اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
« و اعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه ».
. . . ( 1 ) آنچنان كه آنها قرآن را تفسير كردهاند ما هم همان طور
تفسير میكنيم . ولی در عين حال ، اينكه ما تابع تفسير اهل بيت هستيم به
معنی اين نيست كه اهل بيت آيات را [ به ميل خود ] تفسير كردهاند و ما
هم میگوئيم چون آنها اينطور گفتهاند پس همين طور درست است . نه ،
تفسير آنها نسبت به تفسيری كه ديگران كردهاند بهتر است يعنی با مضمون
آيه و ساير آيات موافقتر است . ابتدا ترجمه اين آيه را به طور
پاورقی :
1 - [ چند دقيقه از ابتدای سخنرانی استاد شهيد متأسفانه روی نوار ضبط
نشده است ] .
مختصر برايتان عرض میكنم ، بعد جنبههايی را كه مورد اختلاف شيعه و سنی
است بيان مینمايم . خلاصه ترجمه اين است : بدانيد حكم اين است كه آنچه
استفاده كرديد يا به غنيمت برديد ، يك پنجم آن از آن خدا و پيغمبر خدا
و صاحب خويشاوندی و يتيمان و مسكينان و از راه ماندگان است . ابتدا
بايد آنچه را كه شيعه و سنی در اين زمينه میگويند برايتان تشريح بكنم ،
بعد تفسير آيه را عرض بكنم .
مطابق نظر ما شيعيان خمس تعلق میگيرد به هر درآمد زائدی كه صرفا درآمد
و استفاده باشد . فرض كنيد شما معاملهای میكنيد : پنجاه هزار تومان
میدهيد و در مقابل ، كالايی دريافت میكنيد و اين كالا را به همان قيمت
میفروشيد . در اينجا شما هيچ استفادهای نبردهايد . حال اگر استفاده برديد
ولی در مقابل ، نيروی كار مصرف كرديد ، هر مقدار از استفاده مال كه خرج
خود شما و يا عائله شما بشود به شرط اينكه اسراف نكنيد ، جزء درآمد
حساب نمیشود . آنچه را كه علاوه بر سرمايه اصلی و مخارج عادی زندگيتان
خالص به دست شما میآيد ، میگويند درآمد . درآمد به چند شكل ممكن است
باشد . يكی به همين شكل كه عرض شد . البته در مورد درآمد نامشروع خمس
معنی ندارد . يكی ديگر از اقسام درآمدها گنج يا دفينهای است كه صاحبش
به كلی مجهول است و به دست كسی میافتد . میدانيم كه در قديم الايام
مؤسسهای مثل بانك نبوده است كه اگر مردم پول و جواهر قيمتی دارند در
آنجا به امانت بسپارند و مطمئن باشند . البته در معابد اين كار كمی
معمول بوده ولی در غير معابد معمول نبوده است . در نتيجه اينگونه اشخاص
اموال خود را زير زمين مخفی میكردند و
اغلب آن را از نزديكان و محارم خود نيز مخفی مینمودند . مثلا به پسر
كوچكش نمیگفت ، میترسيد اگر به او بگويد من در فلان جا فلان مقدار اشرفی
يا جواهر مخفی كردهام ، او به كسی بگويد و بعد دزد يا زورمندی بيايد آن
را ببرد . گاهی توفيق پيدا میكردند كه به پسرشان كه بزرگ شده بود و به
او اطمينان داشتند بگويند و گاهی اتفاق میافتاد كه قبل از اينكه به وارث
بگويند ، از بين میرفتند و اينها زير خاك میماند . برخی ثروتمندان و
سلاطين گنجهای خيلی بزرگ داشتهاند . آنها را زير زمين مدفون میكردند و هر
كسی نمیدانست . صد سال ، هزار سال ، دو هزار سال میگذشت و كسی اطلاع
نداشت . بعد يك كسی به يك مناسبتی نقطهای از زمين خود را میكند ،
میبيند گنجی پيدا شد ، سكههای خلفای عباسی ، اموی ، سكههای پيش از اسلام
، يا لا اقل سكههای دوره سلجوقی ، صفوی . صاحب زمين كه زمين مال او است
و او گنج را به دست آورده ، اين پول مفت به او تعلق دارد . اين هم يك
درآمد مجانی و بلاعوض است و بايد خمس آنرا بدهند . معادن و چيزهايی كه
از راه غواصی به دست میآيد هم از اين قبيل است كه اينها همه فلسفههای
نزديك به هم دارد .
نظر ائمه ما - كه فقه شيعه ملهم از روايات ائمه است - اين است كه به
طور كلی از هر چه كه حكم درآمد خالص را داشته باشد ، درآمد منهای مخارج
، چه مخارج تحصيل آن درآمد و چه مخارج شخصی كه آن درآمد را تحصيل كرده
است ، از هر چه كه درآمد بلاعوض تلقی شود بايد خمس داد . يكی از مواردی
كه به حسب فقه شيعه بايد خمس داد غنائم جنگی است . مسلمانان با دشمنی
میجنگند ، دشمنی كه
خون مسلمان را حلال میدادند و مسلمان نيز خون او را حلال میداند . قهرا
وقتی كه دو طرف به عقيده خودشان خونشان بر يكديگر حلال بشود ، مالشان به
طريق اولی حلال است . آنچه از اموال در دارالحرب به دست مسلمانان
میافتد برايشان حكم يك درآمد خالص را دارد و از چيزهايی است كه بايد
يك پنجم آن را به عنوان خمس خارج كنند و چهار پنجم ديگر تقسيم میشود
ميان آن سربازان .
موارد اختلاف شيعه و اهل تسنن در باب خمس
از نظر اهل تسنن ، خمس فقط به غنائم جنگی تعلق میگيرد و بس . در غير
غنائم جنگی آنها قائل به خمس نيستند . اين است كه مسأله خمس ميان اهل
تسنن و اهل تشيع از زمين تا آسمان فرق میكند . چون آنها اختصاص میدهند
به غنائم دارالحرب ، و غنائم دارالحرب يك امر استثنائی است ، گاهی
هست و گاهی نيست ، مخصوص زمان جنگ است . ولی مطابق آنچه شيعه میگويد
خمس يك امر جاری و دائم است ، اختصاص به زمان جنگ ندارد ، سراسر
زندگی اقتصادی مردم را در بر میگيرد . اين يك وجه تفاوت ميان عقيده اهل
تسنن و عقيده اهل تشيع در باب خمس هست ، بعد بحث خواهيم كرد كه اين
اختلاف از كجا پيدا شده . مساله دومی كه در باب خمس هست ، اين است كه
خمس را چه اختصاص بدهيم به غنائم دارالحرب و چه اعم بگيريم ، آن را
چند قسمت بايد كرد ؟ همان طور كه میدانيد خمس را از نظر فقه شيعه بايد
شش قسمت كرد . سه قسمت آن " سهم امام " ناميده میشود سه قسمت ديگر
سهم سادات ، كه بعد
عرض میكنم چرا میگويند سهم امام و سهم سادات . اهل تسنن میگويند خمس
را بايد پنج قسمت كرد نه شش قسمت . بعدا خواهيم گفت كه اهل تشيع روی
چه حساب میگويند شش قسمت و اهل تسنن روی چه خيالی گفتهاند پنج قسمت .
مسأله سومی كه مورد اختلاف است اين است كه حالا چه خمس اختصاص به
غنائم دارالحرب داشته باشد و چه اعم باشد ، و چه آن را پنج يا شش قسمت
بكنيم ، بالاخره آن را به چه مصرفی بايد رساند ؟ بعد كه ثابت كرديم عقيده
اهل تشيع در اين سه مسئله درست است ، بحث چهارمی راجع به فلسفه اين
حكم بنا به عقيده اهل تشيع داريم .
خمس به چه تعلق میگيرد ؟
اما قسمت اول كه خمس به چه تعلق میگيرد ؟ عرض كرديم كه اهل تسنن
میگويند كه خمس فقط به غنائم دارالحرب تعلق میگيرد ، و اهل تشيع
میگويند به مطلق درآمدهای خالص كه در مقابل آن ، انسان هيچ عوضی خرج
نكرده است . منشأ اختلاف ، كلمه " « غنمتم »" است كه معنی غنمتم
چيست ؟ اگر نخواهيم با آنها مباحثه كنيم ، میگوئيم ائمه ما گفتهاند
مقصود از " غنمتم " مطلق درآمدهای خالص اضافی است ، ولی اگر اهل تسنن
بخواهند با ما مباحثه كنند و بگويند به چه دليل حرف ائمه شما درست است
، بايد برويم سراغ كلمه " غنمتم " و ببينيم لغت عربی درباره اين كلمه
چه میگويد ؟ اگر لغت عربی گفت كلمه " غنمتم " كه از ماده " غنم يغنم
، غانم ، مغنوم " میباشد يعنی غنيمتی كه در دارالحرب نصيب شما میشود و
اختصاص دارد به غنائم دارالحرب ، میگوئيم حرف آنها درست است ، و اما
اگر سرا »لغت رفتيم و گفتند كلمه " غنم ، يغنم " و هر چه از اين ماده
است ، يك كلمه اعم است و اختصاص به غنائم دارالحرب ندارد ، میگوئيم
حرف شيعه درست است .
اول میرويم سراغ قرآن ببينيم در خود قرآن اين كلمه چگونه به كار رفته
است ؟ ماده " غنم " در قرآن سه جابه كار رفته است ( غير از آنجا كه
لفظ " غنم " به معنی گوسفند است ) . يكی قبل از اين آيه بود : « فكلوا
مما غنمتم ». آن هم مثل اين آيه است . هر چه اينجا بگوئيم ، آنجا هم
مانند آن است . همچنين در قرآن آمده است : « فعند الله مغانم كثيره
در نزد خدا مغنمهای بسياری است . میخواهد به مردم بفهماند كه فوائد
بسياری كه شما میخواهيد از دنيا ببريد و چشم به آن دوختهايد نزد خدا است
. معلوم است كه مقصود اين نيست كه غنائم دارالحرب نزد خدا است ، بلكه
مقصود تفضلات زياد است ، چون آنچه خدا به بشر میدهد اضافی است يعنی
انسان چيزی از خدا طلبكار نيست ، هر چه كه خدا به بنده میدهد تفضل است
. پس ما میبينيم كلمه " مغانم " در قرآن در جايی استعمال شده است كه
اختصاص به غنائم دارالحرب ندارد . معلوم میشود كه اگر معنای اين كلمه
اختصاصا غنائم دارالحرب بود ، درست نبود كه قرآن بگويد : « فعند الله
مغانم كثيره »بلكه بايد كلمه ديگری به جای آن به كار میبرد .
دوم ، حديث نبوی ، كه اهل تسنن هم روايت كردهاند ، و مخصوصا در نهايه
ابن اثير نيز هست . مضمونش اين است : « من له الغنم عليه الغرم » .
اين حديث در فقه مورد استعمال دارد ودر آنجا سنيها هم
قبول دارند كه معنايش اين است كه هر كسی كه سود ، مال او است ضرر هم
به او تعلق میگيرد . اين حديث به صورت ضرب المثل هم درآمده : « من له
الغنم عليه الغرم » . هر كس كه در موردی سود آن را میبرد ضررش را هم
بايد متحمل بشود . بديهی است كه در اين حديث معنی " غنم " غنيمت
دارالحرب نيست بلكه سود است . پس معلوم شد كلمه " غنم " در مطلق
سود به كار برده میشود . اين هم شاهدی از احاديث نبوی .
اما لغت . در ميان لغويين ، ما يك لغوی را انتخاب میكنيم كه عرب
است ولی نه شيعه است و نه سنی و از اين نظر بی طرف است ، و او صاحب
" المنجد " كتاب لغت میباشد كه يك مسيحی لبنانی است . ( حدود ثلث
مردم لبنان مسيحی هستند ) . وقتی ما رجوع میكنيم به كتاب " المنجد "
ماده " غنم يغنم " میبينيم میگويد ( 1 ) . " من غنم مالا " يعنی كسی
كه مالی بلابدل و مفت گيرش آمده . بعد میگويد غنائم دارالحرب يكی از
مصداقهای غنم و غنيمت است نه اينكه منحصر به آن باشد . پس ما میبينيم
كه اين عرب مسيحی هم اين لغت را همان طور ترجمه میكند كه علمای شيعه
اين آيه را تفسير كردهاند . و البته علمای شيعه هم از خودشان نگفتهاند ،
از زبان ائمهشان گفتهاند . پس ما میبينيم آنچه كه ائمه گفتهاند با زبان
و لغت عربی وفق میدهد نه اينكه گفته باشند تعبدا اين نظر را بپذيريد .
يك مثال : معمولا هنگام بازگشت مسافر ، وقتی میخواهند به
پاورقی :
1 - عين عبارت نيست .
او دعا كنند ، میگويند خيرمقدم ، يعنی خوش آمدی . ولی وقتی میخواهد برود
، ما میگوئيم به سلامت ، عرب میگويد سالما و غانما . " سالما " همان
معنی به سلامت را میدهد ، و " غانما " يعنی با غنيمت برگردی . آيا [
غانما را ] فقط به سربازی كه به ميدان جنگ میرود میگويند ؟ نه ، به هر
مسافری میگويند . يعنی سفرت با فايده باشد . " سالما " يعنی به سلامت
برگردی ، " غانما " يعنی با سود و منفعت برگردی . " غانم " اختصاص
ندارد به غنيمت دارالحرب ، هر سود و منفعتی را میگويند غنيمت .
بنابراين ما كه شيعه هستيم ، از آن نظر كه ائمه ما گفتهاند ، در ميان
خودمان بحثی نداريم ولی اگر اهل تسنن از ما بپرسند از چه جهت خمس شامل
هر درآمد خالصی میشود و حالا هم عدهای سنی ماب پيدا شدهاند كه اين حرف
را میزنند جواب میدهيم آنچه ائمه ما گفتهاند منطبق است با آنچه قرآن
میگويد . قرآن نگفته است : و اعلموا انما غنمتم فی دارالحرب من شیء
قرآن گفته : « و اعلموا انما غنمتم ». آنها میگويند آيات قبلش مربوط
به جنگ است . میگوئيم ما كه نمیگوئيم اين آيه ، غنيمت دارالحرب را
شامل نمیشود تا شما بگوئيد [ به آيات قبل ] ارتباط ندارد . ما میگوئيم
غنائم دارالحرب يكی از اقسام غنيمت است و قرآن در اينجا خواسته است
يك قاعده كلی را بيان كند كه شامل غنيمت دارالحرب هم بشود نه اينكه
خواسته باشد فقط حكم غنيمت دارالحرب را بگويد . به علاوه آيا ممكن است
كه اسلام درباره ماليات عمومی يك كلمه حرف نزده باشد ؟ ! زكات ماليات
عمومی نيست ، آن يك امر اختصاصی است و به يك اموال
خاصی تعلق میگيرد . و آيا اسلام كه مدعی است در جميع شؤون زندگی مردم حكم
دارد میتواند حكم ماليات عمومی نداشته باشد ؟ ! پس در اينجا به حكم
لغت ، حق با اهل تشيع است .
خمس به چند قسمت تقسيم میشود ؟
حال میآييم سراغ مسأله دوم . ما يك پنجم را كه گرفتيم حالا از هر چه
گرفتيم در اينكه اين يك پنجم بايد به سهامی تقسيم شود ، بين شيعه و سنی
اختلافی نيست . ولی شيعه میگويد شش قسمت میشود و سنی میگويد پنج قسمت
. میرويم سراغ آيه قرآن . ببينيم قرآن گفته شش سهم يا پنج سهم ؟ میبينيم
قرآن گفته : « فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی و اليتامی و المساكين
و ابن السبيل »خود قرآن تصريح میكند كه شش دستهاند . پس چرا اهل تسنن
میگويند پنج سهم بشود ؟ آنها میگويند خمس كه يك پنجم اصل درآمد است
پنج قسمت میشود كه قهرا هر يك از سهام پنجگانه يك بيست و پنجم میشود
ولی اهل تشيع میگويند خمس شش قسمت میشود كه قهرا هر سهم يك سیام
خواهد شد . چطور اهل تسنن با وجود يك دليل واضح و روشن ، بر خلاف صريح
آيه قرآن گفتهاند خمس بايد پنج قسمت بشود ؟ آنها دليلی میآورند كه ما
بايد بررسی كنيم ببينيم درست است يا نه ؟ از آن شش تا ، يكی خدا بود .
میگويند معنی ندارد كه خدا سهمی ببرد و يك سهم را بدهيم به خدا . مگر
خدا میخواهد مال مصرف كند ؟ ! به پيغمبر بدهيم درست است زيرا بشر است
و احتياج دارد . سايرين نيز همين طور . میگوئيم پس چرا [ خدا را ] ذكر
كرده ؟ میگويد خدا تشريفا ذكر شده . خدا
نام خودش را در اينجا همراه ديگران كرده برای احترام آنها ، و الا خدا كه
سهم نمیبرد . ذكر نام خدا تشريفی است و پنج تای ديگر حقيقی . شيعه جواب
میدهد : غنائم دارالحرب گاهی آنقدر زياد است مثل غنائم ايران برای
اعراب و آنقدر اشياء نفيس و سيم و زر دارد كه يك فرد نمیداند چگونه
خرجشان بكند ، سر به ميليونها و ميلياردها میزند ، مثل غنائم جنگهای صدر
اسلام . در اين صورت آيا درست است كه يك بيست و پنجم از همه آنها به
شخص پيغمبر تعلق بگيرد و به هر يك از ذی القربی و يتيمها و مسكينها و
ابن السبيلها نيز يك بيست و پنجم ؟ پس پيغمبر اينهمه را برای شخص
خودش اختصاص داد ؟ ! همان طور كه ممكن نيست بگوئيم خدا يك مصرف است
، همچنين ممكن نيست بگوئيم پيغمبر يك مصرف است به اين معنی كه تمام
اين سهم مال شخص پيغمبر باشد و برای او خرج شود . پيغمبر كه از همه مردم
فقيرانهتر زندگی میكرد . حتی در مورد ذی القربی هم اينطور است . سهمی به
نام خدا ، سهمی به نام پيغمبر و سهمی به نام ذی القربی ، در واقع به يك
معنی همهاش تشريفاتی است . تمام اينها در زمان پيغمبر در اختيار پيغمبر
، در زمان امام در اختيار امام ، و در نبودن امام در اختيار نايب امام (
ع ) قرار میگيرد نه برای اينكه صرف شخص خودش بكند به عنوان اينكه
پيغمبر ، يا امام و يا جانشين آنها و ولی امر مسلمين است ، بلكه به اين
عنوان میگيرد كه صرف مصالح عاليه مسلمين بكند . ما میگوئيم اگر پيغمبر
برای خودش مصرف كند اشكال دارد . او اين قدر احتياج ندارد . يك سهم به
نام خدا ، يك سهم به نام پيغمبر ، و يك سهم به نام ذی القربی . اما خرج
چه بشود ؟ خرج مصالح
عاليه و كليه مسلمين ، و در اختيار ولی امر مسلمين هم هست . همان شش
سهم درست است نه پنج سهم . پس در اين اختلاف دوم هم كه آيا خمس را
بايد شش قسمت كرد يا پنج قسمت ، آنطور كه بيان كرديم ، حق با اهل تشيع
است . باقی میماند قسمت سوم . اينجا دارد : يتيمها ، مسكينها ، ابن
السبيلها ، كه خلاصه میشود افراد فقير . آيا مقصود عموم فقرای مسلمين
هستند يا فقرای سادات : يتيمهای سادات ، مسكينهای سادات و ابن
السبيلهای سادات ؟ شيعه میگويد اختصاص دارد به سادات [ كه در جلسه
آينده در اين باره بحث خواهيم كرد ] .
نظرات شما عزیزان: