... نه حزبى بود، نه اجتماعى، نه مطبوعاتِ آزادى، نه وسیله تربیتى و نه شورى و نه ایمانى. تنها یك شور را دامن مىزدند؛ شور به ایرانِ باستان را. شوق به كورش و داریوش و زرتشت را. ایمان به گذشته پیش از اسلامى ایران را. و با همین حرفها رابطه جوانان را، حتى با وقایعِ صدر مشروطه و تغییر رژیم بریدند و نیز با دوره قاجار و از آن راه؛ با تمام دوره اسلامى.انگار كه پس از ساسانیان، تا طلوعِ حكومت كودتا، فقط دو روز و نصفى بوده است كه آن هم در خواب گذشته.(16)
شاید همین بیداد فراگیر و فرهنگسوز بود كه حضرت امام(ره) را واداشت تا در همان سالها، طى یك رباعى چنین بسراید:
از جور رضا شاه كجا داد كنیم
زین دیو، بَرِ كه ناله بنیاد كنیم
آن دم كه نفس بود، ره ناله ببست
اكنون نفسى نیست كه فریاد كنیم(17)
و این بود، تا آغاز جنگ جهانى دوم. پس از اشغال نظامى ایران در شهریور 1320 ه.ش و خلعِ پهلوى اول از سلطنت توسط آمریكا و انگلستان، كه با حمایت ضمنى روسیه شوروى صورت تحقق به خود گرفت، دو جریان عمده سیاسى در عرصه حیات اجتماعى كشور فعال شدند. نخست؛ جریان سیاسى اسلامگرا، به زعامت علما و طلاب جوان پرشور حوزههاى علمیه. چهرههاى شاخص و برجسته حركت مزبور عبارت بودند از آیتاللَّه «سیدابوالقاسم كاشانى» و حجتالاسلام «سید مجتبى نواب صفوى»؛ رهبر جنبش «فدائیان اسلام(18)».
این جریان اصیل، به اتكاى برآمدن عناصر آن از اعماق جامعه مذهبى ایران، پشتگرم به حمایت بىشائبه اقشار وسیع مردم متدین شهرى و روستایى و مؤید به تأیید مرجع بزرگوار زمانه؛ حضرت آیتاللَّه العظمى بروجردى(ره)، با تلفیق شیوه مسالمتآمیز و مبارزه سیاسى - پارلمانى با روشهاى سیاسى - نظامى و چریك شهرى(19)، خیلى زود در عرصه مبارزات ضداستعمارى - ضداستبدادى ملت مسلمان ایران نقش عنصر پیشقراول را به عهده گرفت. جریان دوم، طیفى نسبتاً وسیع از ناسیونالیستهاى دموكرات مأبِ عضو احزاب ریز و درشت گرد آمده در «جبهه ملى(20)» را شامل مىشد و چهره شاخص و رهبر بلامنازع آن دكتر «محمدمصدق» بود. این جریان به دلیل ماهیت غیرمذهبى و سیاسىكار خویش، به موازین و روشهاى دمكراسى غربى باور داشت و مخاطبین خود را بیشتر در اقشار تحصیل كرده و مرفه شهرى و خوانین قدرتمند عشایر و روستاهاى كشور جستوجو مىكرد.(21)جبهه ملى به تصریح شخص مصدق و دستیاران نزدیك به وى؛ از قبیل دكتر فاطمى، سقف مبارزاتى خود را به فعالیت در چهارچوب فرتوت مبارزات پارلمانى حكومت شاهنشاهى در داخل، و رویكرد و مغازله با قدرت امپریالیستى نوخاسته ایالات متحده آمریكا در خارج؛ با هدف جلب مقبولیت جهانى محدود كرده بود، نقطه تلاقى و در پى آن، همگرایى جریان مردمى - مذهبى اول با این جریان ملى گراى لیبرال دمكراتِ غیرمذهبى، نهضت ملى شدن نفت و اخراج كمپانى نفت انگلستان از كشور بود. (1332-1329)
با این همه، به دلیل تفاوت ماهوى آرمانها، معتقدات و اهداف سران و عناصر مؤثر دو جناح موصوف، در نهایت مصدق و اطرافیان وى؛ مغرور به در اختیار داشتن اهرم قوه مجریه و حمایتهاى فاقد پشتوانه «مطبوعاتِ زرد» و جنجالى و سیاستمداران ابنالوقت و مفتون مراوده با «لوى هندرسون»؛ سفیر و بعضى كارمندان بخش سیاسى سفارت آمریكا در تهران، رسماً از در مخالفت با جناح مذهبى - مردمى نهضت درآمدند. صدور حكم دستگیرى شهید سید مجتبى نواب صفوى و اعضاء و طرفداران «جمعیت فدائیان اسلام»، تقلب وسیع و مفتضحانه طرفداران مصدق در انتخابات مجلس جهت ممانعت از ورود نامزدهاى مستقلِ مذهبى طرفدار آیتاللَّه كاشانى به مجلس شورا، اتخاذ شگرد جنگ روانى، جوسازى و اسائه ادب مستمر به ساحت علماء و پیشقراولان مذهبى نهضت؛ خاصه مرحوم آیتاللَّه سیدابوالقاسم كاشانى توسط جراید و تریبونهاى وابسته به جبهه ملى و...
همه این كافر نعمتىها در حق جناح مسلمان نهضت، در شرایطى از سوى حكومت مصدق به مورد اجرا گذاشته شد كه دسیسهبازان كار كشته جیرهخوار استعمار و مجریان سیاستهاى خائنانه دربار پهلوى از قشام «سیدضیاءالدین طباطبایى(22)» و چكمه لیسان سرسپرده شاه در قواى مسلح از یك سو، و رهبران جریان الحادى وابسته به شوروى حزب توده و پیروان كلوپها و نشریات این فرقه بیگانهپرست از دیگر سو، در گستره آشفته بازار سیاست كشور، كوس لمن الملكى مىزدند و از حمایت و مماشاتِ حكومت ملى! مصدق برخوردار بودند. موفقیت «عملیات آژاكس(23)»؛ كودتاى ننگین آمریكایى - انگلیسى توسط مشتى فواحش و اوباش در روز 28 مرداد سال 1332، در حقیقت محصول اجرایى شدن همین سیاستها توسط حكومتِ مصدق بود.
رژیم كودتا، مأموریت ناتمام حكومت مصدق در قلع و قمع مذهبیون استعمارستیز را به نحو احسن استمرار بخشید. آیتاللَّه كاشانى محكوم به خانهنشینى شد و موج ترور و سركوبى عمال فرماندارى نظامى دولت كودتا و ساواك نوبنیاد رژیم، شامل حال دانشجویان و طلاب جوان طرفدار جناح مذهبى نهضت گردید. حال و روز جناح منوّرالفكرى نیز سخت عبرتانگیز بود. صرفنظر از مصدق، كه پس از یك رشته محاكمه نمایشى به حبس و تبعید محكوم شد و یا دكتر «فاطمى» كه به علت خصومت شخصى شاه با وى محكوم به تیرباران شده بود، بخش اعظم طرفداران سینهچاك! مصدق یا به آمریكا و اروپا گریختند و یا با نوشتن «ندامتنامه» و ابراز وفادارى مجدد به اساس سلطنت، به خدمت رژیم كودتا درآمدند. وضعیت كمونیستها نیز از این مدار خارج نبود. سواى آن دسته از سران حزب توده؛ همچون «كیانورى»، «رادمنش» و امثالهم كه پس از كودتا فرار را برقرار ترجیح داده به دامان كرملین نشینان پناه بردند، سایر رهبران حزبى - از قماش دكتر «یزدى» و دكتر «بهرامى» - كه به چنگ حكومت كودتا گرفتار آمدند، سراسیمه و دسته جمعى «غلط كردم نامه»! نوشتند و از دیگر اعضاء و هواداران دستگیر نشده حزب نیز، خواستار تسلیم داوطلبانه و همكارى صادقانه! با رژیم كودتا شدند. شمشیر مجازات رژیم فقط بر سر افسران عضو سازمان نظامى مخفى حزب توده فرود آمد و شاه با هدف مرعوب نمودن ردههاى نیروهاى مسلح و دادن درس عبرت به نظامیان ماجراجو!، فرمان تیرباران سروان توپخانه «خسرو روزبه»(24) و دیگر كادرهاى رهبرى سازمان نظامى حزب را صادر كرد.
بدین سان، یك بار دیگر پس از واقعه مشروطه، جریان منوّرالفكرى به رسالت تاریخى خویش به وجه احسن عمل كرد. ملتى را به بازى گرفت، شكست نهضتى را رقم زد و خود در بزنگاه سرنوشت، بدون كمترین مقاومتى عرصه مقدّرات كشور را به كودتاچیان تحتالحمایه اجنبى واگذار كرد و سران آن نیز رهسپار موزه تاریخ؛ بخشِ «عوام فریبانِ ورشكسته به تقصیر»! شدند.جریان مذهبى نیز؛ پس از سركوبى خونین چهرههاى شاخص آن، خاصه تیرباران شهید سیدمجتبى نواب صفوى و دیگر سران «جمعیت فدائیان اسلام»، آزرده و تلخكام از باب اعتماد نابهجاى خویش به منورالفكرانِ بىحمیت، موقتاً مجبور به ترك صحنه مبارزات اجتماعى و بازنگرى نقاط ضعف و نقد اشتباهات تاكتیكى و خطاهاى استراتژیك خود شد.
چنانكه گفتیم، از لحظه پیروزى كودتاچیان، سیاست «داغ و درفش» به مورد اجرا درآمد و دست سركوب و اختناق برفضاى حیات اجتماعى كشور، خاك خاموشى و تخم سكوت پاشید و همین خاموشى و آرامش فراهم آمده در زیر سایه سرنیزه، رژیم و حامیان آمریكایى - انگلیسى آن را به این اشتباه انداخت كه... تمام شد! ملت مرده است و تا دنیا دنیاست، هیچ دیارالبشرى در این سرزمین، مجال قد برافراشتن و تاب ایستادگى در برابر مطامع و جنایات ایشان را نخواهد داشت. همین توهّم موجب گشت تا پهلوىِ دوم و اربابان وى دیگر بار دكترین هویتزدایى و مبارزه پیگیر و بىامان با اعتقادات، آرمانها و باورهاى مذهبى اصیل ملت ایران را به مورد اجراء در آورده و با مردم ایران آن كنند كه با مردمان هویتزدایى شده «تركیه لائیك» كردند.همزمان با واگذارى مقدرات صنعت نفت؛ این طلاى سیاه و سرچشمه اصلى ثروت ملى كشور به كنسرسیوم نفتى آمریكایى - اروپایى در نیمه دوم دهه 1330 و عضویت ایران در گروهبندى نظامى استعمارى موسوم به «پیمان بغداد(25)»، برنامههاى فجیع و میهن برباد ده اجتماعى - فرهنگى طراحى شده توسط اربابان غربى شاه یكى از پس دیگرى در مملكت به مورد اجرا گذاشته شد.
از سر گیرى مبارزه با نمادهاى فرهنگ اصیل مذهبى - ملى مردم ایران، به ویژه حجاب و پوشش اسلامى بانوان، ترویج نوشیدن مسكرات با احداث چندین كارخانه تولید مشروبات الكلى در كشور، تبلیغ مناسبات فردى و اجتماعى مغایر با آداب عرفى و شرعى ایرانیان؛ خاصه روابط بىبندوبار زن و مرد به شیوه فرهنگ مخرب غربى در بین اقشار مردم؛ خصوصاً نسل جوان، از طریق اكران نمودن فیلمهاى مبتذل هالیوودى بر پرده سینماها، چاپ تصاویر و مطالب سخیف به اصطلاح هنرى در جراید دولتى و رنگین نامهها، ترجمه و نشر وسیع نوولها و رُمانهاى بنجل سكسى - جنایى آمریكایى در قطع جیبى ارزان قیمت، واگذارى امر خطیر تألیف و تدوین كتب درسى از سطح ابتدایى تا دانشگاه به تراستهاى انتشاراتى وابسته به آمریكا از قبیل «بنگاه فرانكلین» و... اینها همگى در همان دهه نخست پس از كودتا، ضربات مهلكى را بر ساختار هویت ایمانى و فرهنگى ملّى جامعه ایرانى وارد آورد.(26)
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
مرورى فشرده بر تحوّلات سیاسى - اجتماعى ایران زمین از واقعه مشروطه تا تجاوز مسلّحانه ارتش فاشیستى صدام حسین در 31 شهریور 1359
به نامِ خداوند جان و خرد
كزین برتر اندیشه بر نگذرد
هزاران سال از هبوط آدم صفىاللَّه بر سیاره زمین گذشته است و هنوز نبرد فىمابین حق و باطل بر پهنه خاك جریان دارد، اگر چه دیگر دیرى است كه شبِ دیجور ظلم از نیمه گذشته است و فجرِ اول رسیده و صبح نزدیك است. تاریخ انبیاءu، سراسر، صحنه نبرد حق و باطل است و تاریخ جباران نیز سراسر عرصه جنگهاى بزرگترى است كه بر سر قدرت در مىگیرد، و هستند كسانى كه فى ما بینِ این دو نبرد، تفاوتى نمىبینند. ما را با آنان كارى نیست چرا كه مردگانند؛ وَ ما اَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فى القُبُور!
روى سخنِ ما در این مجموعه، با آنان است كه هنوز عرصه وجودشان را یكسره تسلیم ظلمت فراگیر عصر رو به انقراضِ جاهلیت ثانى و دمدمههاى فریبندهاى از قماش «انفجار اطلاعات» نكردهاند و بذرِ فطرتشان در انتظار رسیدن بارانى، از سحابِ سپهر حقیقت است. هر چند، شاید ارائه چنین تعابیرى در مطلع یك اثر مستند - تاریخى، براى برخى ارباب نظر و احبابِ اهل تأمّل اندكى ثقیل در نظر آید، لیكن برآنیم كه با صرف اندكى حوصله و صبر جمیل، این زمره خردهگیرانِ نكتهسنج نیز بر صحت مدعاى ما صحه خواهند نهاد؛ انشاءاللَّه.
«جلال آل قلم»(1) در جایى گفته است: «به اسمها و عناوین دقیق شوید. در خواهید یافت كه برخى اوقات، اسمها و عنوانها، سخت هدایتگرند براى گشایشِ اذهان.»
عنوان اصلى نقش بسته بر تارك كتاب؛ «روز تندر» است و زیر تیترِ آن، «مرورى شتابزده بر تحولات سیاسى اجتماعى ایران زمین از واقعه مشروطه تا تجاوز مسلحانه ارتش فاشیستى صدام حسین در 31 شهریور 1359 از تأسیس تا فرجام دفاع مقدس».از تیتر اصلى؛ «روز تندر» - كه در اصل عنوان پروژه تهاجم مسلحانه ارتش عراق به خاك ایران، در اسناد وزارت دفاع رژیم بعث صدام حسین بوده است - عبور مىكنیم و مىپردازیم بهعنوان ثانوى؛ مرورى... .
در این مجال، بنا را بر اجمال نهادهایم و هم از این روى، سَرِ بازى با عبارات و ملاعبه با اصطلاحات لغتنامهاى را نداریم. چه اینكه معتقدیم هر گونه عبارتپردازى دلنشین و شعارپردازى آهنگین پیرامون تبیین مفهوم دفاع مقدس، اگر متكى به پشتوانه منطق و استدلال نباشند، نه تنها ره به جایى نخواهند برد، بلكه در روزگار كنونى و گذرِ یازده سالِ تقویمى از پایان آن واقعه بىبدیل، كه نسل نوخاستهاى وارد عرصه حیات اجتماعى این آب و خاك شده است؛ نسلى كه به اقتضاى حوالتِ تاریخى و مقتضاى سِنّىِ خویش، نه شاهد حال و روز میهن و مردمش در روزگار سیاه رژیم ستمشاهى بوده، نه موجبات قیام امام(ره) و اقامه درفش انقلاب اسلامى در بهمن 57 را به عینه دیده، نه در فضاى ملتهب و سراپا توطئه و ترور و بحران و آشوب سه ساله نخست انقلاب نفس كشیده و نه از علل و عواملِ راستین تهاجم سراسرى ماشین جنگى قدرتمند رژیم عراق به خاك كشورش آنچنان كه باید و شاید با خبر است و نه... قُس علیهذا.
آرى، در شرایط كنونى و در برابر مخاطبینى از این دست كه بر شمردیم، عنان قلم را در عرصه نگارش اثرى تاریخى در باب جنگ هشت ساله به دست احساسات سپردن و دلخوش داشتن به شعارپردازى صرف و به دور از ارائه بُرهان و شواهد مستدل و منطقى پیرامون دفاع مقدس، مصداق دقیق آن بیان حكیمانه خواهد بود كه؛ «براى در هم كوبیدنِ بنیان یك حقیقت، لازم نیست خوب به آن حمله شود. كافیست بد از آن دفاع كنیم!»
پُر واضح است كه در یك ارزیابى مُتقن و متكى به روشِ «پدیدار شناختى»، ریشهها و علل حدوثِ پدیدهاى تاریخى - در اینجا؛ دفاع مقدس - را باید در مصدر و مولدِ اصلى آن پدیدار باز جُست. از هر منظر كه به ریشهها، علل و عوامل حدوث پدیده دفاع مقدس بنگریم، لاجرم نقطه نظر ما به بهمن 57 و انقلاب اسلامى ایران معطوف خواهد شد. زنجیرهاى از رخدادهاى بزرگ و كوچك - لكن هر یك در جاى خویش، بس مهم - این پیوند مستحكم و وثیق تاریخى را بوجود آوردهاند. حوادث و وقایعى كه هر یك در جاى خود، مىتواند دستمایه نگارش مقالهاى تحقیقى و یا رسالهاى مستقل قرار گیرد. اگر پذیرفتهایم كه علت اصلى نگارش این و جیزه مبتنى بر ضرورتهاى انكارناپذیر مقولهاى موسوم به «دفاع مقدس» است، به همین دلیل باید بپذیریم كه براى درك و فهم هر چه بهتر ماهیتِ «مقدّسِ» آن «دفاعِ» هشت ساله، چارهاى نیست، مگر رجوع به ریشههاى اصلى رخداد شگفتانگیزِ «انقلاب اسلامى» در «ایران».
اكنون این پرسشها مطرح مىشوند:
- به راستى چرا پدیده واژگون سازى رژیم استبدادى 2500 ساله شاهنشاهى در ایران، ذیل عبارت «انقلاب اسلامى» معنا مىشود؟
- اصولاً چه شد كه این پدیده به سال 1979، در قرن بیستم میلادى در كشورى خاورمیانهاى همچون ایران به وقوع پیوست؟
- چه شد كه هرم قدرت رژیمى تا بن دندان مسلح، سخت متشكل، مجهز به یكى از مخوفترین سیستمهاى پلیس امنیتى جهان؛ «ساواك»، برخوردار از حمایت فراگیر و همه جانبه ابرقدرت آمریكا و دیگر دولتهاى مغرب زمین، در اختیار داشتن ذخایر ارزى و منابع انرژى سرشار كه در رأس آن «محمدرضا پهلوى» قرار داشت، طى سیزده ماه(2) در مقابله با مردمى دست خالى، فاقد تشكیلات - به معناى متعارف - و بىبهره از كمترین میزان حمایت سیاسى، اقتصادى و تسلیحاتى یكى از دو قطب قدرت جهانى آن روزگار، به چنان فلاكتى مبتلا شد كه در آخرین روزهاى قبل از سرنگونى آن، ژنرال سوگلى شاه؛ تیمسار ارتشبد قرهباغى در توصیف تقابل ملت و رژیم، مردم را چون «خورشید تموز» و رژیم «اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتشتاران»! را به سان آدمكى برفى به تصویر كشید و گفت: «مثل برف داریم آب مىشویم»!(3) پاسخ تمامى این پرسشها را مىتوان در سه شعار كلیدى ملت ایران در آن مقطع حساس تاریخى؛ یعنى «استقلال»، «آزادى» و «جمهورى اسلامى» باز جست.
ملت، به تنگ آمده از استیلاى دیرپاى قدرتهاى بیگانه بر مقدرات خویش و به ستوه آمده از اختناق و سركوب رژیم مستبد، با بهرهگیرى از تجارب مغتنم قیامها و جنبشهاى سیاسى - اجتماعى دو سده اخیر، تحقق دو موهبت. گرانسنگ «سیادت ملى» و «حریت فردى و اجتماعى» خود را مشروط به اقامه حاكمیتى با دو مشخصه «جمهوریت» و «اسلامیت» امكانپذیر مىدانست. جمهوریتى راستین، برآمده از آراء آزاد شهروندان و متكى به اعتقادات مستحكم دینى اكثریت قریب به اتفاق مردمان این دیار و اسلامیتى ناب و پویا؛ مستظهر به منظومه نورانى فقه، علوم و معارف اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام)، كه با توجه به شرایط عصر غیبت كبرى، در هیأت ولایت امر امت توسط نائب عام امام زمان(عج) تجسد عینى بیابد و حافظ حدود احكام الهى و مشروعیت حاكمیت ملى و قوانین آن باشد.(4)
انقلاب 57، در واقع بستر چالش نهایى دو نیروى عمده در صحنه حیات سیاسى - اجتماعى ایران بود. از یك سو؛ نیروى ملتى بپاخاسته، خواهان رجعت به هویت فطرى خویش و مدافع مجموعه ارزشها و سنن منبعث از مكتب اسلام، آیینى اصیل كه طى 1400 سال، هماره در حكم سنگ بناى وحدت ملى مردمان این آب و خاك - صرفنظر از تفاوتهاى لسانى و قومى ایشان - بوده است، و از سوى دیگر، جریانى فاقد هویت اصیل، مذهب ستیز، غربزده و متكى به حمایت قدرتهاى بیگانه، مبلغ و مدافع سرسخت شبه ارزشهایى مغایر با معتقدات، باورها و سنن مذهبى - ملى ایرانیان. جان كلام؛ انقلاب بهمن، در حكم مصاف ضربالرقاب میان سنت و مدرنیته بود. چنانكه گفتیم، نهضت اسلامى سال 57، بستر چالش نهایى این دو نیروى عمده بود. حال ببینیم اصولاً این چالش چگونه آغاز شد؟ چه صیرورتى داشت و از چه مراحلى گذشت تا وارد مرحله نهایى خویش - در بهمن 1357 - گردید؟
شكست نهضت مشروطیت را كه محصول بلافصل حذف جریان اصیل روحانیت بیدار و ستیهنده و استیلا یافتن جریان شبه روشنفكرى غربزده بر مقدرات كشور بود، شاید بتوان به مثابه آغاز روند حاكمیت جریان هویت زداى «مدرنیته» و در محاق رفتن هویت راستین ملت ایران در نظر گرفت. به دار آویختن زعیم نهضت و منادى «مشروطه مشروعه»؛ شهید «شیخ فضل اللَّه نورى» توسط «یپرم خان» ارمنى؛ میرغضب جناح منورالفكرى!، واقعه پارك اتابك و خلع سلاح مجاهدان پاكباز مشروطه، ترور نافرجام و خانه نشین كردن «ستارخان»؛ سردار ملى، ترور مرحوم «آیتاللَّه بهبهانى» توسط لیدر جناح چپ شبه روشنفكران؛ «حیدرخان عمو اوغلى»؛ مشهور به حیدر بمبى!، بر سر كار آوردن پىدرپى كابینههایى ضعیف كه اكثریت قریب به اتفاق دولتمردان آنها تا پیش از فتح تهران به دست مجاهدان مشروطه از دشمنان سفاك نهضت بودند و از فرداى شكست و انحراف انقلاب مشروطه رنگ عوض كرده و خود را در صف اول آزادیخواهان و فدائیان سینهچاك مشروطیت جا مىزند، گسترشِ وحشتناك كه نفوذ همسایه شرقى؛(5) امپراطورى بریتانیا بر كلیه اركان مقدرات كشور، ادامه سیاست خائنانه «استقراض» از انگلستان و روسیه تزارى جهت تأمین مخارج سفرهاى ادوارى تفریحى شاه بىكفایت و درباریان فاسد قاجارى به بلاد راقیه فنگ!، به بهاى دادن امتیازات سیاسى - اقتصادى روزافزون به بیگانگان، استمرار روند غارت منابع نفتى كشور توسط كمپانى نفت انگلیس، تداوم فقر وحشتناك اقشار فرودست جامعه در ازاى یكهخوارى لجامگسیخته رهبران قلابى حكومت مشروطه، تشدید روند ملوك الطوایفى و سیطره فئودالیزم بر شئون اقتصاد مبتنى بر زراعت مملكت، مسكوت نهادن و اتخاذ رویه بىعملى مطلق در قبال قراردادهاى منعقده میان دولتین انگلستان و روسیه تزارى در سال 1907 و 1915 میلادى - (دایر بر تقسیم ایران) از سوى دولتهاى عهد مشروطه! و... اینها همگى گوشههایى از رهآورد تفوّق جریان منوّرالفكرى در فرداى شكست جنبش مشروطه و حذف رهبرى اصیل و مردمى آن؛ روحانیت مبارز از صحنه حیات اجتماعى ملت ایران بود.
در پى قریب به سه دهه آشوب و هرج و مرج، سرانجام در شامگاه سوم حوت - اسفند - سال 1299 ه.ش، قشون تحت فرمان قزّاقى بىسواد و قلدر به نام «رضا پالانى»؛ معروف به رضاخان شصت تیرى!، در كنف حمایت ژنرال «آیرون ساید» فرمانده ارتش بریتانیا در بینالنهرین و ژنرال «دَنْسْتِرویل» فرمانده نیروهاى انگلیس در ایران، ضمن هماهنگى با سفارت انگلیس در تهران، پایتخت را یك شبه به تصرّف خود درآورد(6) و... شد آنچه كه شد. شاید پُر بیراه نباشد اگر بگوییم كه براى دفن لاشه بویناك مشروطیت به هباء و هدر رفته توسط «جریان منوّرالفكرى بیمار»(7)، هیچ گوركنى مناسبتر از رضاخان شصتتیرى پیدا نمىشد.
چكمهپوش شیادى كه یك روز براى فریب افكار عمومى و كسب وجهه ترّقى خواهى!، براى از میدان به در كردن سیاستمردى مردمى چون «سید حسین مدّرس(ره)»، دعوى جمهورىخواهى و ضدیت با سلطنت موروثى داشت و دیگر روز به اتّكاى سرنیزه فوج قزاق و حمایت سفارت انگلیس با براه انداختن بساط خیمه شببازى «مجلس مؤسسان» تاج سلطنت بر سر نهاد. یك روز جهت به بازى گرفتن عواطف مذهبى مردم كوچه و بازار، در رأس دسته قزاقان به اسم اقامه عزاىِ خامس آل عباu به خیابان مىآمد و گل و كاه به سر مىكرد و دیگر روز، نشسته بر تخت پادشاهى، فرمان تخریب تكیه دولت و منع عزادارى سیدالشهداu را به اسم «مبارزه با كهنهپرستى و خرافات»! صادر مىكرد.