاد نظريات دسته اول بود، يا بعد از آن؟
چنان كه ملاحظه شد كسانى از اهل سنت كه در اين زمينه سخنگفتهاند جز معدودى از آنان، معتقدند وقوع آن قبل از بعثتبوده است.برخى نويسندگان شيعه نيز اين قول را ترجيح داده و در تاييد آن به اينمساله فقهى اشاره كردهاند كه حد اكثر سن باردارى زنان 50 سالگى است واگر تاريخ ولادت را مربوط به بعد از مبعثبدانيم، در آن برهه، سنحضرت خديجه(س) به حدود 60 سال مىرسيده است.
اينكه علت اين اتفاق نظر در ميان بيشتر مورخان اهل سنت چه بودهاست و چرا تاريخ ولادت را قبل از بعثت مىدانند؟ خود مسالهاى استقابل بحث. آيا صرفا يك نقل تاريخى است كه آنان بازگو كردهاند، يااستنباطى است كه مثلا با توجه به همين فرع فقهى داشتهاند؟ به هر روى،اين دسته از گفتهها را نمىتوان تصديق كرد زيرا:
نخست اينكه، اختلاف و تناقضى كه بين آنهاست موجب ضعف آنهامىشود.
دوم اينكه، به مصداق «اهلالبيت ادرى بما فى البيت»، طبيعت چنينقضايايى ايجاب مىكند كه گفته فرزندان و نزديكان خود فاطمه(س) ملاكقرار گيرد، و چنان كه خواهد آمد مفاد روايات وارده از اهلبيت(ع) غير ازاين است.
سوم اينكه، در موارد متعددى از متون تاريخى و روايى گزارش شدهاست كه حداقل، بعضى از فرزندان خديجه(س)، بعد از مبعث متولدشدهاند (20) و مىدانيم كه حضرت زهرا(س)، آخرين فرزند خديجه(س) بودهاست.
البته برخى مورخان اهل سنت، رقيه را كوچكترين آنها شمردهاند،ولى مؤلف تاريخ الخميس، در ضمن دليلى كه مىآورد ولادت رقيه را قبل ازامكلثوم مىداند، در نتيجه حضرت زهرا(ع) آخرين فرزند خواهد بود، چونولادت امكلثوم قبل از آن حضرت(س) بوده است. چنان كه ابنعبدالبر نيزهمين را در كتاب استيعاب در شرح حال خديجه(س) آورده است.
البته در اينكه زينب و رقيه و امكلثوم، واقعا دختران پيامبر(ص)بودهاند يا بزرگ شده در خانه حضرت(ص)، برخى بحث و مناقشه كردهاند واينك ما را با آن كارى نيست. (21) .
چهارم اينكه، برخى از علماى اهل سنت نيز چنان كه گذشت، تاريخآن را بعد از مبعث مىدانند.
پنجم اينكه، اين موضوع را بسيارى از محدثان و مورخان سنى نيزآوردهاند كه انعقاد باردارى حضرت خديجه(س) بعد از آن بود كه پيامبراكرم(ص) در معراج از ميوه بهشتى ميل نمود. (22) لذا نويسنده تاريخ الخميسبعد از ذكر پارهاى از اين روايات مىگويد: مقتضاى آنها اين است كه ولادتفاطمه(س) بعد از بعثتبوده است، زيرا معراج بعد از بعثت واقع شده است.
برخى چنان كه اشاره شد، به استناد نظريه فقهى كسانى چون شهيدآيتالله صدر كه حداكثر سن باردارى را براى عموم زنان، بدون تفاوتميان قرشى و غير قرشى، 50 سال دانسته است (23) سال پنجم قبل از مبعث راترجيح دادهاند، ولى اين نيز تنها مىتواند يك استنباط ظنى باشد، زيراگرچه عدهاى از فقهاى شيعه همين نظريه فقهى را در باب حد اكثر ابتداىزمان يائسگى قايلند، ولى اكثريت فقها اين مبدا را براى زنان قرشى 60سالگى مىدانند.
علاوه اينكه، اين اشكال در صورتى است كه بپذيريم حضرتخديجه(س) در 40 يا 45 سالگى با رسول خدا(ص) ازدواج كرده است;چنان كه مشهور نيز همان 40 سالگى است، و الا اين استبعاد به كلى مرتفعخواهد شد، زيرا گفتههاى ديگرى نيز در اين زمينه وجود دارد و برخىسنين 25، 28، 30 و 35 سالگى را سن ازدواج خديجه(س) شمردهاند. (24) .
اينها همه در صورتى است كه نخواهيم حضرت خديجه(س) را بهعنوان استثنا ذكر كنيم و الا تنها براى رفع استبعاد امكان باردارى در چنينسنينى، يادآور مىشويم كه قرآن كريم بعد از اينكه به همسر ابراهيم(ع)بشارت ولادت اسحق(ع) و يعقوب(ع) فرزند اسحق(ع) را مىدهد، از زبان وىكه از روى تعجب سخن مىگفت، نقل مىكند كه:
قالتيا ويلتى ا الد و انا عجوز و هذا بعلي شيخا; (25) .
گفت: اى واى! آيا من داراى فرزند مىشوم در حالى كه پيرم و اينشوهرم نيز مسن است!
البته باز تكرار مىكنيم اين را تنها براى رفع استبعاد آوريم.
بنابراين، اين دسته از گفتهها كه محورشان ولادت پيش از مبعثبود،قابل پذيرش نيست و بايد آن را ناشى از اشتباه در محاسبه و يا نقل و يا توهمانطباق با يك فرع فقهى و يا علل ديگرى دانست، و آنچه صحيح به نظرمىرسد و تقريبا مورد اتفاق بين مورخان و محدثان شيعه است، ولادتبعد از مبعث است كه سه احتمال در مورد آن ذكر شد; سال اول، سال دوم وسال پنجم.
سال اول بعثت:
اين گفته، افزون بر اينكه برخلاف مفاد برخى روايات است كه ازاهلبيت(ع) وارد شده است و در ادامه خواهيم آورد، مخالف آن دسته ازرواياتى است كه تاكيد دارد حضرت خديجه(س) پس از اينكه پيامبر(ص) درمعراج ميوه بهشتى خورد، باردار شد. توضيح اينكه، هر چند در تعيين دقيقسالى كه پيامبر(ص) به معراج رفت اختلاف نظر وجود دارد ولى تقريبا ميانعلماى اسلام اتفاق نظر وجود دارد كه معراج، بعد از مبعثبوده است وكمترين سالى كه ذكر شده سال دوم بعثت (15 ماه بعد از بعثت) است. (26) .
سال دوم بعثت:
1. پيامبر اكرم(ص):
من سره ان يلقى الله طاهرا مطهرا فليلقه بزوجة و من تركالتزويج مخافة العيلة فقد اساء الظن بالله عز و جل; (1) .
هر كس شادمان مىشود به اينكه خداوند را در حال پاكى و پاكيزگى.
[معنوى] ملاقات كند، پس خداى را به همراه زوجهاى ملاقات كند،و كسى كه ازدواج را به خاطر ترس از خرجى زندگى رها كند، درحقيقتبه خداى عز و جل بدگمان شده است.
برخوردارى از نعمت همسر، مىتواند محيط مساعدى را در زندگىانسان، در جهت كسب طهارت معنوى و دورى از انحرافات ايجاد كند.انسانى كه براى تامين سعادت ابدى و حيات جاويد تلاش مىكند بايد بداندكه همسرى مناسب، همسفر خوبى براى او خواهد بود. توجه به ملاكهاىاصلى و ارزشى در گزينش همسر، مىتواند انسان را در دستيابى به همسرىمناسب يارى كند، و اين نكتهاى است كه در روايتبعدى به آن توجه شدهاست.
2. امام صادق(ع):
اذا تزوج الرجل المراة لمالها او جمالها لم يرزق ذلك، فان تزوجهالدينها رزقه الله عز و جل جمالها و مالها; (2) .
هنگامى كه مرد، زن را به خاطر ثروت يا زيبايىاش به ازدواجدرآورد به هدفش نخواهد رسيد، ولى اگر با او به انگيزه دين وايمانش ازدواج كرد، خداى عز و جل، هم زيبايى و هم ثروت او راروزىاش، خواهد نمود.
انسانى كه با انگيزه صحيح، اين سنت اسلامى را انجام مىدهد، از يكطرف زمينه مناسبى را در جهت رشد معنوى خويش فراهم كرده است، و ازجانب ديگر، درهاى رزق و فضل الهى را به روى خود گشوده است. و اينعلاوه بر آنكه مفاد روايات متعددى است، به صراحت مورد تاكيد قرآننيز واقع شده است; آنجا كه مىفرمايد: «و انكحوا الايامى منكم والصالحين من عبادكم و امائكم ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله و اللهواسع عليم». (3) .
مفاد آيه اين است كه «زنان و مردان بىهمسر و نيز بردگان و كنيزانىكه شايستگى ازدواج يافتهاند را همسر دهيد، اگر هم تنگدستباشندخداوند از فضل خودش آنان را بىنياز خواهد ساخت. خداوند، هم وسعتدارد و هم مىداند».
از سوى ديگر، از ارزشمندترين ساختارهاى اجتماعى در اسلام، بنيانخانواده است كه اگر بر اساس صحيح و در چارچوب ارزشهاى دينى شكلگرفته باشد همان گونه كه در روايتبعدى آمده، دوست داشتنىترين بنا درپيشگاه خداوند است.
3. امام باقر(ع):
قال رسول الله(ص): ما بنى بناء في الاسلام احب الى الله تعالى منالتزويج; (4) .
از نظر اسلام، در پيشگاه خداوند تعالى، هيچ بنايى، محبوبتر ازازدواج بنا نشده است.
از اينرو در احاديث چندى، از ترك ازدواج و زندگى مجرد، نكوهششده است و حتى كسانى كه به عمد، راه تنهايى زيستن را پيشه مىكنندنفرين شدهاند. (5) .
4. پيامبر اكرم(ص):
خيركم، خيركم لنسائه و انا خيركم لنسائي; (6) .
بهترين شما مردى است كه با زنان خود خوشرفتارتر باشد و من ازهمه شما نسبتبه همسرانم خوشرفتارترم.
5. پيامبر اكرم(ص):
ما زال جبرئيل يوصيني في امر النساء حتى ظننت انه سيحرمطلاقهن; (7) .
جبرئيل، همواره به من سفارش زنان را مىنمود تا آنجا كه گمانكردم، خداوند بزودى طلاق دادن آنان را حرام خواهد كرد.
آنگاه كه همسر براى مرد، در حكم امانتى الهى است، طبيعى است كهبهترين مردان در اين خصوص كسانى خواهند بود كه براى اين وديعههاىالهى بهتر باشند و پيامبر اكرم(ص) با همه مسؤوليتهايى كه مقام امامت ورسالتبر دوش او مىگذاشت و با وجود تعداد همسرانى كه به خاطرمصلحت اسلام اختيار كرده بود و اختلافى كه آن همسران از نظر اخلاق وسن داشتند، به گونهاى با آنها رفتار مىكرد كه در سراسر عمر زناشويى حتىيك بار نيز نتوانستند بر پيامبر اكرم(ص) خردهگيرى كنند و اين خود يكى ازامتحانات الهى براى رسول اكرم(ص) بود.
در فرهنگ جاهلى، از آنجا كه زن به مثابه مال شخصى مرد پنداشتهمىشد و مرد براى خود اين حق را قايل بود كه با همسر خود هر گونه كهخواست رفتار كند و او را هر چند بناحق، مورد اذيت و آزار قرار دهد، دراسلام براى دفاع از حقوق زن عنايتخاصى شده است; از جمله به روايتذيل توجه شود.
6. پيامبر اكرم(ص):
... فاي رجل لطم امراته لطمة، امرالله عز و جل مالك، خازن النيران فيلطمه على حر وجهه سبعين لطمة في نار جهنم ...; (8) .
هر مردى كه يك سيلى به صورت همسرش بزند، خداى عز و جل به«مالك» كه مامور دوزخ است، دستور مىدهد در آتش جهنم، هفتادسيلى به گونه او بزند.
7. امام موسى بن جعفر(ع):
عيال الرجل اسراؤه، فمن انعم الله عليه نعمة فليوسع علىاسرائه، فان لم يفعل اوشك ان تزول تلك النعمة; (9) .
خانواده مرد، اسيران او هستند. لذا هر كس كه خداوند بر او نعمتىارزانى داشت، بر اسراى خودش وسعت و گشايش دهد و الا اگر اينكار را نكرد، آن نعمت در شرف نابودى قرار خواهد گرفت.
مساله آسان گرفتن زندگى بر همسر و فرزند را در روايات متعددىمىخوانيم. اينكه در اينجا همسر و فرزندان، همانند اسيران شمرده شدهانداز اين جهت است كه آنان راه به جايى ندارند و چشم نياز و ديده انتظار بهدست مرد گشودهاند. از سوى ديگر، يك اسير، تنها نياز به امور مادى ندارد.برخورد مناسب و اظهار عطوفت، بهترين هديه براى او است. لذا درروايت ديگرى، همين امر به صورت كلى آمده است كه در پيشگاه خداوند،محبوبترين بندگان، آنانند كه رفتارشان با خانوادهشان كه اسيران آنانندبهتر باشد. (10) روايات بعدى نيز در همين زمينه است.
8 . پيامبر اكرم(ص):
جلوس المرء عند عياله احب الى الله تعالى من اعتكاف فيمسجدي هذا; (11) .
در پيشگاه خداوند تعالى، نشستن مرد در كنار همسر خود، ازاعتكاف در اين مسجد من، محبوبتر است.
ارزش اعتكاف و ثواب ماندن در مسجد پپامبر(ص) چيزى است كه هرمسلمانى آرزوى دستيابى به آن را دارد. اگر به فضيلتى كه اعتكاف در مسجدآن حضرت(ص) دارد توجه شود، آن وقتبه ارزش بالاى انس و الفت ونشستن مرد در كنار همسر خود، بيشتر پى خواهيم برد. اين نياز طبيعى زناست كه همسرش، ساعاتى را در كنار او باشد، با او همصحبتشود، به سخناو گوش كند، و كارهاى روزمره، او را از اين مهم باز ندارد. خود مرد نيزچنين نيازى را دارد. و اين عنايت و اهتمام بالاى اسلام به تحكيم مناسباتزن و شوهر و تقويت روابط عاطفى آنان را مىرساند كه حضور در خانه ونشستن در كنار همسر را در پيشگاه خداوند از اعتكاف در مسجدالنبى(ص) دوستداشتنىتر به شمار مىآورد. و اين چنين است كه در سخن ديگرى ازپيامبر بزرگوار اسلام(ص) آمده است «مردى كه لقمه در دهان همسر خودمىگذارد داراى اجر و ثواب است.» (12) و يا گفته حضرت(ص) كه دمتبهخانواده را تنها كار انسان «صديق» يا «شهيد» يا مردى كه خداوند خواستهاستخير دنيا و آخرت را به او برساند مىشمارد:
لا يخدم العيال الا صديق او شهيد او رجل يريد الله به خير الدنيا والآخرة. (13) .
9. پيامبر اكرم(ص):
من دخل السوق فاشترى تحفة فحملها الى عياله كان كحاملصدقة الى قوم محاويج و ليبدا بالاناث قبل الذكور; (14) .
مردى كه داخل بازار شود و تحفهاى بخرد و آن را براى خانوادهاشببرد، ثوابش برابر كسى است كه صدقهاى را به قومى نيازمند برساند.و (هنگام خريد يا تقسيم) نخست از دختران شروع كند.
عنايتخاصى كه در اينجا حتى در هديه دادن به دختران شده حاكىاز اوج توجه و احترامى است كه اسلام براى آنان قايل است، و از طرفديگر، نشاندهنده زمينه بيشترى است كه فرزندان دختر در جلب عطوفتو مهربانى دارند.
براى تقويت رشتههاى زندگى مشترك زن و مرد و ايجاد حس اعتمادبه نفس در زن و دلگرمى بيشتر به زندگى، توجه خاصى نيز به روابطعاطفى ميان آن دو شده است. حديثبعدى مؤيد اين معناست.
10. پيامبر اكرم(ص):
قول الرجل للمراة «اني احبك» لا يذهب من قلبها ابدا; (15) .
اين گفته مرد به همسرش كه «من تو را دوست دارم» هيچگاه از قلبزن بيرون نمىرود.
12. حسن بن جهم:
رايت اباالحسن(ع) اختضب، فقلت: جعلت فداك! اختضبت؟!
فقال: نعم، ان التهية مما يزيد في عفة النساء، و لقد ترك النساءالعفة بترك ازواجهن التهية. ثم قال: ايسرك ان تراها علىماتراك عليه اذا كنت على غير تهية؟
قلت: لا.
قال: فهو ذاك. ثم قال: من اخلاق الانبياء، التنظف و التطيب وحلق الشعر و كثره الطروقة; (18) .
حضرت امام رضا(ع) (19) را ديدم كه موهاى خود را رنگ كرده است.عرض كردم: فدايتشوم! خضاب گذاشتهاى؟!
فرمود: بله، چرا كه آراستن خود از جمله چيزهايى است كه موجبافزايش پاكدامنى زنان مى گردد; و زنان، عفت و پاكدامنى را به اينعلت رها كردند كه شوهرانشان آراستن خويش را ترك نمودند.سپس فرمود: آيا تو خوش دارى كه همسرت را به همان شكلى ببينىكه تو را در حال ژوليدگى و عدم رسيدگى به سر و وضع مى بيند؟
عرض كردم: نه.
فرمود: پس اين، همان است. سپس فرمود: نظافت و استعمال بوىخوش و اصلاح سر و آميزش زياد از اخلاق انبياست.»
13. پيامبر اكرم(ص):
... فلكم عليهن حق و لهن عليكم حق، و من حقكم عليهن انلايوطؤوا فرشكم و لا يعصينكم في معروف. فاذا فعلن ذلكفلهن رزقهن و كسوتهن بالمعروف و لا تضربوهن; (20) .
... براى شما مردان، بر زنان حقى است و براى آنان نيز بر شما حقى.و از جمله حقوق شما بر آنان، اين است كه رابطه نامشروع با بيگانهبرقرار نكنند و در موارد لزوم اطاعت، از شما سرپيچى نكنند. پسآنگاه كه اين حقوق را ادا كردند، حق خرجى و لباس در حد متعارفو معمول را دارا هستند و (نيز از جمله حقوق اينكه) آنان را نزنيد.
روشن است كه زن و مرد، هر يك در روابط زناشويى و زندگىمشترك داراى حقوقى هستند و در حديث فوق به قسمتى از آن اشاره شدهاست و اين گونه نيست كه يك طرف، هميشه خود را طلبكار و ديگرى رابدهكار بداند; بلكه روابط بر اساس حقوق متقابل است و تنها با ايناحساس است كه جو مساعدى براى تحقق صفا و صميميت و همكارى بهوجود خواهد آمد.
14. امام صادق(ع):
قال رسول الله(ص): من اطاع امراته اكبه الله على وجهه في النار.
قيل: و ما تلك الطاعة؟
قال: تطلب اليه (منه - كافى) الذهاب الى الحمامات و العرسات والعيدات و النائحات (النياحات - كافى) و الثياب الرقاقفيجيبها; (21) .
كسى كه از زنش اطاعت نمايد، خداوند او را به صورت، در آتشاندازد.
گفته شد: آن طاعت چيست؟
فرمود: اينكه زن خواهان رفتن به حمامهاى عمومى و عروسيها ومراسم عيد و جشنها و سوگواريها و يا پوشيدن لباسهاى نازك وبدننما باشد و او نيز مىپذيرد.»
مديريت زندگى توسط مرد و مسؤوليتهاى ناشى از آن، از نقطه نظرشرعى، اين حق را به او مى دهد كه محدوديتهايى را در خصوص خروجهمسر خويش از خانه ايجاد كند و همسرش موظف باشد بدون موافقتقبلى او اقدام به خروج از خانه نكند. البته روشن است كه اين حق، بهگونهاى مطلق و خودخواهانه نيست.
برخى اجتماعات، زمينه مساعدترى براى فساد و گناه فراهم مىنمايدو اين امر در گذشته نسبتبه برخى مكانها همچون حمامها و مجالس ختمزنانه شدت بيشترى داشته است. مرد علاوه بر اينكه خود بايد نسبتبهآلوده شدن و گرفتار آمدن در ورطه گناه، فردى خويشتندار باشد، درخصوص خانواده بويژه همسر خود نيز مسؤوليت دارد. چنان كه قرآنكريم مى فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا قوا انفسكم و اهليكم نارا وقودهاالناس و الحجارة». (22) .
مرد به عنوان كسى كه بار زندگى را بر دوش مىكشد و مسؤوليت اصلىبر عهده او مىباشد نبايد به گونهاى رفتار كند كه تدبير و مديريت زندگىاساسا از دست او خارج شود و در زندگى تبديل به فردى بىاختيار و بدوناراده گردد. او نمىتواند و نبايد از مسؤوليت و وظيفه دشوارى كه در زندگىمشترك بر عهده دارد شانه خالى كند. لذا در سخنى از اميرالمؤمنين(ع) آنمردى كه تدبير كار خويش را به زنى واگذار كرده مورد لعن قرار گرفتهاست. (23) .
15. امام صادق(ع):
ان رجلا من الانصار على عهد رسول الله(ص) خرج في بعضحوائجه و عهد الى امراته عهدا الا تخرج من بيتها حتى يقدم.قال: و ان اباها مرض فبعثت المراة الى رسول الله(ص) فقالت: انزوجي خرج و عهد الي ان لا اخرج من بيتي حتى يقدم و انابي مريض فتامرني ان اعوده؟
فقال: لا، اجلسي في بيتك و اطيعي زوجك.
قال: فمات فبعثت اليه، فقالت: يا رسولالله! ان ابي قد ماتفتامرني ان اصلى عليه؟
فقال: لا، اجلسي في بيتك و اطيعي زوجك. قال: فدفن الرجلفبعثت اليها رسولالله(ص): ان الله عز و جل قد غفرلك ولابيك بطاعتك لزوجك; (24) .
مردى از انصار در زمان رسول خدا(ص) به خاطر كارى، به مسافرترفت و به همسرش سفارش كرد كه از خانه خارج نشود تا اوبرگردد. پدر اين زن مريض شد، لذا زن خدمت رسول خدا(ص) پيغامفرستاد كه شوهرم به مسافرت رفته و به من سفارش كرده است تاموقع برگشتش، از خانهام خارج نگردم ولى پدرم مريض است; اجازهمىدهيد كه او را عيادت كنم؟
پيامبر(ص) جواب فرستاد: نه، در خانهات بنشين و مطيع همسرتباش.
تا اينكه پدرش مرد; دوباره پيغام فرستاد: اى رسول خدا! پدرم مردهاست، آيا دستور مى فرماييد كه بر او نماز بخوانم؟
حضرت(ص) جواب فرستاد: نه، در خانهات بنشين و مطيع شوهرتباش.
پس از آن، پدرش به خاك سپرده شد. (اين بار) پيامبر اكرم(ص) براىزن پيغام فرستاد كه خداوند عز و جل تو را و پدرت را به علتاطاعت تو از همسر، مشمول مغفرت قرار داد.
16. پيامبر اكرم(ص):
ما استفاد امرء مسلم فائدة بعد الاسلام افضل من زوجةمسلمة تسره اذا نظر اليها و تطيعه اذا امرها و تحفظه اذا غابعنها في نفسها و ماله; (25) .
مرد مسلمان بعد از اسلام، بهرهاى برتر از همسرى مسلمان نبردهاست. همسرى كه وقتى به او مى نگرد مايه مسرت او است، و آنگاهكه به او دستورى مى دهد اطاعت مى كند، و در غياب شوهر، حافظناموس خود و اموال شوهر است.
17. اسحاق بنعمار:
قلت لابيعبدالله(ع): ما حق المراة على زوجها الذي اذا فعله كانمحسنا؟
قال: يشبعها و يكسوها و ان جهلت غفرلها.
و قال ابوعبدالله(ع): كانت امراة عند ابي(ع) تؤذيه فيغفرلها; (26) .
به امام صادق(ع) عرض كردم: حق زن بر شوهرش چيست، كه اگر آنرا انجام دهد انسان نيكوكارى خواهد بود؟
فرمود: خوراك و پوشاك او را تامين كند و اگر از سر جهل مرتكبخطايى شد از او در گذرد.
باز فرمود: پدرم زنى داشت كه او را اذيت مى كرد، ولى پدرم او رامىبخشيد.
18. امام صادق(ع):
ايما امراة قالت لزوجها: ما رايت قط من وجهك خيرا فقدحبط عملها; (27) .
هر زنى به همسرش بگويد: «من از روى تو خيرى نديدم» عملشضايع و حبط خواهد شد.
در ضمن چند روايت گذشته، به برخى از حقوق متقابل زن و شوهراشاره شد; از جمله خارج نشدن از خانه بدون اجازه شوهر، حفظ آبرو واموال شوهر در غياب او، تامين خوراك و پوشاك و قهرا مسكن زن،چشمپوشى از اشتباهات او و بالاخره در روايت فوق به اين نكته توجه دادهشده است كه زن نبايد زحمات شوهرش را در نيكى به او و برآوردننيازهاى او ناديده بگيرد و با گفتن جملاتى دلسرد كننده كه حاكى از عدمقدردانى از زحمات شوهر است، موجب سردى روابط ميان خود وهمسرش شود كه چه بسا پيامدهاى ناگوارى را به دنبال دارد.
چند روايتبعدى، گوياى برخى از صفات زنان شايسته است.
19. امام رضا(ع) از اميرالمؤمنين(ع):
خير نسائكم، الخمس.
قيل: يا اميرالمؤمنين! و ما الخمس؟
قال: الهينة، اللينة، المؤاتية، التي اذا غضب زوجها لم تكتحلبغمض حتى يرضى، و اذا غاب عنها زوجها حفظته في غيبته،فتلك عامل من عمال الله و عامل الله لا يخيب; (28) .
بهترين زنان شما داراى پنج صفت هستند.
گفته شد: اى امير مؤمنان! آن پنج صفت كدام است؟
فرمود: سبكبار و كمصداق، نرمخو و خوشرفتار، مطيع و موافق،آنگاه كه همسرش خشم گيرد، خواب به چشمش نرود تا از او راضىگردد. و در غياب شوهرش حافظ او باشد.
چنين زنى، كارگزارى از كارگزاران خداوند است و كارگزار خداوندنيز دچار ناكامى و خسران نخواهد شد.
20. پيامبر اكرم(ص):
ايما امراة آذت زوجها بلسانها لم يقبل الله منه صرفا و لا عدلاو لا حسنة من عملها حتى ترضيه و ان صامت نهارها و قامت ليلها; (29) .
هر زنى كه شوهرش را با زبان بيازارد، خداوند، هيچ توبه و كفارهاىرا از او نمى پذيرد و هيچ كار نيكش را قبول نمى كند تا وقتى كهشوهرش را راضى كند، گرچه زن، روز خود را روزه بدارد و شب رابه عبادت گذراند.
روشن است كه براى پذيرش توبه و قبولى اعمال نيك، زمينههايىلازم است و موانع زيادى وجود دارد كه از جمله آنها عدم رضايتشوهراست. البته اگر زن به وظيفه خويش عمل كرده است و با اين حال، مرد بههر دليلى و نوعا به خاطر منافع شخصى خويش، اظهار عدم رضايت ازهمسر خود بكند او مسؤوليتى ندارد، ولى اگر زن با كلمات خود، موجبآزار و ناراحتى همسرش شده است و در عين حال حاضر به كسب رضايتاو نيست، طبيعى است كه اعمال نيك او نيز بر جاى بماند. روايتبعدى نيزناظر به همين نكته است.
21. پيامبر اكرم(ص):
خير نسائكم، التي ان غضبت او غضب تقول لزوجها: يدي فييدك، لا اكتحل عيني بغمض حتى ترضى عني; (30) .
بهترين زنان شما، زنى است كه وقتى خشمگين گردد و يا همسرش براو خشم گيرد، به شوهرش بگويد:
بخش دوم اين مجموعه، به احاديثى در باره جايگاه زن و خاستگاهاجتماعى او اختصاص يافته است و نخست رواياتى در زمينه ارزش فرزنددختر و مبارزه اسلام با افكار جاهلى در اين خصوص، بازگو مىشود. ذكراين روايات، از دو نظر براى ما قابل توجه است، يكى تاكيد بر بطلان اينتفكر جاهلى كه هنوز رسوبات آن در گوشه و كنار مشاهده مىشود; يعنىتفاوت گذاشتن ميان فرزند دختر و پسر، و ديگر اينكه نشاندهنده تلاشجدى و پىگير اسلام و اولياى عظيمالشان آن در دفاع از ارزشهاى انسانىزن، و طرد فرهنگ منحط دوران جاهلى است. اسلام كوشش كرده استاين واقعيت در جامعه تثبيتشود كه داشتن فرزند دختر يك ارزش است ونه ضد ارزش، و زن و مرد از نظر حقيقت انسانى داراى يك منزلت هستندو تفاوتى ميان آن دو نيست.
1. پيامبر اكرم(ص):
خير اولادكم البنات; (1) .
دختران، بهترين فرزندان شما هستند.
2. پيامبر اكرم(ص):
من المراة ان يكون بكرها جارية; (2) .
از ميمنت و خوشقدمى زن، اين است كه اولين فرزندش دختر باشد.
3. پيامبر اكرم(ص):
نعم الولد، البنات; ملطفات مجهزات، مؤنسات، مباركات،مفليات; (3) .
دختران چه فرزندان خوبى هستند! چرا كه گرم و با لطافتند، آمادهبه خدمتند، انسگير و با الفتند، با بركتند، و پاكيزهاند.
4. امام صادق(ع):
البنات حسنات و البنون نعمة و انما يثاب على الحسنات ويسال عن النعمة; (4) .
دختران، حسنه و نيكىاند، و پسران، نعمتند. و همانا بر حسناتثواب و پاداش داده مىشود ولى از نعمتسؤال و بازخواستمىگردد.
يكى از جنبههاى حسنه بودن دختران، خود وجود آنان و بها دادن بهآنهاست، چرا كه مبارزهاى عملى با فرهنگ جاهلى است. از جانب ديگرحسنه شمردن آنها اين توهم غلط را نفى مىكند كه آنان سربار زندگىاند، بااين گمان كه اين فرزندان پسر هستند كه مىتوانند بارى را از دوش پدر ومادر بردارند. در روايتبعدى، بهشت، پاداش كسانى معرفى شده است كهداراى فرزند دخترند. واضح است كه صرف داشتن فرزند دختر نمىتواندچنين پاداشى را به دنبال داشته باشد بلكه در يك فضاى اسلامى و در يكزندگى سالم با شرايط مورد توجه اسلام، چنين ارزشهايى نيز معنا پيدامىكند و داشتن فرزند دختر و حضور او يك ارزش به شمار خواهد رفت.
من عال ثلاث بنات او ثلاث اخوات وجبت له الجنة.
كسى كه سه دختر يا سه خواهر را سرپرستى كند; بهشتبر اوواجب گردد.
گفته شد: اى رسول خدا! دو تا نيز؟
گفته شد: اى رسول خدا! يكى نيز؟
6. اين مژده به پيامبر اكرم(ص) داده شد كه داراى دخترى شده است.حضرت(ص) به چهره اصحابش نگاه كرد و آثار كراهت و ناخشنودى را درآنها مشاهده نمود; فرمود:
ما لكم! ريحانة اشمها و رزقها على الله عز و جل. و كان(ص) ابابنات; (6) .
شما را چه مىشود! گياه خوشبويى است كه آن را مىبويم و روزى اوهم، بر عهده خداوند عز و جل است. و حضرت(ص) پدر چنديندختر بود.
7. جارود بنمنذر:
قال لي ابوعبدالله(ع): بلغني انه ولد لك ابنة فتسخطها; و ماعليك منها؟ ريحانة تشمها و قد كفيت رزقها، و كان رسولالله(ص) ابا بنات. (7) .
حضرت صادق(ع) به من فرمود: به من خبر رسيده كه داراى دخترىشدهاى، اما براى آن ناراحت و خشمناكى; چه ضررى به تو دارد؟گياه خوشبويى است كه آن را مىبويى و روزىاش هم كه به عهده تونيست; رسول خدا(ص) پدر چندين دختر بود.
از همين روايات مىتوان به درجه بىمهرى و تحقير زن و دختر دردوران ظهور اسلام از همين روايات پى برد چرا كه بعد از حدود يك قرناز پيدايش اسلام و مبارزه عليه ظلمى كه در حق زنان مىرفت، هنوز نيزآثار آن حتى در ميان برخى مؤمنانى كه با معارف اهلبيت(ع) نيز آشنايىداشتند مشاهده مىشد. طبيعى است كه در چنين بينشى، آن مادرى نيز كهچنين فرزند مغضوبى را به دنيا آورد مورد سرزنش و تحقير باشد. روايتبعدى گوياى همين امر است.
8. يكى از اصحاب امام صادق(ع):
تزوجتبالمدينة فقال لي ابوعبدالله(ع): كيف رايت؟
فقلت: ما راى رجل من خير في امراة الا و قد رايته فيها، ولكن خانتني.
فقال: و ما هو؟
قلت: ولدت جارية!
فقال: لعلك كرهتها; ان الله عز و جل يقول: «آباؤكم و ابناؤكملا تدرون ايهم اقرب لكم نفعا (8) »; (9) .
در مدينه ازدواج كردم. پس از آن، امام صادق(ع) از من در بارههمسرم پرسيد: او را چگونه ديدى؟
عرض كردم: هيچ مردى، خيرى را در زنى نديد مگر اينكه من آن رادر همسرم ديدم، اما به من خيانت كرد!
حضرت(ع) فرمود: چه خيانتى؟
عرض كردم: دخترى زاييد!
حضرت(ع) فرمود: شايد تو اين دختر را خوش ندارى [ولى بدان كه]خداوند عز و جل مىفرمايد:
«پدرانتان و فرزندانتان، شماها نمىدانيد كدام يك از آنان براى شماسودمندترند».
اين گونه برخوردها ناشى از ضعف ايمان و غفلت از ارزشهاى انسانىو اسلامى است، و همان گونه كه در وايتبعدى آمده اين خداى متعالاست كه به هر كس بخواهد پسر مىدهد و به هر كس بخواهد دخترمىبخشد; چنان كه مىفرمايد:
«يهب لمن يشاء اناثا و يهب لمن يشاء الذكور». (10) .
9. حسين بنسعيد:
ولد لرجل من اصحابنا جارية فدخل على ابيعبدالله(ع) فرآهمتسخطا، فقال له: ارايت لو ان الله اوحى اليك ان اختار لكاو تختار لنفسك، ما كنت تقول؟
قال: كنت اقول: يا رب! تختار لي.
قال: فان الله عز و جل قد اختار لك ... (11) .
مردى از اصحاب ما داراى فرزند دخترى شد. پس از آن به خدمتامام صادق(ع) رسيد; حضرت(ع) او را خشمناك ديد; به او فرمود: بگوببينم، اگر خداوند به تو وحى مىكرد كه من براى تو انتخاب كنم ياتو براى خودت انتخاب مىكنى، چه مىگفتى؟
عرض كرد: مىگفتم: اى پروردگار! تو برايم انتخاب كن.
حضرت(ع) فرمود: خوب، خداى عز و جل براى تو [دختر را]برگزيده است ... .
10. هنگامى كه اسماء بنتعميس، به همراه شوهرش، جعفرابنابىطالب از حبشه برگشت، وارد بر زنان پيامبر اكرم(ص) شد و گفت:
هل فينا شىء من القرآن؟
قلن: لا.
فاتت رسول الله فقالت: يا رسول الله! ان النساء لفي خيبة وخسار!
فقال: و مم ذلك؟
قالت: لانهن لا يذكرن بخير كما يذكر الرجال. فانزل الله «انالمسلمين والمسلمات و المؤمنين و المؤمنات و القانتين والقانتات و الصادقين و الصادقات و الصابرين و الصابرات والخاشعين و الخاشعات و المتصدقين و المتصدقات و الصائمين والصائمات و الحافظين فروجهم و الحافظات و الذاكرين اللهكثيرا و الذاكرات اعد الله لهم مغفرة و اجرا عظيما (12) »; (13) .
آيا چيزى از آيات قرآن در باره ما نازل شده؟
گفتند: نه.
لذا اسماء به محضر رسول خدا(ص) آمد و عرض كرد: اى رسول خدا!زنان در ناكامى و خسارتند!
پيامبر(ص) فرمود: به چه خاطر؟ عرض كرد: زيرا آن گونه كه مردانبه خوبى و خير ياد مىشوند، از آنان ياد نمىشود.
پس از آن بود كه خداوند اين آيه را نازل فرمود:
«همانا مردان مسلمان و زنان مسلمان، و مردان مؤمن و زنان مؤمن،و مردان اطاعتپيشه خاضع و زنان اطاعتپيشه خاضع، و مردانراستگو و زنان راستگو، و مردان بردبار و زنان بردبار، و مردانباخشوع و زنان باخشوع، و مردان صدقهدهنده و زنان صدقهدهنده،و مردان روزهدار و زنان روزهدار، و مردان خودنگهدار، و زنانخودنگهدار، و مردانى كه فراوان به ياد خدايند و زنان اين گونه،خداوند براى آنان مغفرت و پاداشى بزرگ را آماده كرده است».
ملاحظه مىشود كه زن و مرد در پيشگاه خداوند تعالى در اوصافستوده و ارزشهاى انسانى يكسانند و ملاك برترى، عبارت از فضايل واعمال شايستهاى است كه هر كدام دارا هستند و بر همين اساس است كه رروايتبعدى، ارزش يك زن، بيشتر از هزار مرد به شمار رفته است.
11. امام صادق(ع):
الامراة الصالحة خير من الف رجل غير صالح; (14) .
زن صالح، به از هزار مرد ناصالح است.
12. پيامبر اكرم(ص):
كلما ازداد العبد ايمانا ازداد حبا للنساء; (15) .
بنده هر چه ايمانش را فزونى دهد، محبتش بر بانوان بيشتر خواهدشد.
13. امام صادق(ع):
من اخلاق الانبياء حب النساء; (16) .
محبتبه زنان از اخلاق انبيا است.
14. امام صادق(ع):
اكثر الخير فى النساء; (17) .
بيشترين خير و خوبى در زنان است.
در تاكيد بر اين سخن شريف، مناسب مىنمايد پاسخ امام صادق(ع) بهپرسش فضيل را بازگو كنيم. او مىگويد: به امام(ع) عرض كردم: مردم سخنىمىگويند و آن اينكه بيشتر اهل آتش در روز قيامت، زنان هستند! امام(ع) دررد اين حرف به پاسخى نقضى استناد جستند و فرمودند: اين چه سخنبيجايى است؟! در حالى كه يك مرد در آخرت، گاه با هزار نفر از زنان دنيادر كاخى از در يك پارچه ازدواج مىكند!
قلت له: شىء يقوله الناس: ان اكثر اهل النار يوم القيامة النساء. قال:و انى ذلك؟! و قد يتزوج الرجل في الآخرة الفا من نساء الدنيا في قصرمن درة واحدة. (18) .
15. امام صادق(ع):
قال رسول الله(ص): لا حرمة لنساء اهل الذمة ان ينظر الىشعورهن و ايديهن; (19) .
به نقل از رسول خدا(ص): نگاه كردن به موها و دستان زنان اهل ذمهمانعى ندارد.
مساله حرمت نگاه به زنان نامحرم تنها ناشى از اين نيست كه شخصناظر دچار مفسده و انحراف مىشود بلكه يك دليل مهم آن احترامى استكه زن مسلمان دارد و بايد از ديده بيگانه مصونيت داشته باشد; حتى اگرنگاه عادى باشد. از اينرو زنان غيرمسلمان كه حتى به عنوان اهل ذمه درجامعه اسلامى زندگى مىكنند چنين حرمتى را دارا نيستند و نگاه به مواضععادى بدن آنان حرمتى ندارد. البته اين احتمال نيز هست كه چون زنانغير مسلمان معمولا احساس وظيفهاى در پوشاندن سر و دست نمىكنند،نگاه معمولى به آنان منعى ندارد. ولى به هر حال مصونيتى كه زن مسلماناز اين جهت دارد حاكى از احترام و حرمتى است كه اسلام براى او قايلشده است، تا جايى كه حتى چشم دوختن به او، از پشتسر نيز موردنكوهش قرار مىگيرد. به روايتبعدى توجه كنيد.
16. ابوبصير به امام صادق(ع):
الرجل تمر به المراة فينظر الى خلفها.
قال: ايسر احدكم ان ينظر الى اهله و ذات قرابته؟
قلت: لا.
قال: فارض للناس ما ترضاه لنفسك; (20) .
زن از كنار مرد عبور مىكند و مرد به پشتسر او نگاه مىدوزد،(چگونه است؟)
امام(ع) فرمود: آيا كسى از شما را خوش مىآيد كه به پشتسرخانواده و نزديكانش نگاه دوخته شود؟
عرض كردم: نه.
فرمود: پس آنچه را براى خودت مىپسندى براى مردم بپسند.
17. پيامبر اكرم(ص):
اوصاني جبرئيل بالمراة حتى ظننت انه لاينبغي طلاقها الا منفاحشة مبينة; (21) .
جبرئيل، آن قدر در باره زن، به من سفارش كرد كه گمان كردم طلاقزن سزاوار نيست مگر در جايى كه آشكارا مرتكب فحشا گردد.
18. پيامبر اكرم(ص):
استوصوا بالنساء خيرا فانهن عندكم عوان; (22) .
سفارش مرا در باره نيكى كردن به زنان بپذيريد چرا كه آنان نزد شمااسيرند.
روايات متعددى در زمينه احسان و احترام به زنان وجود دارد كه ازگنجايش اين مجموعه بيرون است. (23) توجه به نيازهاى مادى و معنوىبانوان و عفو و گذشت و سعه صدر در باره آنان، مسايلى است كه درروايات بعدى نيز شاهد تاكيد بر آنها خواهيم بود.
19. ابو سعيد خدرى:
جاءت امراة الى رسولالله(ص) فقالت: يا رسولالله! ذهب الرجالبحديثك فاجعل لنا من نفسك يوما ناتك فيه تعلمنا مماعلمك الله.
قال: اجتمعن يوم كذا في موضع كذا و كذا. فاجتمعن فاتاهنالنبي(ص) فعلمهن مما علمه الله; (24) .
زنى به حضور رسول خدا(ص) آمد و عرض كرد: اى رسول خدا!مردان همه سخن شما را نصيب خود كرده و بردند، پس براى ما نيزاز جانب خود، روزى را قرار ده كه در آن روز به حضور شما برسيمتا از آنچه خداوند به شما آموخته استبه ما تعليم دهى.
حضرت(ص) فرمود: فلان روز، در فلان جا اجتماع كنيد. آنان نيز درآنجا در وقت مقرر گرد آمدند و پيامبر اكرم(ص) نزد آنان رفت و ازآنچه خداوند به او تعليم داده بود به آنان آموخت.
20. امام باقر(ع) و امام صادق(ع):
ان رسولالله(ص) خرج بالنساء في الحرب حتى يداوين الجرحى،و لم يقسم لهن من الفيء و لكنه نفلهن; (25) .
رسول خدا(ص) زنان را در جنگ به همراه برد تا زخميان را مداواكنند، و از غنايم جنگ، سهميهاى براى آنان قرار نداد ولى به عنوانبخشش و هبه، سهمى به آنان داد.
فاطمه! اى گلواژه آفرينش!
كجا زبان ما را رسد كه وصف تو گوييم و كجا به انديشه ما آيد كه ذكرتو آريم، و كجا توان قلم بود كه نقش حسن تو نويسد و كدام آينه استكه درخشش نور تو را بتاباند.
فاطمه! اى بزرگبانو!
اى نام تو، جامع كمالاتت كه گوياى عصمت آتشسوز توست. اى آن كهدامنت، رسالتسردار توحيد را پرورد. اى آن كه مهر رخت،خورشيد فروزان مريم و آسيه و خديجه را فزونتر است; چرا كهجهان بانوان را تو سرورى. اى آن كه شهد شهادت سوزانت را ازچشمه صداقت و اخلاص چشيدهاى. اى آن كه بر گرده گيتى، دوريحانه مصطفى(ص) را مادرى، پس نقشآفرين كربلاى 61 تويى; آرىتويى. اى آنكه بر در بهشت، نامت نقش بسته است، تو مظهر خشمخدايى، تو جلوهگاه رضاى حقى.
و تو اى نامت، زينتآراى آستانه بهشت، تو چه ديدى؟ چه كشيدى كهجز خداى، خبر ندارد! آن فرشته كه تسليتبخش دل آزرده و بهغمنشستهات بود، چه مىگفت؟ چگونه تسليتت مىداد؟
فاطمه! اى دختر رسالت!
اى به حق واصل! اى ناجى شانههاى در بند بردگى! همه مىگفتند: ايندختر رسول خداست، او فرزند رهبر ماست. ولى تو يادگار همسرترا از گردنتباز مىكنى، و گردنى را با بهاى آن آزاد مىسازى، چرا كهمايه مسرت قلب پيامبر است.
فاطمه! اى زاير قبر شهيدان!
تو گلواژه شهادتى. تو بهشتيان را جلودارى. تو مظهر حيايى. چه كسىرا رسد كه فرداى قيامت در مسيرت سر بر آرد. اى خلايق! سر فرودآريد! چشم فرو بنديد كه حيا مىآيد. پس چگونه بود كه همين ديروز،آرى آن روز كه در سوگ بودى، تو را حرمت نداشتند؟ چه كسى درخانه توحيد را پاس نداشت؟ چه كسى جمع بهشتيان را پريشان كرد؟تو را پدر، «شافعه» خواند چرا كه بانوان بهشتى به شفاعت تو دربهشتخانه گزينند.
فاطمه! اى واژه خوشبختى!
تو واژه خوشبختى را معنا بخشيدى. تو توحيد را خانهدارى كردى.دستى كه چرخ هدايت را مىگرداند، همو آسياى كوچك خانهخويش را براى پخت گرده نانى مىچرخاند. شاهدش دست پينهبستهو تاولزده است. همو كه در كنار خندق براى پدر، گرده نانى مىبرد، وهمو كه شمشير مجاهد مردى چون على مرتضى(ع) را مىشويد، و هموكه در دفاع از ولايت و فدك كه مظهر افشاى دوزخيان و دشمنانسامرىنسب بود، به خطابه مىنشيند، آرى، همو غنچه دامن خويشرا به سينه مىچسباند تا از گريه باز ايستد و مهر مادر بچشد.
فاطمه! اى امابيها!
تو پاره تن پدر بودى. تو را مىبوسيد و تو نيز مىبوسيدى. مىبوييد، بهجاى خويش مىنشاند، آخرين وداعش با تو بود و اولين خير مقدم ازتو. چرا تو عزيزترين مردم برايش بودى؟ آيا چون فقط دخترش بودى!او كه دختران ديگر نيز داشت. تو را از بهشت گرفته بود و دامنتجايگاه شكوفههاى سرخ ولايت كبراى حق بود. تو جوابگوى پرسشىبودى كه ديگران مانده بودند. بازو و پهلويت، نشان از مرزبانى حريمولايت و امامت دارد.
فاطمه! اى پاره وجود مصطفى!
در كنار خندق بر تو چه گذشت؟ براى پدر چه آورده بودى؟خودت گفتى:
«نانى است كه براى فرزندم پختهام; تكهاى از آن را براى شما آوردم».
پاسخ پدر با دل تو چه كرد؟
«اى دخترم! بدان كه اين اولين غذايى است كه بعد از سه روز در كام پدرتجاى مىگيرد».
فاطمه! اى گلبانگ ولايت!
تا تو مىخروشيدى و تا بر منافقان بانگ برمىآوردى، كسى را ياراىسلطه بر ولى خدا نبود. تو «امابيها»ى پدر و همچون او، ركن همسربودى، و چه زود اين دو استوانه ولى(ع) فرو ريخت. خواندهايم كه توبعد از پدر، تبسم را از ميان بردى. تو ديگر نخنديدى; خنده كه هيچ،حتى تبسمى ننمودى; جز يك تبسم پرمعنا! براى چه بود؟ مگر آنگاهكه شبهتابوت ساخته دست دوست وفادارت «اسماء» را ديدى، كدامآرزويت را جامه عمليافته مىديدى؟
شايد پيكرت را در آن، مصون از ديده بيگانه مىديدى كه بر اين حسنقضا لبخند مىزدى. مگر در آن دل شب، چند نفر به مشايعتبدنپاكت مىآمدند؟ و شايد هم لحظه «لحاق» موعود را در ذهنتنقشبسته مىديدى. تو نظارهگر چه عالمى بودى كه بر آن لبخندمىزدى. نيك مىدانيم كه تو پايان غم هجران پدر را و لقاىپروردگارت را در آن مىديدى.
تو از پيراهن پدر چه مىبوييدى كه مدهوش مىافتادى. تو ياد صداىمؤذن پدر كردى; مگر آن صدا يادآور چه خاطراتى بود؟ بلال كهديگر بناى اذان گفتن نداشت، ولى چه كند كه پاره تن مصطفى(ص)خواسته است. پس چرا اين صدا در گوش مؤذن پيچيد كه: بلال! ادامهنده، كه فاطمه(ع) جان داد!
فاطمه! اى راز سر به مهر!
تو مگر يگانه يادگار اشرف كاينات نبودى؟ چرا كسى نبايد از درد توآگاه باشد؟ گويا تو با اين سكوت، با عالمى سخن دارى; سخن از ظلمنفاقپيشگان; سخنى در سكوت; سكوت شبهاى على(ع) كه پرستاريتمىكرد; سكوت غسل شب و دفن شب و پنهانى قبر. تو با على(ع) كهسرور سينهاش بودى، چه رازى، چه سرى، چه عهدى داشتى كه باگونههاى تر، مقابل قبر مصطفى(ص) از قلتشكيبايى خود، در غمفراقتسخن مىگويد؟
راستى اى جلوهگاه صبر و رضا! مگر آن روز كه نشان قهرمانى را بهبازويت گرفتى، به على(ع) نگفتى كه چه گذشت؟ مگر به او نگفته بودىكه استخوان پهلو، ضربه ديده است؟ هاى! خلايقى كه در قيامت، درمعبر عبور فاطمه(ع) سر به زير و چشم بر هم مىنهيد، آيا مىنگريد كهسامرىمسلكان، بر بازوى فرزند «و ما رميت اذ رميت، ولكن اللهرمى» چه فرود مىآورند؟ آيا مىشنويد ناله جانسوز فرزند «و ماينطق عن الهوى، ان هو الا وحي يوحى» را كه چه سان ميان در وديوار كمك مىطلبد؟
فاطمه! اى كوثر حيات!
حيات تو، شهادت تو، قبر تو، همه و همه، افشاگر خط سامرىصفتاناست.
اى مقتداى ما! خط سرخ شهادت را ملت ما، كه امامشان آنان رافرزندان معنوى كوثر تو خواند، از تو و گلهاى دامنت گرفتهاند. نيكمىدانيم كه حضور تو در صحنه محشر، محشر ديگر است. آنگاه كهقايمه عرش را به دست مىگيرى و داورى خون گل كربلايت راخواهانى.
به خداى كعبه سوگند كه حق از آن تو است، و بهشت در انتظارت.آنك دلمان به حضور تو خوش است; ما را درياب.
1. پيامبر اكرم(ص):
انى سميت ابنتي «فاطمة» لان الله عز و جل فطمها و فطم مناحبها من النار; (1) .
من دخترم را «فاطمه» ناميدم زيرا خداى عز و جل او و كسى را كهدوستدار او باشد از آتش جدا و دور كرده است.
2. امام صادق(ع):
كانت كنية فاطمة بنت رسول الله(ص) ام ابيها; (2) .
كنيه فاطمه دختر رسول خدا(ص) «ام ابيها» بود.
در ميان عرب رسم است كه علاوه بر نام و لقب، از «كنيه» نيز براىتكريم و احترام به شخص استفاده مىشود و اين كار بيشتر با اضافه نمودنكلمه «اب» يا «ام» به نام نخستين فرزند، صورت مىگيرد، ولى در اينجافاطمه(س) با كنيه «مادر پدر» كه نشان دهنده عظمت و نقش آن حضرت دربقا و توسعه رسالت پدر بزرگوارش استخطاب مىشود.
3. مفضل بنعمر:
قلت لابىعبدالله(ع): اخبرني عن قول رسول الله(ص) في فاطمة«انها سيدة نساء العالمين» ا هى سيدة نساء عالمها؟
فقال: ذاك لمريم، كانتسيدة نساء عالمها، و فاطمة سيدة نساءالعالمين من الاولين و الآخرين; (3) .
در باره اين گفته رسول خدا(ص) كه «فاطمه، بانوى بزرگ زنان عالماست» به امام صادق(ع) عرض كردم: آيا او بانوى بانوان عصر خوداست؟
فرمود: اين براى مريم است كه بزرگ بانوى دوران خود بود. فاطمهبانوى بانوان همه روزگاران، از ابتدا تا انتها است.
4. پيامبر اكرم(ص) هنگامى كه در بيمارى وفاتش، بىتابى فاطمه(ع) رامشاهده كرد فرمود:
يا فاطمة! الا ترضين ان تكوني سيدة نساء العالمين و سيدةنساء هذه الامة و سيدة نساء المؤمنين»;؟ (4) .
اى فاطمه! آيا خشنود نيستى كه تو برترين بانوى جهان، و برترينبانوى اين امت، و برترين بانو در ميان مؤمنان باشى؟
در اين زمينه روايات بسيارى از طريق شيعه و اهل سنت وارد شدهاست. آنچه به زهراى مرضيه(ع) اين مقام و جايگاه را مىدهد اتصاف بهملكات فاضله و علم و ايمان و تقوا و در يك كلمه، معرفتبه خداوندتعالى و مقام عصمت است.
5. امام كاظم(ع):
ان فاطمة(ع) صديقة شهيدة; (5) .
همانا فاطمه(ع)، صديقهاى شهيد است.
6. پيامبر اكرم(ص):
الحسن و الحسين خير اهل الارض بعدي و بعد ابيهما و امهماافضل نساء اهل الارض; (6) .
حسن و حسين بعد از من و پدرشان، بهترين مردم روى زمين هستندو مادرشان فاطمه، برترين زنان اهل زمين است.
7. پيامبر اكرم(ص):
ليلة عرج بي الى السماء رايت على باب الجنة مكتوبا «لا اله الا الله،محمد رسول الله، على حب الله و الحسن و الحسين صفوة الله، فاطمة خيرةالله، على باغضهم لعنة الله; (7) .
شبى كه به آسمان عروج داده شدم ديدم بر در بهشت نوشته است: «لا اله الاالله، محمد رسول خدا، على محبوب خدا، حسن و حسين برگزيده خدا، و فاطمهانتخاب شده خداوند است و لعنتخداوند بر آن كس باد كه بغض آنان را داشتهباشد.
8. على(ع): رسول خدا(ص) به فاطمه فرمود:
ان الله يغضب لغضبك و يرضى لرضاك; (8) .
همانا خداوند به خشم تو خشم مىكند و به خشنودى تو خشنودمىشود.
روايات در زمينه محوريتخشم و خشنودى حضرت فاطمه(ع) ازطريق منابع شيعى و سنى بسيار است (9) . روشن است كسى كه جز خدا را درعالم نمىبيند و در برابر او تسليم مطلق است و ارادهاى جز اراده خداوندندارد، قهرا رضاى او رضاى حق و خشم او خشم حق خواهد بود و او انسانكاملى است كه رفتار و كردار او، امام و اسوه و حجتخلق خداخواهد گشت.
حضرت فاطمه(س) محور خشنودى و خشم خداوند است. پاره وجودمصطفى(ص) و سرور بانوان عالم است، اما دشمنان اهلبيت(ع) حتى از اينكه«خرفه» كه نوعى سبزى خودرو و مورد علاقه حضرت فاطمه(س) بود و بهنام آن بزرگوار شهرت يافته بود، يادآور نام و خاطره حضرت زهرا(س)باشد نگران بودند و از سر دشمنى و كينه، تلاش كردند نام آن را برگردانند تاهمين اندك نيز نام و شخصيت اهلبيت(ع) بويژه فاطمه زهرا(س) را درخاطرهها زنده نكند، و اين كارى بود كه بنىاميه كردند و از تغيير نام يكسبزى نيز فروگذارى ننمودند. اين واقعيت دردآورى است كه در روايتبعدى آمده است.
9. فرات بناحنف: از امام صادق(ع) شنيدم مىفرمايد:
ليس على وجه الارض بقلة اشرف و لا انفع من الفرفخ و هوبقلة فاطمة(ع). ثم قال: لعن الله بنيامية، هم سموها بقلة الحمقاءبغضا لنا و عداوة لفاطمة(ع); (10) .
بر روى زمين، سبزىاى شريفتر و سودمندتر از خرفه نيست، و اينسبزى فاطمه(ع) است.
سپس فرمود:
خدا لعنت كند بنىاميه را! آنها از سر كينه با ما و به خاطر دشمنى بافاطمه(ع) آن را «سبزى نادان» ناميدند.
10. حماد بنعثمان: از امام صادق(ع) شنيدم مىفرمايد:
تظهر زنادقة سنة ثمانية و عشرين و مائة و ذلك لاني نظرتفي مصحف فاطمة.
قال: فقلت: و ما مصحف فاطمة؟
فقال: ان الله تبارك و تعالى لما قبض نبيه(ص) دخل على فاطمةمن وفاته من الحزن ما لا يعلمه الا الله عز و جل، فارسل اليهاملكا يسلي عنها غمها و يحدثها، فشكت ذلك الىاميرالمؤمنين(ع) فقال لها: اذا احسستبذلك و سمعت الصوت،قولي لي. فاعلمته فجعل يكتب كل ما سمع حتى اثبت من ذلكمصحفا.
قال: ثم قال: اما انه ليس من الحلال و الحرام، و لكن فيه علمما يكون; (11) .
در سال 128 عدهاى ملحد آشكار خواهند شد و اين پيشبينى را درمصحف فاطمه ديدم.
حماد مىگويد: گفتم: مصحف فاطمه چيست؟
فرمود: هنگامى كه رسول خدا(ص) وفات يافتحزن فاطمه به قدرىبود كه جز خدا كسى از آن آگاه نيست، لذا خداى متعال فرشتهاى رافرستاد تا او را تسلى دهد و با او گفتگو كند; فاطمه(ع) جريان را براىاميرالمؤمنين(ع) اظهار كرد; حضرت(ع) به او فرمود: هر گاه حضورفرشته را احساس كردى و صدايى شنيدى، به من بگو. فاطمه(ع) نيز اورا باخبر ساخت و على(ع) اقدام به نوشتن آنچه مىشنيد نمود تا اينكهبه اين طريق مصحفى را پديد آورد.
حماد بنعثمان مىگويد: سپس حضرت صادق(ع) فرمود: آگاه باش كهدر اين مصحف مسايل حلال و حرام وجود ندارد بلكه در آن اخبارآينده است.
در روايات زيادى، موضوع مصحف حضرت زهرا(ع) مطرح شده استو امامان(ع) در موارد متعددى، مستند فرمايشهاى خود را همين مصحفشمردهاند، و ظاهرا اين كتاب شريف، دستبه دست در خانوادهاهلبيت(ع) مىگشته و تنها در اختيار آن بزرگواران بوده است.
11. امام رضا(ع) به واسطه پدران بزرگوار خويش از امام سجاد(ع) نقلمىكند:
حدثتني اسماء بنتعميس، قالت: كنت عند فاطمة جدتك اذدخل رسولالله(ص) و في عنقها قلادة من ذهب كان عليبنابيطالب(ع) اشتراها له (12) من فىء له; فقال النبي(ص): لا يغرنكالناس ان يقولوا «بنت محمد» و عليك لباس الجبابرة! فقطعتهاو باعتها و اشترت بها رقبة فاعتقتها فسر رسولالله(ص)بذلك; (13) .
اسماء بنت عميس برايم نقل كرد كه در حضور جدهات فاطمه(ع) بودمكه رسول خدا(ص) داخل شد; در حالى كه گردنبندى طلايى كه علىابنابىطالب(ع) از سهميه خود براى فاطمه(ع) خريده بود، در گردنشبود. پيامبر(ص) به او فرمود: مبادا مردم با اين گفته كه «دختر محمداست» تو را مغرور سازند اما بر تن تو لباس زورمندان باشد. ازاينرو فاطمه(ع) آن را از گردنش جدا كرد و فروخت و با آن، بندهاىرا خريده و آزاد كرد، و رسول خدا(ص) نيز به خاطر اين كار شادمانگشت.
12. امام صادق(ع):
ان فاطمة(ع) كانت تاتي قبور الشهداء في كل غداة سبت فتاتيقبر حمزة و تترحم عليه و تستغفر له; (14) .
فاطمه(ع) هر صبح شنبه، به زيارت قبور شهدا [در احد] مىآمد وكنار قبر حمزه قرار مىگرفت و براى او طلب رحمت و مغفرتمىنمود.
نكته قابل توجه اينكه، حضرت(س) ضمن اينكه اداى احترام به شهدا وحضور در كنار قبرشان و يادآورى جانفشانى آنان را هيچ گاه فراموشنمىكند و در كنار قبر حمزه سيدالشهدا به دعا مىنشيند، ولى در عين حال، زمان مناسبى را انتخاب مىكند كه مىتوان آن را جزء خلوتترين روزهاىهفته دانست چرا كه در روزهايى چون پنجشنبه يا جمعه، ديگران نيز دركنار قبور شهدا حضور مىيابند. ناگفته پيداست اين درسى براى همه بانوانپيرو او است كه در عين ايفاى وظايف اجتماعى، در حفظ شؤون اسلامىتلاش كنند.
13. پيامبر اكرم(ص):
اول شخص يدخل الجنة فاطمة(س); (15) .
نخستين فردى كه داخل بهشت مىشود فاطمه(س) است.
14. عايشه از پيامبر اكرم(ص) روايت مىكند:
اذا كان يوم القيامة نادى مناد يا معشر الخلائق! طاطؤوارؤوسكم حتى تجوز فاطمة بنتمحمد(ص); (16) .
در هنگامه قيامت، منادىاى، ندا مىدهد: اى انبوه مردمان! سرهايتانرا به زير اندازيد تا فاطمه دختر محمد(ص) بگذرد.
همين موضوع را در روايتبعدى، به گونهاى مشروحتر مىخوانيم:
15. پيامبر اكرم(ص):
اذا كان يوم القيامة نادى مناد من بطنان العرش: يا اهل الجمع!نكسوا رؤوسكم و غضوا ابصاركم حتى تمر فاطمة بنتمحمد(ص)على الصراط. فتمر مع سبعين الف جارية من الحور العين كمرالبرق; (17) .
به هنگامه قيامت، منادىاى از ميان عرش صدا مىزند كه اىاجتماعكنندگان! سرهايتان را به زير اندازيد و چشمانتان را ببنديدتا فاطمه دختر محمد(ص) از صراط عبور كند.
آنگاه حضرت(س) به همراه هفتاد هزار كنيز از حوريان بهشتى، بهسرعتبرق مىگذرد.
فرداى محشر نيز به حرمت عبور صديقه كبرا(ع) سرهاى خلايق بهزير مىافتد و پلكها بر هم; ولى چگونه بود كه جمعى حرمت او را پاسنداشتند و به جاى تعزيت و تسليتسوگ پدر، بر سينه و پهلويشنشانههايى از در سوخته خانهاش را نقش بستند! «تبتيدا ابىلهب و تب!».
16. پيامبر اكرم(ص) در ضمن روايتى:
... فايما امراة صلت في اليوم و الليلة خمس صلوات و صامتشهر رمضان و حجتبيت الله الحرام، و زكت مالها و اطاعتزوجها، و والت عليا بعدي، دخلت الجنة بشفاعة ابنتي فاطمة،و انها لسيدة نساء العالمين ...; (18) .
«هر زنى كه در شبانهروز، نمازهاى پنجگانه را به جاى آورد، ماهرمضان را روزه بدارد، حجخانه خدا را [اگر توانايى داشت] گزارد،زكات مالش را بپردازد، از شوهرش اطاعت كند، و بعد از من، ولايتو حكومت على را بپذيرد، به شفاعت دخترم فاطمه، وارد بهشتخواهد شد و همانا فاطمه، سرور زنان عالم است.
همان گونه كه در روايات متعدد ديگر نيز آمده، ارزش اداى نماز وروزه و حج و ساير واجبات عملى، مبتنى بر پذيرش ولايت اهلبيت(ع)است و شفاعت نيز بر اساس اداى اين وظايف است اما با ولايت كه درحقيقت، روح و جان اعمال است; همان كه حضرت فاطمه(ع) نيز به خاطرآن به شهادت رسيد، چرا كه مدافع حريم و حرمت آن بود. او كه محورخشم و خشنودى خداوند است و او كه پاره تن پيامبر(ص) است و او كه«سيده» زنان عالم است، فرداى قيامت نيز اعمال صالح به شفاعت او استكه راهگشاى بهشتيان خواهد بود.
17. امام صادق(ع):
لولا ان الله تبارك و تعالى خلق اميرالمؤمنين(ع) لفاطمة ما كانلها كفو على ظهر الارض من آدم و من دونه; (19) .
اگر خداى تبارك و تعالى اميرالمؤمنين(ع) را براى فاطمه خلق نكردهبود، براى او بر روى زمين، از آدم گرفته تا ديگران، همتايى وجود نداشت.
فاطمه(س) كه سلاله توحيدمدارانى چون ابراهيم خليل(ع) است، و اوكه دامنش جايگاه پرورش اولياى دين و ضامن بقاى رسالت پدربزرگوارش است، همسر و همتايى جز شير بيشه توحيد، اميرالمؤمنين(ع)نخواهد داشت و اين چنين است كه ازدواجش نيز به امر حقتعالى است;چنان كه در روايتبعدى آمده است.
18. پيامبر اكرم(ص):
ما زوجت فاطمة الا [بعد] ما امرنى الله عز و جل بتزويجها; (20) .
فاطمه را شوهر ندادم مگر پس از آنكه خداى عز و جل مرا مامورشوهر دادن او كرد.
و اين چنين بود كه خداوند، نخست او را در عالم اعلا به همسرىعلى(ع) در آورد و آنگاه در زمين تحقق يافت.
19. پيامبر اكرم(ص):
اتاني ملك فقال يا محمد! ان الله يقرا عليك السلام و يقوللك: اني قد زوجت فاطمة ابنتك من علي بنابيطالب في الملاالاعلى، فزوجها منه في الارض»; (21) .
فرشتهاى نزد من آمد و گفت: خداوند بر تو سلام مىفرستد ومىگويد: من دخترت فاطمه را در عالم بالا، به همسرى علىابنابىطالب در آوردم; تو نيز در زمين او را به همسرى او در آور.
20. روزى پيامبر(ص) بعد از ازدواج على(ع) و فاطمه(س) به خانه آنانرفت و از على(ع) پرسيد:
كيف وجدت اهلك؟
قال: نعم العون على طاعة الله;.
همسرت را چگونه يافتى؟
عرض كرد: بهترين ياور براى اطاعتخداوند.
سپس همين پرسش را از فاطمه(س) كرد. فاطمه(س) عرض كرد:
خير بعل; (22) .
آن را بهترين شوهر يافتم.
چه زيباست كه اميرالمؤمنين(ع) در پاسخ به پرسش پيامبر(ص) همهخوبيها و مكارم همسرش را در اين جمله كوتاه، ولى بسيار گويا بيان مىكندو او را بهترين يار و ياور در اداى وظيفه و اطاعتخداى تبارك و تعالىمعرفى مىكند. زيرا ملاكى كه به زندگى آن دو بزرگوار معنا مىبخشد وآنان ازدواج خود را در سايه آن، موفق مىدانند، همكارى و همراهى درطاعت الهى است و بس.