بخش دوم اين مجموعه، به احاديثى در باره جايگاه زن و خاستگاهاجتماعى او اختصاص يافته است و نخست رواياتى در زمينه ارزش فرزنددختر و مبارزه اسلام با افكار جاهلى در اين خصوص، بازگو مىشود. ذكراين روايات، از دو نظر براى ما قابل توجه است، يكى تاكيد بر بطلان اينتفكر جاهلى كه هنوز رسوبات آن در گوشه و كنار مشاهده مىشود; يعنىتفاوت گذاشتن ميان فرزند دختر و پسر، و ديگر اينكه نشاندهنده تلاشجدى و پىگير اسلام و اولياى عظيمالشان آن در دفاع از ارزشهاى انسانىزن، و طرد فرهنگ منحط دوران جاهلى است. اسلام كوشش كرده استاين واقعيت در جامعه تثبيتشود كه داشتن فرزند دختر يك ارزش است ونه ضد ارزش، و زن و مرد از نظر حقيقت انسانى داراى يك منزلت هستندو تفاوتى ميان آن دو نيست.
1. پيامبر اكرم(ص):
خير اولادكم البنات; (1) .
دختران، بهترين فرزندان شما هستند.
2. پيامبر اكرم(ص):
من المراة ان يكون بكرها جارية; (2) .
از ميمنت و خوشقدمى زن، اين است كه اولين فرزندش دختر باشد.
3. پيامبر اكرم(ص):
نعم الولد، البنات; ملطفات مجهزات، مؤنسات، مباركات،مفليات; (3) .
دختران چه فرزندان خوبى هستند! چرا كه گرم و با لطافتند، آمادهبه خدمتند، انسگير و با الفتند، با بركتند، و پاكيزهاند.
4. امام صادق(ع):
البنات حسنات و البنون نعمة و انما يثاب على الحسنات ويسال عن النعمة; (4) .
دختران، حسنه و نيكىاند، و پسران، نعمتند. و همانا بر حسناتثواب و پاداش داده مىشود ولى از نعمتسؤال و بازخواستمىگردد.
يكى از جنبههاى حسنه بودن دختران، خود وجود آنان و بها دادن بهآنهاست، چرا كه مبارزهاى عملى با فرهنگ جاهلى است. از جانب ديگرحسنه شمردن آنها اين توهم غلط را نفى مىكند كه آنان سربار زندگىاند، بااين گمان كه اين فرزندان پسر هستند كه مىتوانند بارى را از دوش پدر ومادر بردارند. در روايتبعدى، بهشت، پاداش كسانى معرفى شده است كهداراى فرزند دخترند. واضح است كه صرف داشتن فرزند دختر نمىتواندچنين پاداشى را به دنبال داشته باشد بلكه در يك فضاى اسلامى و در يكزندگى سالم با شرايط مورد توجه اسلام، چنين ارزشهايى نيز معنا پيدامىكند و داشتن فرزند دختر و حضور او يك ارزش به شمار خواهد رفت.
من عال ثلاث بنات او ثلاث اخوات وجبت له الجنة.
كسى كه سه دختر يا سه خواهر را سرپرستى كند; بهشتبر اوواجب گردد.
گفته شد: اى رسول خدا! دو تا نيز؟
گفته شد: اى رسول خدا! يكى نيز؟
6. اين مژده به پيامبر اكرم(ص) داده شد كه داراى دخترى شده است.حضرت(ص) به چهره اصحابش نگاه كرد و آثار كراهت و ناخشنودى را درآنها مشاهده نمود; فرمود:
ما لكم! ريحانة اشمها و رزقها على الله عز و جل. و كان(ص) ابابنات; (6) .
شما را چه مىشود! گياه خوشبويى است كه آن را مىبويم و روزى اوهم، بر عهده خداوند عز و جل است. و حضرت(ص) پدر چنديندختر بود.
7. جارود بنمنذر:
قال لي ابوعبدالله(ع): بلغني انه ولد لك ابنة فتسخطها; و ماعليك منها؟ ريحانة تشمها و قد كفيت رزقها، و كان رسولالله(ص) ابا بنات. (7) .
حضرت صادق(ع) به من فرمود: به من خبر رسيده كه داراى دخترىشدهاى، اما براى آن ناراحت و خشمناكى; چه ضررى به تو دارد؟گياه خوشبويى است كه آن را مىبويى و روزىاش هم كه به عهده تونيست; رسول خدا(ص) پدر چندين دختر بود.
از همين روايات مىتوان به درجه بىمهرى و تحقير زن و دختر دردوران ظهور اسلام از همين روايات پى برد چرا كه بعد از حدود يك قرناز پيدايش اسلام و مبارزه عليه ظلمى كه در حق زنان مىرفت، هنوز نيزآثار آن حتى در ميان برخى مؤمنانى كه با معارف اهلبيت(ع) نيز آشنايىداشتند مشاهده مىشد. طبيعى است كه در چنين بينشى، آن مادرى نيز كهچنين فرزند مغضوبى را به دنيا آورد مورد سرزنش و تحقير باشد. روايتبعدى گوياى همين امر است.
8. يكى از اصحاب امام صادق(ع):
تزوجتبالمدينة فقال لي ابوعبدالله(ع): كيف رايت؟
فقلت: ما راى رجل من خير في امراة الا و قد رايته فيها، ولكن خانتني.
فقال: و ما هو؟
قلت: ولدت جارية!
فقال: لعلك كرهتها; ان الله عز و جل يقول: «آباؤكم و ابناؤكملا تدرون ايهم اقرب لكم نفعا (8) »; (9) .
در مدينه ازدواج كردم. پس از آن، امام صادق(ع) از من در بارههمسرم پرسيد: او را چگونه ديدى؟
عرض كردم: هيچ مردى، خيرى را در زنى نديد مگر اينكه من آن رادر همسرم ديدم، اما به من خيانت كرد!
حضرت(ع) فرمود: چه خيانتى؟
عرض كردم: دخترى زاييد!
حضرت(ع) فرمود: شايد تو اين دختر را خوش ندارى [ولى بدان كه]خداوند عز و جل مىفرمايد:
«پدرانتان و فرزندانتان، شماها نمىدانيد كدام يك از آنان براى شماسودمندترند».
اين گونه برخوردها ناشى از ضعف ايمان و غفلت از ارزشهاى انسانىو اسلامى است، و همان گونه كه در وايتبعدى آمده اين خداى متعالاست كه به هر كس بخواهد پسر مىدهد و به هر كس بخواهد دخترمىبخشد; چنان كه مىفرمايد:
«يهب لمن يشاء اناثا و يهب لمن يشاء الذكور». (10) .
9. حسين بنسعيد:
ولد لرجل من اصحابنا جارية فدخل على ابيعبدالله(ع) فرآهمتسخطا، فقال له: ارايت لو ان الله اوحى اليك ان اختار لكاو تختار لنفسك، ما كنت تقول؟
قال: كنت اقول: يا رب! تختار لي.
قال: فان الله عز و جل قد اختار لك ... (11) .
مردى از اصحاب ما داراى فرزند دخترى شد. پس از آن به خدمتامام صادق(ع) رسيد; حضرت(ع) او را خشمناك ديد; به او فرمود: بگوببينم، اگر خداوند به تو وحى مىكرد كه من براى تو انتخاب كنم ياتو براى خودت انتخاب مىكنى، چه مىگفتى؟
عرض كرد: مىگفتم: اى پروردگار! تو برايم انتخاب كن.
حضرت(ع) فرمود: خوب، خداى عز و جل براى تو [دختر را]برگزيده است ... .
10. هنگامى كه اسماء بنتعميس، به همراه شوهرش، جعفرابنابىطالب از حبشه برگشت، وارد بر زنان پيامبر اكرم(ص) شد و گفت:
هل فينا شىء من القرآن؟
قلن: لا.
فاتت رسول الله فقالت: يا رسول الله! ان النساء لفي خيبة وخسار!
فقال: و مم ذلك؟
قالت: لانهن لا يذكرن بخير كما يذكر الرجال. فانزل الله «انالمسلمين والمسلمات و المؤمنين و المؤمنات و القانتين والقانتات و الصادقين و الصادقات و الصابرين و الصابرات والخاشعين و الخاشعات و المتصدقين و المتصدقات و الصائمين والصائمات و الحافظين فروجهم و الحافظات و الذاكرين اللهكثيرا و الذاكرات اعد الله لهم مغفرة و اجرا عظيما (12) »; (13) .
آيا چيزى از آيات قرآن در باره ما نازل شده؟
گفتند: نه.
لذا اسماء به محضر رسول خدا(ص) آمد و عرض كرد: اى رسول خدا!زنان در ناكامى و خسارتند!
پيامبر(ص) فرمود: به چه خاطر؟ عرض كرد: زيرا آن گونه كه مردانبه خوبى و خير ياد مىشوند، از آنان ياد نمىشود.
پس از آن بود كه خداوند اين آيه را نازل فرمود:
«همانا مردان مسلمان و زنان مسلمان، و مردان مؤمن و زنان مؤمن،و مردان اطاعتپيشه خاضع و زنان اطاعتپيشه خاضع، و مردانراستگو و زنان راستگو، و مردان بردبار و زنان بردبار، و مردانباخشوع و زنان باخشوع، و مردان صدقهدهنده و زنان صدقهدهنده،و مردان روزهدار و زنان روزهدار، و مردان خودنگهدار، و زنانخودنگهدار، و مردانى كه فراوان به ياد خدايند و زنان اين گونه،خداوند براى آنان مغفرت و پاداشى بزرگ را آماده كرده است».
ملاحظه مىشود كه زن و مرد در پيشگاه خداوند تعالى در اوصافستوده و ارزشهاى انسانى يكسانند و ملاك برترى، عبارت از فضايل واعمال شايستهاى است كه هر كدام دارا هستند و بر همين اساس است كه رروايتبعدى، ارزش يك زن، بيشتر از هزار مرد به شمار رفته است.
11. امام صادق(ع):
الامراة الصالحة خير من الف رجل غير صالح; (14) .
زن صالح، به از هزار مرد ناصالح است.
12. پيامبر اكرم(ص):
كلما ازداد العبد ايمانا ازداد حبا للنساء; (15) .
بنده هر چه ايمانش را فزونى دهد، محبتش بر بانوان بيشتر خواهدشد.
13. امام صادق(ع):
من اخلاق الانبياء حب النساء; (16) .
محبتبه زنان از اخلاق انبيا است.
14. امام صادق(ع):
اكثر الخير فى النساء; (17) .
بيشترين خير و خوبى در زنان است.
در تاكيد بر اين سخن شريف، مناسب مىنمايد پاسخ امام صادق(ع) بهپرسش فضيل را بازگو كنيم. او مىگويد: به امام(ع) عرض كردم: مردم سخنىمىگويند و آن اينكه بيشتر اهل آتش در روز قيامت، زنان هستند! امام(ع) دررد اين حرف به پاسخى نقضى استناد جستند و فرمودند: اين چه سخنبيجايى است؟! در حالى كه يك مرد در آخرت، گاه با هزار نفر از زنان دنيادر كاخى از در يك پارچه ازدواج مىكند!
قلت له: شىء يقوله الناس: ان اكثر اهل النار يوم القيامة النساء. قال:و انى ذلك؟! و قد يتزوج الرجل في الآخرة الفا من نساء الدنيا في قصرمن درة واحدة. (18) .
15. امام صادق(ع):
قال رسول الله(ص): لا حرمة لنساء اهل الذمة ان ينظر الىشعورهن و ايديهن; (19) .
به نقل از رسول خدا(ص): نگاه كردن به موها و دستان زنان اهل ذمهمانعى ندارد.
مساله حرمت نگاه به زنان نامحرم تنها ناشى از اين نيست كه شخصناظر دچار مفسده و انحراف مىشود بلكه يك دليل مهم آن احترامى استكه زن مسلمان دارد و بايد از ديده بيگانه مصونيت داشته باشد; حتى اگرنگاه عادى باشد. از اينرو زنان غيرمسلمان كه حتى به عنوان اهل ذمه درجامعه اسلامى زندگى مىكنند چنين حرمتى را دارا نيستند و نگاه به مواضععادى بدن آنان حرمتى ندارد. البته اين احتمال نيز هست كه چون زنانغير مسلمان معمولا احساس وظيفهاى در پوشاندن سر و دست نمىكنند،نگاه معمولى به آنان منعى ندارد. ولى به هر حال مصونيتى كه زن مسلماناز اين جهت دارد حاكى از احترام و حرمتى است كه اسلام براى او قايلشده است، تا جايى كه حتى چشم دوختن به او، از پشتسر نيز موردنكوهش قرار مىگيرد. به روايتبعدى توجه كنيد.
16. ابوبصير به امام صادق(ع):
الرجل تمر به المراة فينظر الى خلفها.
قال: ايسر احدكم ان ينظر الى اهله و ذات قرابته؟
قلت: لا.
قال: فارض للناس ما ترضاه لنفسك; (20) .
زن از كنار مرد عبور مىكند و مرد به پشتسر او نگاه مىدوزد،(چگونه است؟)
امام(ع) فرمود: آيا كسى از شما را خوش مىآيد كه به پشتسرخانواده و نزديكانش نگاه دوخته شود؟
عرض كردم: نه.
فرمود: پس آنچه را براى خودت مىپسندى براى مردم بپسند.
17. پيامبر اكرم(ص):
اوصاني جبرئيل بالمراة حتى ظننت انه لاينبغي طلاقها الا منفاحشة مبينة; (21) .
جبرئيل، آن قدر در باره زن، به من سفارش كرد كه گمان كردم طلاقزن سزاوار نيست مگر در جايى كه آشكارا مرتكب فحشا گردد.
18. پيامبر اكرم(ص):
استوصوا بالنساء خيرا فانهن عندكم عوان; (22) .
سفارش مرا در باره نيكى كردن به زنان بپذيريد چرا كه آنان نزد شمااسيرند.
روايات متعددى در زمينه احسان و احترام به زنان وجود دارد كه ازگنجايش اين مجموعه بيرون است. (23) توجه به نيازهاى مادى و معنوىبانوان و عفو و گذشت و سعه صدر در باره آنان، مسايلى است كه درروايات بعدى نيز شاهد تاكيد بر آنها خواهيم بود.
19. ابو سعيد خدرى:
جاءت امراة الى رسولالله(ص) فقالت: يا رسولالله! ذهب الرجالبحديثك فاجعل لنا من نفسك يوما ناتك فيه تعلمنا مماعلمك الله.
قال: اجتمعن يوم كذا في موضع كذا و كذا. فاجتمعن فاتاهنالنبي(ص) فعلمهن مما علمه الله; (24) .
زنى به حضور رسول خدا(ص) آمد و عرض كرد: اى رسول خدا!مردان همه سخن شما را نصيب خود كرده و بردند، پس براى ما نيزاز جانب خود، روزى را قرار ده كه در آن روز به حضور شما برسيمتا از آنچه خداوند به شما آموخته استبه ما تعليم دهى.
حضرت(ص) فرمود: فلان روز، در فلان جا اجتماع كنيد. آنان نيز درآنجا در وقت مقرر گرد آمدند و پيامبر اكرم(ص) نزد آنان رفت و ازآنچه خداوند به او تعليم داده بود به آنان آموخت.
20. امام باقر(ع) و امام صادق(ع):
ان رسولالله(ص) خرج بالنساء في الحرب حتى يداوين الجرحى،و لم يقسم لهن من الفيء و لكنه نفلهن; (25) .
رسول خدا(ص) زنان را در جنگ به همراه برد تا زخميان را مداواكنند، و از غنايم جنگ، سهميهاى براى آنان قرار نداد ولى به عنوانبخشش و هبه، سهمى به آنان داد.
فاطمه! اى گلواژه آفرينش!
كجا زبان ما را رسد كه وصف تو گوييم و كجا به انديشه ما آيد كه ذكرتو آريم، و كجا توان قلم بود كه نقش حسن تو نويسد و كدام آينه استكه درخشش نور تو را بتاباند.
فاطمه! اى بزرگبانو!
اى نام تو، جامع كمالاتت كه گوياى عصمت آتشسوز توست. اى آن كهدامنت، رسالتسردار توحيد را پرورد. اى آن كه مهر رخت،خورشيد فروزان مريم و آسيه و خديجه را فزونتر است; چرا كهجهان بانوان را تو سرورى. اى آن كه شهد شهادت سوزانت را ازچشمه صداقت و اخلاص چشيدهاى. اى آن كه بر گرده گيتى، دوريحانه مصطفى(ص) را مادرى، پس نقشآفرين كربلاى 61 تويى; آرىتويى. اى آنكه بر در بهشت، نامت نقش بسته است، تو مظهر خشمخدايى، تو جلوهگاه رضاى حقى.
و تو اى نامت، زينتآراى آستانه بهشت، تو چه ديدى؟ چه كشيدى كهجز خداى، خبر ندارد! آن فرشته كه تسليتبخش دل آزرده و بهغمنشستهات بود، چه مىگفت؟ چگونه تسليتت مىداد؟
فاطمه! اى دختر رسالت!
اى به حق واصل! اى ناجى شانههاى در بند بردگى! همه مىگفتند: ايندختر رسول خداست، او فرزند رهبر ماست. ولى تو يادگار همسرترا از گردنتباز مىكنى، و گردنى را با بهاى آن آزاد مىسازى، چرا كهمايه مسرت قلب پيامبر است.
فاطمه! اى زاير قبر شهيدان!
تو گلواژه شهادتى. تو بهشتيان را جلودارى. تو مظهر حيايى. چه كسىرا رسد كه فرداى قيامت در مسيرت سر بر آرد. اى خلايق! سر فرودآريد! چشم فرو بنديد كه حيا مىآيد. پس چگونه بود كه همين ديروز،آرى آن روز كه در سوگ بودى، تو را حرمت نداشتند؟ چه كسى درخانه توحيد را پاس نداشت؟ چه كسى جمع بهشتيان را پريشان كرد؟تو را پدر، «شافعه» خواند چرا كه بانوان بهشتى به شفاعت تو دربهشتخانه گزينند.
فاطمه! اى واژه خوشبختى!
تو واژه خوشبختى را معنا بخشيدى. تو توحيد را خانهدارى كردى.دستى كه چرخ هدايت را مىگرداند، همو آسياى كوچك خانهخويش را براى پخت گرده نانى مىچرخاند. شاهدش دست پينهبستهو تاولزده است. همو كه در كنار خندق براى پدر، گرده نانى مىبرد، وهمو كه شمشير مجاهد مردى چون على مرتضى(ع) را مىشويد، و هموكه در دفاع از ولايت و فدك كه مظهر افشاى دوزخيان و دشمنانسامرىنسب بود، به خطابه مىنشيند، آرى، همو غنچه دامن خويشرا به سينه مىچسباند تا از گريه باز ايستد و مهر مادر بچشد.
فاطمه! اى امابيها!
تو پاره تن پدر بودى. تو را مىبوسيد و تو نيز مىبوسيدى. مىبوييد، بهجاى خويش مىنشاند، آخرين وداعش با تو بود و اولين خير مقدم ازتو. چرا تو عزيزترين مردم برايش بودى؟ آيا چون فقط دخترش بودى!او كه دختران ديگر نيز داشت. تو را از بهشت گرفته بود و دامنتجايگاه شكوفههاى سرخ ولايت كبراى حق بود. تو جوابگوى پرسشىبودى كه ديگران مانده بودند. بازو و پهلويت، نشان از مرزبانى حريمولايت و امامت دارد.
فاطمه! اى پاره وجود مصطفى!
در كنار خندق بر تو چه گذشت؟ براى پدر چه آورده بودى؟خودت گفتى:
«نانى است كه براى فرزندم پختهام; تكهاى از آن را براى شما آوردم».
پاسخ پدر با دل تو چه كرد؟
«اى دخترم! بدان كه اين اولين غذايى است كه بعد از سه روز در كام پدرتجاى مىگيرد».
فاطمه! اى گلبانگ ولايت!
تا تو مىخروشيدى و تا بر منافقان بانگ برمىآوردى، كسى را ياراىسلطه بر ولى خدا نبود. تو «امابيها»ى پدر و همچون او، ركن همسربودى، و چه زود اين دو استوانه ولى(ع) فرو ريخت. خواندهايم كه توبعد از پدر، تبسم را از ميان بردى. تو ديگر نخنديدى; خنده كه هيچ،حتى تبسمى ننمودى; جز يك تبسم پرمعنا! براى چه بود؟ مگر آنگاهكه شبهتابوت ساخته دست دوست وفادارت «اسماء» را ديدى، كدامآرزويت را جامه عمليافته مىديدى؟
شايد پيكرت را در آن، مصون از ديده بيگانه مىديدى كه بر اين حسنقضا لبخند مىزدى. مگر در آن دل شب، چند نفر به مشايعتبدنپاكت مىآمدند؟ و شايد هم لحظه «لحاق» موعود را در ذهنتنقشبسته مىديدى. تو نظارهگر چه عالمى بودى كه بر آن لبخندمىزدى. نيك مىدانيم كه تو پايان غم هجران پدر را و لقاىپروردگارت را در آن مىديدى.
تو از پيراهن پدر چه مىبوييدى كه مدهوش مىافتادى. تو ياد صداىمؤذن پدر كردى; مگر آن صدا يادآور چه خاطراتى بود؟ بلال كهديگر بناى اذان گفتن نداشت، ولى چه كند كه پاره تن مصطفى(ص)خواسته است. پس چرا اين صدا در گوش مؤذن پيچيد كه: بلال! ادامهنده، كه فاطمه(ع) جان داد!
فاطمه! اى راز سر به مهر!
تو مگر يگانه يادگار اشرف كاينات نبودى؟ چرا كسى نبايد از درد توآگاه باشد؟ گويا تو با اين سكوت، با عالمى سخن دارى; سخن از ظلمنفاقپيشگان; سخنى در سكوت; سكوت شبهاى على(ع) كه پرستاريتمىكرد; سكوت غسل شب و دفن شب و پنهانى قبر. تو با على(ع) كهسرور سينهاش بودى، چه رازى، چه سرى، چه عهدى داشتى كه باگونههاى تر، مقابل قبر مصطفى(ص) از قلتشكيبايى خود، در غمفراقتسخن مىگويد؟
راستى اى جلوهگاه صبر و رضا! مگر آن روز كه نشان قهرمانى را بهبازويت گرفتى، به على(ع) نگفتى كه چه گذشت؟ مگر به او نگفته بودىكه استخوان پهلو، ضربه ديده است؟ هاى! خلايقى كه در قيامت، درمعبر عبور فاطمه(ع) سر به زير و چشم بر هم مىنهيد، آيا مىنگريد كهسامرىمسلكان، بر بازوى فرزند «و ما رميت اذ رميت، ولكن اللهرمى» چه فرود مىآورند؟ آيا مىشنويد ناله جانسوز فرزند «و ماينطق عن الهوى، ان هو الا وحي يوحى» را كه چه سان ميان در وديوار كمك مىطلبد؟
فاطمه! اى كوثر حيات!
حيات تو، شهادت تو، قبر تو، همه و همه، افشاگر خط سامرىصفتاناست.
اى مقتداى ما! خط سرخ شهادت را ملت ما، كه امامشان آنان رافرزندان معنوى كوثر تو خواند، از تو و گلهاى دامنت گرفتهاند. نيكمىدانيم كه حضور تو در صحنه محشر، محشر ديگر است. آنگاه كهقايمه عرش را به دست مىگيرى و داورى خون گل كربلايت راخواهانى.
به خداى كعبه سوگند كه حق از آن تو است، و بهشت در انتظارت.آنك دلمان به حضور تو خوش است; ما را درياب.
1. پيامبر اكرم(ص):
انى سميت ابنتي «فاطمة» لان الله عز و جل فطمها و فطم مناحبها من النار; (1) .
من دخترم را «فاطمه» ناميدم زيرا خداى عز و جل او و كسى را كهدوستدار او باشد از آتش جدا و دور كرده است.
2. امام صادق(ع):
كانت كنية فاطمة بنت رسول الله(ص) ام ابيها; (2) .
كنيه فاطمه دختر رسول خدا(ص) «ام ابيها» بود.
در ميان عرب رسم است كه علاوه بر نام و لقب، از «كنيه» نيز براىتكريم و احترام به شخص استفاده مىشود و اين كار بيشتر با اضافه نمودنكلمه «اب» يا «ام» به نام نخستين فرزند، صورت مىگيرد، ولى در اينجافاطمه(س) با كنيه «مادر پدر» كه نشان دهنده عظمت و نقش آن حضرت دربقا و توسعه رسالت پدر بزرگوارش استخطاب مىشود.
3. مفضل بنعمر:
قلت لابىعبدالله(ع): اخبرني عن قول رسول الله(ص) في فاطمة«انها سيدة نساء العالمين» ا هى سيدة نساء عالمها؟
فقال: ذاك لمريم، كانتسيدة نساء عالمها، و فاطمة سيدة نساءالعالمين من الاولين و الآخرين; (3) .
در باره اين گفته رسول خدا(ص) كه «فاطمه، بانوى بزرگ زنان عالماست» به امام صادق(ع) عرض كردم: آيا او بانوى بانوان عصر خوداست؟
فرمود: اين براى مريم است كه بزرگ بانوى دوران خود بود. فاطمهبانوى بانوان همه روزگاران، از ابتدا تا انتها است.
4. پيامبر اكرم(ص) هنگامى كه در بيمارى وفاتش، بىتابى فاطمه(ع) رامشاهده كرد فرمود:
يا فاطمة! الا ترضين ان تكوني سيدة نساء العالمين و سيدةنساء هذه الامة و سيدة نساء المؤمنين»;؟ (4) .
اى فاطمه! آيا خشنود نيستى كه تو برترين بانوى جهان، و برترينبانوى اين امت، و برترين بانو در ميان مؤمنان باشى؟
در اين زمينه روايات بسيارى از طريق شيعه و اهل سنت وارد شدهاست. آنچه به زهراى مرضيه(ع) اين مقام و جايگاه را مىدهد اتصاف بهملكات فاضله و علم و ايمان و تقوا و در يك كلمه، معرفتبه خداوندتعالى و مقام عصمت است.
5. امام كاظم(ع):
ان فاطمة(ع) صديقة شهيدة; (5) .
همانا فاطمه(ع)، صديقهاى شهيد است.
6. پيامبر اكرم(ص):
الحسن و الحسين خير اهل الارض بعدي و بعد ابيهما و امهماافضل نساء اهل الارض; (6) .
حسن و حسين بعد از من و پدرشان، بهترين مردم روى زمين هستندو مادرشان فاطمه، برترين زنان اهل زمين است.
7. پيامبر اكرم(ص):
ليلة عرج بي الى السماء رايت على باب الجنة مكتوبا «لا اله الا الله،محمد رسول الله، على حب الله و الحسن و الحسين صفوة الله، فاطمة خيرةالله، على باغضهم لعنة الله; (7) .
شبى كه به آسمان عروج داده شدم ديدم بر در بهشت نوشته است: «لا اله الاالله، محمد رسول خدا، على محبوب خدا، حسن و حسين برگزيده خدا، و فاطمهانتخاب شده خداوند است و لعنتخداوند بر آن كس باد كه بغض آنان را داشتهباشد.
8. على(ع): رسول خدا(ص) به فاطمه فرمود:
ان الله يغضب لغضبك و يرضى لرضاك; (8) .
همانا خداوند به خشم تو خشم مىكند و به خشنودى تو خشنودمىشود.
روايات در زمينه محوريتخشم و خشنودى حضرت فاطمه(ع) ازطريق منابع شيعى و سنى بسيار است (9) . روشن است كسى كه جز خدا را درعالم نمىبيند و در برابر او تسليم مطلق است و ارادهاى جز اراده خداوندندارد، قهرا رضاى او رضاى حق و خشم او خشم حق خواهد بود و او انسانكاملى است كه رفتار و كردار او، امام و اسوه و حجتخلق خداخواهد گشت.
حضرت فاطمه(س) محور خشنودى و خشم خداوند است. پاره وجودمصطفى(ص) و سرور بانوان عالم است، اما دشمنان اهلبيت(ع) حتى از اينكه«خرفه» كه نوعى سبزى خودرو و مورد علاقه حضرت فاطمه(س) بود و بهنام آن بزرگوار شهرت يافته بود، يادآور نام و خاطره حضرت زهرا(س)باشد نگران بودند و از سر دشمنى و كينه، تلاش كردند نام آن را برگردانند تاهمين اندك نيز نام و شخصيت اهلبيت(ع) بويژه فاطمه زهرا(س) را درخاطرهها زنده نكند، و اين كارى بود كه بنىاميه كردند و از تغيير نام يكسبزى نيز فروگذارى ننمودند. اين واقعيت دردآورى است كه در روايتبعدى آمده است.
9. فرات بناحنف: از امام صادق(ع) شنيدم مىفرمايد:
ليس على وجه الارض بقلة اشرف و لا انفع من الفرفخ و هوبقلة فاطمة(ع). ثم قال: لعن الله بنيامية، هم سموها بقلة الحمقاءبغضا لنا و عداوة لفاطمة(ع); (10) .
بر روى زمين، سبزىاى شريفتر و سودمندتر از خرفه نيست، و اينسبزى فاطمه(ع) است.
سپس فرمود:
خدا لعنت كند بنىاميه را! آنها از سر كينه با ما و به خاطر دشمنى بافاطمه(ع) آن را «سبزى نادان» ناميدند.
10. حماد بنعثمان: از امام صادق(ع) شنيدم مىفرمايد:
تظهر زنادقة سنة ثمانية و عشرين و مائة و ذلك لاني نظرتفي مصحف فاطمة.
قال: فقلت: و ما مصحف فاطمة؟
فقال: ان الله تبارك و تعالى لما قبض نبيه(ص) دخل على فاطمةمن وفاته من الحزن ما لا يعلمه الا الله عز و جل، فارسل اليهاملكا يسلي عنها غمها و يحدثها، فشكت ذلك الىاميرالمؤمنين(ع) فقال لها: اذا احسستبذلك و سمعت الصوت،قولي لي. فاعلمته فجعل يكتب كل ما سمع حتى اثبت من ذلكمصحفا.
قال: ثم قال: اما انه ليس من الحلال و الحرام، و لكن فيه علمما يكون; (11) .
در سال 128 عدهاى ملحد آشكار خواهند شد و اين پيشبينى را درمصحف فاطمه ديدم.
حماد مىگويد: گفتم: مصحف فاطمه چيست؟
فرمود: هنگامى كه رسول خدا(ص) وفات يافتحزن فاطمه به قدرىبود كه جز خدا كسى از آن آگاه نيست، لذا خداى متعال فرشتهاى رافرستاد تا او را تسلى دهد و با او گفتگو كند; فاطمه(ع) جريان را براىاميرالمؤمنين(ع) اظهار كرد; حضرت(ع) به او فرمود: هر گاه حضورفرشته را احساس كردى و صدايى شنيدى، به من بگو. فاطمه(ع) نيز اورا باخبر ساخت و على(ع) اقدام به نوشتن آنچه مىشنيد نمود تا اينكهبه اين طريق مصحفى را پديد آورد.
حماد بنعثمان مىگويد: سپس حضرت صادق(ع) فرمود: آگاه باش كهدر اين مصحف مسايل حلال و حرام وجود ندارد بلكه در آن اخبارآينده است.
در روايات زيادى، موضوع مصحف حضرت زهرا(ع) مطرح شده استو امامان(ع) در موارد متعددى، مستند فرمايشهاى خود را همين مصحفشمردهاند، و ظاهرا اين كتاب شريف، دستبه دست در خانوادهاهلبيت(ع) مىگشته و تنها در اختيار آن بزرگواران بوده است.
11. امام رضا(ع) به واسطه پدران بزرگوار خويش از امام سجاد(ع) نقلمىكند:
حدثتني اسماء بنتعميس، قالت: كنت عند فاطمة جدتك اذدخل رسولالله(ص) و في عنقها قلادة من ذهب كان عليبنابيطالب(ع) اشتراها له (12) من فىء له; فقال النبي(ص): لا يغرنكالناس ان يقولوا «بنت محمد» و عليك لباس الجبابرة! فقطعتهاو باعتها و اشترت بها رقبة فاعتقتها فسر رسولالله(ص)بذلك; (13) .
اسماء بنت عميس برايم نقل كرد كه در حضور جدهات فاطمه(ع) بودمكه رسول خدا(ص) داخل شد; در حالى كه گردنبندى طلايى كه علىابنابىطالب(ع) از سهميه خود براى فاطمه(ع) خريده بود، در گردنشبود. پيامبر(ص) به او فرمود: مبادا مردم با اين گفته كه «دختر محمداست» تو را مغرور سازند اما بر تن تو لباس زورمندان باشد. ازاينرو فاطمه(ع) آن را از گردنش جدا كرد و فروخت و با آن، بندهاىرا خريده و آزاد كرد، و رسول خدا(ص) نيز به خاطر اين كار شادمانگشت.
12. امام صادق(ع):
ان فاطمة(ع) كانت تاتي قبور الشهداء في كل غداة سبت فتاتيقبر حمزة و تترحم عليه و تستغفر له; (14) .
فاطمه(ع) هر صبح شنبه، به زيارت قبور شهدا [در احد] مىآمد وكنار قبر حمزه قرار مىگرفت و براى او طلب رحمت و مغفرتمىنمود.
نكته قابل توجه اينكه، حضرت(س) ضمن اينكه اداى احترام به شهدا وحضور در كنار قبرشان و يادآورى جانفشانى آنان را هيچ گاه فراموشنمىكند و در كنار قبر حمزه سيدالشهدا به دعا مىنشيند، ولى در عين حال، زمان مناسبى را انتخاب مىكند كه مىتوان آن را جزء خلوتترين روزهاىهفته دانست چرا كه در روزهايى چون پنجشنبه يا جمعه، ديگران نيز دركنار قبور شهدا حضور مىيابند. ناگفته پيداست اين درسى براى همه بانوانپيرو او است كه در عين ايفاى وظايف اجتماعى، در حفظ شؤون اسلامىتلاش كنند.
13. پيامبر اكرم(ص):
اول شخص يدخل الجنة فاطمة(س); (15) .
نخستين فردى كه داخل بهشت مىشود فاطمه(س) است.
14. عايشه از پيامبر اكرم(ص) روايت مىكند:
اذا كان يوم القيامة نادى مناد يا معشر الخلائق! طاطؤوارؤوسكم حتى تجوز فاطمة بنتمحمد(ص); (16) .
در هنگامه قيامت، منادىاى، ندا مىدهد: اى انبوه مردمان! سرهايتانرا به زير اندازيد تا فاطمه دختر محمد(ص) بگذرد.
همين موضوع را در روايتبعدى، به گونهاى مشروحتر مىخوانيم:
15. پيامبر اكرم(ص):
اذا كان يوم القيامة نادى مناد من بطنان العرش: يا اهل الجمع!نكسوا رؤوسكم و غضوا ابصاركم حتى تمر فاطمة بنتمحمد(ص)على الصراط. فتمر مع سبعين الف جارية من الحور العين كمرالبرق; (17) .
به هنگامه قيامت، منادىاى از ميان عرش صدا مىزند كه اىاجتماعكنندگان! سرهايتان را به زير اندازيد و چشمانتان را ببنديدتا فاطمه دختر محمد(ص) از صراط عبور كند.
آنگاه حضرت(س) به همراه هفتاد هزار كنيز از حوريان بهشتى، بهسرعتبرق مىگذرد.
فرداى محشر نيز به حرمت عبور صديقه كبرا(ع) سرهاى خلايق بهزير مىافتد و پلكها بر هم; ولى چگونه بود كه جمعى حرمت او را پاسنداشتند و به جاى تعزيت و تسليتسوگ پدر، بر سينه و پهلويشنشانههايى از در سوخته خانهاش را نقش بستند! «تبتيدا ابىلهب و تب!».
16. پيامبر اكرم(ص) در ضمن روايتى:
... فايما امراة صلت في اليوم و الليلة خمس صلوات و صامتشهر رمضان و حجتبيت الله الحرام، و زكت مالها و اطاعتزوجها، و والت عليا بعدي، دخلت الجنة بشفاعة ابنتي فاطمة،و انها لسيدة نساء العالمين ...; (18) .
«هر زنى كه در شبانهروز، نمازهاى پنجگانه را به جاى آورد، ماهرمضان را روزه بدارد، حجخانه خدا را [اگر توانايى داشت] گزارد،زكات مالش را بپردازد، از شوهرش اطاعت كند، و بعد از من، ولايتو حكومت على را بپذيرد، به شفاعت دخترم فاطمه، وارد بهشتخواهد شد و همانا فاطمه، سرور زنان عالم است.
همان گونه كه در روايات متعدد ديگر نيز آمده، ارزش اداى نماز وروزه و حج و ساير واجبات عملى، مبتنى بر پذيرش ولايت اهلبيت(ع)است و شفاعت نيز بر اساس اداى اين وظايف است اما با ولايت كه درحقيقت، روح و جان اعمال است; همان كه حضرت فاطمه(ع) نيز به خاطرآن به شهادت رسيد، چرا كه مدافع حريم و حرمت آن بود. او كه محورخشم و خشنودى خداوند است و او كه پاره تن پيامبر(ص) است و او كه«سيده» زنان عالم است، فرداى قيامت نيز اعمال صالح به شفاعت او استكه راهگشاى بهشتيان خواهد بود.
17. امام صادق(ع):
لولا ان الله تبارك و تعالى خلق اميرالمؤمنين(ع) لفاطمة ما كانلها كفو على ظهر الارض من آدم و من دونه; (19) .
اگر خداى تبارك و تعالى اميرالمؤمنين(ع) را براى فاطمه خلق نكردهبود، براى او بر روى زمين، از آدم گرفته تا ديگران، همتايى وجود نداشت.
فاطمه(س) كه سلاله توحيدمدارانى چون ابراهيم خليل(ع) است، و اوكه دامنش جايگاه پرورش اولياى دين و ضامن بقاى رسالت پدربزرگوارش است، همسر و همتايى جز شير بيشه توحيد، اميرالمؤمنين(ع)نخواهد داشت و اين چنين است كه ازدواجش نيز به امر حقتعالى است;چنان كه در روايتبعدى آمده است.
18. پيامبر اكرم(ص):
ما زوجت فاطمة الا [بعد] ما امرنى الله عز و جل بتزويجها; (20) .
فاطمه را شوهر ندادم مگر پس از آنكه خداى عز و جل مرا مامورشوهر دادن او كرد.
و اين چنين بود كه خداوند، نخست او را در عالم اعلا به همسرىعلى(ع) در آورد و آنگاه در زمين تحقق يافت.
19. پيامبر اكرم(ص):
اتاني ملك فقال يا محمد! ان الله يقرا عليك السلام و يقوللك: اني قد زوجت فاطمة ابنتك من علي بنابيطالب في الملاالاعلى، فزوجها منه في الارض»; (21) .
فرشتهاى نزد من آمد و گفت: خداوند بر تو سلام مىفرستد ومىگويد: من دخترت فاطمه را در عالم بالا، به همسرى علىابنابىطالب در آوردم; تو نيز در زمين او را به همسرى او در آور.
20. روزى پيامبر(ص) بعد از ازدواج على(ع) و فاطمه(س) به خانه آنانرفت و از على(ع) پرسيد:
كيف وجدت اهلك؟
قال: نعم العون على طاعة الله;.
همسرت را چگونه يافتى؟
عرض كرد: بهترين ياور براى اطاعتخداوند.
سپس همين پرسش را از فاطمه(س) كرد. فاطمه(س) عرض كرد:
خير بعل; (22) .
آن را بهترين شوهر يافتم.
چه زيباست كه اميرالمؤمنين(ع) در پاسخ به پرسش پيامبر(ص) همهخوبيها و مكارم همسرش را در اين جمله كوتاه، ولى بسيار گويا بيان مىكندو او را بهترين يار و ياور در اداى وظيفه و اطاعتخداى تبارك و تعالىمعرفى مىكند. زيرا ملاكى كه به زندگى آن دو بزرگوار معنا مىبخشد وآنان ازدواج خود را در سايه آن، موفق مىدانند، همكارى و همراهى درطاعت الهى است و بس.