انسان آفريده ممتاز كمال مطلق است و در مجموعه هدفدار مخلوقات، سرور و قافله سالار و پل و مرز تكامل است و مقام او به حدي است كه حتي از فرشتگان بالاتر است و آنها پايينتر از مقام او واقع ميشوند.
هدف اين انسان شبيه شدن هر چه بيشتر به كمال مطلق است و هدف از خلقت تمامي جهان، انسان. تا اين انسان به وسيله وديعهاي كه در نهاد او قرار داده شده و آن آزادي، اختيار و قدرت انتخاب ، نيروي تفكر و تميز خير و شر و گزينش يك از اين دو كه تنها به او اختصاص دارد، ثابت كند كه يك موجود آزاد ميتواند حق را با تمام مخالفينش اثبات و برقرار نمايد و باطل را با تمام طرفداران پر و پاقرصش نابود و مضمحل گرداند. چون تمامي شرافت اين انسان به برگزيدن حق و كنار گذاشتن باطل است.
از همين جا تفاوت انسان با ساير موجودات معلوم ميشود كه همان گزينش حق و مقدمات لازم آن يعني تفكر و تعقل است. انساني كه از تفكر و تعقل و صفاي باطن و روشني وجدان خود بهرهاي نميبرد حتي از حيوانات هم كمتر است. حق تمام صفات كمال است. نيكي، عدالت، علم، راستي، محبت، عشق، رحمت، عفت و پاكي و . . . و باطل هر چيزي جز اينهاست: دروغ و زشتي و سالوس وظلم و پليدي و ذلت و...
روابط بين اشياء در اين ديد بر اساس يك نظام متقن عقلي استوار است. قانون عليّت در بين تمامي موجودات مادي و غير مادي جاري است و مؤمن نيز در انجام وظايف و رسالات خود ملتزم به در نظر گرفتن اين نظام است. با توجه به اين كه ايمان و خواست او نيز از قويترين علتهاست. و از آنجا كه اشياء اموري خارجي و واقعيتدار هستند كه جز با رعايت و ملاحظه قوانين كلي حاكم بر آنها تسلط و تصرف در آنها ممكن نيست، لذا نه تنها ما را در برخورد با اشياء و امور ثابت به درك و فهم قوانين طبيعت ملزم ميكند، بلكه براي كنترل و اداره جوامع و برآمدن احتياجات حاصله از آن، بر ضرورت مطالعه و بررسي دقيق تاريخ اجتماعات و نيز تحليل حوادث جوامع ديگر تأكيد ميكند.
با در نظر گرفتن همه اينهاست كه انسان مسؤوليت همه اعمال خود را به تنهايي بر دوش دارد. و جوامع نيز چون يك واحد انساني مسؤوليت بروز و ظهور هر وضع بين افراد را مستقيماً بر دوش دارند. يعني هيچ تغيير و تحولي در جوامع جز به وسيله تغيير و تحول در خواست و اراده اجزاء و افراد تشكيل دهنده آن و عبور از مجراي اراده انساني ميسر نيست.
رسالت انسان در جهان «اثبات» به معناي تحقق بخشيدن به حق و «نفي» به معناي واژگون ساختن باطل است و در سايه انجام اين رسالت است كه انسان ميتواند به يكي از بزرگترين مقامهاي ممكن در جهان «كه حتي او را در زمره و همجوار كساني كه مستقيماً با كمال مطلق در تماسند، يعني پيامبران قرار ميدهد» برسد و آن مقام شهادت و در زمره شهدا قرار گرفتن است.
موجودات در صف تكاملي خود به سوي حق، از پايين به بالا قرار گرفتهاند. انسان در اسلام نه به عنوان يك ماهيت مسؤول بلكه به عنوان يك واحد مسؤوليت و يكپارچه تعهد نسبت به حق، مطرح شده است. در اين تعهد، همه اعضاي بدن او سهيم ميباشند. چشم، گوش، زبان، قلب و دل انسانها همه خود به مثابه موجوداتي مستقل مسؤولين اعمال خود را به عهده دارند.
و انسان با اتصاف به هر صفت كمالي و تخقق بخشيدن به هر حقي در ذات و وجود خود دچار علوّ و برتري ميشود و در رديف جلوتري از اين صفت قرار ميگيرد و از همينجاست كه مبارزه با باطل و تلاش در راه اثبات و احقاق حق، خود هدف بوده و اصيلترين اهداف ميباشد.
با ظلم و ظالم بايد مبارزه كرد. چون ظلم ما در شرور و منشاء چه بسيار نقصها و ضعفها است. و ظالم كسي است كه مانع تكامل ديگران ميشود. برقراري عدالت هم از آن جا كه كمال ما در آنست از اصول شمرده شده است. مسلمان با ظلم مبارزه ميكند بدون اين كه به ظالم نظر شخصي و خصوصي داشته باشد و يا اين كه هدفش از مبارزه انتقال حكومت و قدرت از طبقه او به طبقه خود كه اكثريت دارد باشد.
اكثريت در اين جا ملاك هيچ چيز نميتواند باشد. و به اين جهت يا تحت هيچ شرايطي از اصول خود تجاوز نميكند. در اسلام بقدري نسبت به ظلم حساسيت نشان داده شده كه: «اگر مسلماني شبي را صبح كند، بدون اين كه قصد كوچكترين ظلمي داشته باشد به او وعده بخشش لغزشها و گناهانش داده شده است و بر عكس نيز چنان چه شب را به صبح آرد و در انديشه مسلمانان و نفي ظلم و ستم در جامعه نباشد، اصلاً مسلمان نيست !».
اما مبارز مسلمان در مبارزه خود با ظلم از ظالم استفاده نميكند. به ويژه اگر چنين كاري تأييد ظلم و سازش با ظالم تلقي شود. او هميشه و در همه حال مجسمه حق است و شمشيري در برابر باطل.
و چون در مبارزهاش، نفس همين مبارزه برايش هدف ابتدايي است، يعني اصالت دارد، به اين معني تا زماني كه در مبارزه است هدف ابتدايي او همين ستيز «عليه باطل» است. و البته اگر پيروز شد، آنگاه هدف ديگري مستقلاً و جداگانه به عنوان استفاده از نتيجه اين پيروزي در راه حق برايش مطرح ميشود.
و اگر شكست خورد، نبايد گفت «در راه» هدف، بلكه «با وصول» به هدف شكست خورده است. كه اين ديگر نامش نه شكست بلكه پيروزي است. او شهيد شده و مراتب تدريجي كمال را به صورت يك جهش صعودي طي كرده است.
به همين دليل، يك تفاوت اساسي بين يك مبارز مؤمن و تمام مبارزين ديگر جهان وجود دارد. به اين اعتبار، او در حقيقت و اساس نه با «كينه» كه با «عشق» ميجنگد. او با محبت و «عشق به كمال»، كمال خود و ساير انسانها (كه اين توجه به ديگران هم براي او كمال ديگري است) ميجنگد. او حتي نسبت به شخص ظالم نيز از صميم قلب خويش متأسف و ناراحت است. چه يك انسان، با ظلم، نه تنها ديگران بلكه در اولين مرتبه خود را از كمال محروم كرده است و به همين جهت توبه واقعي هر كس كه در هر مرحله از انحطاط و گناه باشد، چون خود اين توبه كه «توجه به كمال» است، كمالي است و نيز شكستن سد از مقابل سايركمالات، پذيرفته شده و حتي توبه به منزله سند تبرئه شخصي است كه او را در اغلب موارد از نظر قضايي نيز تبرئه ميكند.
مبارز مؤمن مبارزهاش به خاطر خدا، زندگياش براي خدا، شهادتش در راه خدا و بسته شدن دفتر زندگياش آغاز و ابتداي راه پيمايي و به عبارت بهتر حركت و سير اليالله است. چه او شهيد است و شهيد نه به معناي غايب و مفقود و از دست رفته، بلكه حيّ و حاضر و ناظر است. او بايد در مقابل ناملايماتي كه در راه بر قراري حق نصيبش ميشود صبر كند و چنين پيش آمدهايي دچار انحراف نشود و در راه احقاق حق و برقراري عدالت، خود به باطل نرفته و ظلم ننمايد.
مبارزه آنها در حقيقت معامله است، اما متفاوت با تمامي معاملات ديگر. آنها خود را از پيش فروختهاند. همه چيز را، مال، جسم، جان و روان خود را به خالق متعال و پروردگار خويش فروختهاند. و در عوض چه گرفتهاند، چه چيزي بالاتر از اينكه كمال مطلق جهان آنها را طرف معامله قرار داده است، كه اين خود حد اعلاي كمال است.
به اميد آن كه هر كس براي آنچه بدان معتقد است، معادلي در تمام وجودش، قلبش و روحش داشته باشد.
منابع و ماخذ
1) انصاريان، حسين؛ يار عاشقان (تفسير صحيفه سجاديه) ج7 ، سازمان تبليغات اسلامي، 1373.
2) جوانان از ديدگاه امام خميني (ره)، دفتر شانزدهم، آثار موضوعي تبيان، تنظيم و نشر آثار امام، 1378.
3) دكتر محمد حسين پناهي، نامهي پژوهش، شماره 23، آسيب شناسي فرهنگ ايثار و شهادت.
4) دهخدا، علي اكبر، لغت نامه، انتشارات دانشگاه تهران، 1377.
5) صحيفه نور، امام خميني (ره).
6) ماهنامه تربيت، شماره6 ، سال بيست و يكم، محمد علي شادماني، سيد امير رون.
7) وصيت الهي - سياسي امام (ره).
8) يك جرعه آفتاب، سيد محمد رضا رضوي، نشر شاهد، 1379.
فرهنگ جهاد و شهادت
مهدي نكوئي ساماني
چكيده
شهادت يكي از مفاهيم و ارزشهاي متعالي اسلامي است كه مؤمنان راستين و مجاهدان راه خدا با نيل به آن، به مقام رفيع روحاني و به مقام «عندربهم يرزقون» و لقاء الهي دست مييابند.
شهادت طلبي و جانفشاني در راه خدا، نشانه رشد و بالندگي و معرفت و بصيرت انسانيهاي عاشق و شيداي حق است كه از باطل و طاغوت و ظلم و بي عدالتي بيزار و گريزاناند، و حيات جاودانه و شكوهمند را بر حيات ذليلانه و تسليم پذيري در برابر ظلم و بي عدالتي ترجيح ميدهند. شهيد با ايمان و معرفت و شجاعت و كرامت و عزت خود جامعه مرده و ظلم پذير را به بيداري و آگاهي ظلم ستيزي و قيام فرا ميخواند و راه پاك زيستن و آزاد زيستن و حق طلبي و عدالت خواهي را ترسيم و مشعلي فروزان و الگويي ماندگار براي جامعه خود ميگردد، در اين نوشتار ارزش و جايگاه شهادت طلبي در اسلام، و تأثيرات فردي و اجتماعي، معنوي و تربيتي و فرهنگي آن مورد بازشناسي و تبيين قرار گرفته است. و شهادت به عنوان يك اصل و هدف استراتژيك و تأثير گذار در صحنه دفاعي و تعاملات بين المللي جهان اسلام تلقي شده، و مهمترين عامل نجات ملل ستمديده از شرّ استعمار و استثمار و حكومتهاي ظالم و مستبد، تلقي شده است كه اين ارزش متعالي به عنوان يك عامل ديني و معنوي، علاوه بر تأثيرات و كاركردهاي تربيتي و فرهنگي، ميتواند به عنوان پتانسيل و نيرويي بالقوه، همواره در راستاي حفظ ارزشهاي ديني و اهداف متعالي دين و آرمانهاي حقيقت طلبانه و عدالت خواهانه انقلاب اسلامي باشد.
مقاله حاضر به باز خواني و بازشناسي فرهنگ جهاد و شهادت در سه فصل ميپردازد:
در فصل نخست، جايگاه جهاد و شهادت در اسلام مورد بررسي قرار ميگيرد. و در فصل دوم، مباني فرهنگ ايثار و شهادت مورد تبيين قرار ميگيرد. در فصل سوم، آثار فردي و اجتماعي و كاركردهاي نظامي و سياسي و فرهنگي جهاد و شهادت مورد اشاره قرار ميگيرد.
مقدمه
بنابر تعليمات پيشوايان شيعه، شهادت و جانبازي در راه پايداري دين خدا و نجات جوامع انساني از ظلم و ستم و برقراري حق و عدالت، بر حفظ جان مقدم شناخته شده است.
دين همواره شجاعت و استقامت و صبر را ستايش نموده و از مؤمنان ميخواهد كه شجاع و پا برجا و اهل جهاد و استقامت و صبر باشند، فداكاري و مبارزه در راه حق و فضيلت، از آموزههاي اصيل مذهب شيعه است. انسان شيعي با الهام از تعاليم وسيره پيشوايان خود آموخته كه در راه احياي دين و مبارزه با طاغوت و جبهه كفر و شرك و ستم سكوت ننمايد.
شيعه همواره مدافع حق عدالت و عدالت و آزادي بوده و زندگي را در پناه حق و عدالت ميجسته است. و همواره جامعه را به قيام و جهاد و ايثار و ظلم ستيزي و اقامه قسط و عدل فرا ميخوانده. در افق آرمانها و تعاليم شيعه همواره انسانهاي حقيقت طلب و عدالت جو و از خود گذشته كه در رأس آن پيشوايان شيعه قرار دارند، براي ساختن جامعه ايماني و عقلاني كه سرشار از صفا و يكرنگي و اخوت و عدالت و فضيلت باشد جهد و جهاد و ايثار و فداكاري نمودهاند. از منظر شيعه، جهاد راهي براي پاك بودن و آزاد زيستن و با حقيقت همراه بودن و از ظلم و ظلمت بندگي رستن است. در مكتب شيعه، هميشه حقيقت طلبان و بيداراني بودهاند كه با روح بزرگ و آرمانهاي سترگ و والا و متعالي خود جان خويش براي نجات جامعه خويش از چنگال ظلم و ستم تقديم نمودهاند و از اين جهت حديث حماسه و ايثار در متن تعاليم شيعه نهفته است. شناختن زمينهها و تعاليمي كه ميتواند چنين انسانهاي آسماني و ايثارگري را پرورش دهد، راهنمايي است كه ميتواند راه نجات و حقيقت طلبي و عدالت خواهي را براي ما هموار كند. شهداء راه حق و عدالت و عزّت و حيات واقعي همواره مانند مشعلي فروزان و سمبلي زنده هستند كه ياد و خاطره آنان با طلوع و غروب ستارگان تجديد ميشود و نهضتهاي عميق اجتماعي و انقلابهاي آزادي خواهانه و عدالت گرايانه را بر ميانگيزد.
حيات مجدد شيعه و پيروزي انقلاب اسلامي نيز در عصر كنوني، مديون ايثارگران و رزمندگاني است كه در مكتب ايمان و قرآن و تعاليم اهل بيت(ع) درس جهاد و شهادت را آموخته و سنگر به سنگر، بيخوف و بي پروا، شوريده و عاشق ميجنگيدند و زخم و شهادت و اسارت را به جان ميخريدند و به تعبير شهيدي عزيز، «من ميروم كه بمانم و تو ميماني كه بروي.»
شهيدان به ما آموختند كه شرط فوز و فلاح و سربلندي، گام برداشتن در راه خدا و پرهيز از فتور و سستي و عافيت طلبي است. شهيدان به ما آموختند كه معناي اخلاص و ايثار، جانبازي و همّت و مردانگي و آزادگي چيست.
شهيدان به ما آموختند كه دينداري واقعي و بندگي راستين در هنگامه شدايد و امتحانات و ابتلائات، خود را نشان ميدهد و تنها اهل ولاء هستند كه بر بلاء صبر ميكنند و خم به ابرو نميآورند، ولي اهل ريا، بي درنگ رنگ ميبازند و شانه از مسؤوليت خالي ميكنند.
شهيدان به ما آموختند كه هرگاه و هرجا كه اسلام و دين خدا در خطر افتد، بايد بي مهابا و بي پروا عزم را جزم كرد، و بار سفر بست و به ميدان جهاد رفت و از بذل جان و مال دريغ نكرد.
شهيدان به ما آموختند كه سكوت و تسليم در برابر ظلم و زور، سرانجامي جز اسارت و ذلت و بدفرجامي ندارد.
فصل اول: جايگاه جهاد و شهادت در اسلام
الف ـ مقام شهيد در قرآن
قرآن كريم نگاه خاصي به مقوله شهادت دارد، و شهادت و كشته شدن در راه خدا را عين زندگي و فوز ابدي و رسيدن به مقام قرب الهي ميداند. ما در اين نوشتار برخي از اشارتها و بشارتهاي قرآني در مورد شهادت را مورد توجه قرار ميدهيم.
1 ـ «وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ.»(1)
مپنداريد كساني كه در راه خدا كشته شدهاند مردهاند، بلكه زندهاند و نزد خدا روزي داده ميشوند.
2 ـ و آيه شريفه 154، سوره بقره ميفرمايد:
«وَ لاَتَقُولُوا لِمَن يُقْتَلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَكِن لاَ تَشْعُرُونَ».(2)
كساني كه در راه خدا كشته شدهاند را مردگان نشماريد بلكه آنان زندگانند، ولي شما درك نميكنيد.
3 - «وَ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ»(3)
كساني كه در راه خدا كشته شدهاند اعمالشان نزد خداوند محفوظ است.
4 ـ در سوره آل عمران در آيات 168 و 169 ميفرمايد:
«الَّذِينَ قَالُوا لإِخْوانِهِمْ وَقَعَدُوا لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِن كُنْتُمْ صَادِقِينَ».(4)
آنان كه از جنگ خودداري كردند و گفتند اگر برادران ما نصحيت ما را شنيده بودند، كشته نميشدند! اي رسول خدا به آنان بگو اگر راست ميگوئيد جان خود را از مرگ برهانيد.
5 ـ در سوره آل عمران آيات 156 تا 158 خداي متعال ميفرمايد:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ كَفَرُوا وَقَالُوا لإِخْوَانِهِمْ إِذَا ضَرَبُوا فِي الْأَرْضِ أَوْ كَانُوا غُزًّي لَوْ كَانُوا عِندَنَا مَا مَاتُوا وَمَا قُتِلُوا لِيَجْعَلَ اللّهُ ذَلِكَ حَسْرَهً فِي قُلُوبِهِمْ وَاللّهُ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ»(5)
اي گرويدگان به دين اسلام شما مانند آنان كه راه كفر و نفاق پيمودند نباشيد كه گفتند اگر برادران و خويشان ما به سفر نرفته و يا به جنگ حاضر نميشدند به چنگ مرگ نميافتادند، اين آرزوهاي باطل را خدا حسرت دلهاي آنان خواهد كرد و خداست كه حيات بخشد و بميراند و به هر چه كنيد آگاه است.
6 ـ «وَ لَئِن قُتِلْتُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَه مِنَ اللّهِ وَرَحْمَه خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ»(6)
اگر در راه خدا بميريد يا كشته شويد در آن جهان به آمرزش و رحمت خداوند نائل شويد و آن بهتر از هر چيزي است كه در حيات دنيا براي خود فراهم توان آورد.
و در سوره آل عمران، آيه 172: «الَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِلّهِ وَالرَّسُولِ مِن بَعْدِمَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ»(7)
آنانكه دعوت خدا و رسول را اجابت كردند پس از آنكه به آنها رنج و الم رسيد از آنها هركه نيكوكار و پرهيزكار شد اجر عظيم خواهد يافت.
7 ـ «إِن تَمْسَسْكُمْ حَسَنَه تَسُؤْهُمْ وَإِن تُصِبْكُمْ سَيِّئَه يَفْرَحُوا بِهَا وَإِنْ تَصْبُروا وَتَتَّقُوا لاَ يَضُرُّكُمْ كَيْدُكُمْ شَيْئاً إِنَّ اللّهَ بِمَا يَعْلَمُونَ مُحِيطٌ»(8)
اگر شما را خوشحالي پيش آيد از آن غمگين شوند و اگر به شما حادثه ناگواري رسد بدان خوشحال گردند اما اگر شما صبر پيشه كنيد و پرهيزكار باشيد نيرنگ آنها به شما ضرر نميرساند همانا خداوند بر آنچه ميكنند محيط است.
1) احساس شخصيت، پيش شرط كارآمدي
شخصيت، نظام تمايلات فرد است. تمايلات، نيازهاي هنجاري شدهاي هستند كه طي فرآيند جامعهپذيري حاصل ميشوند. موجود انساني هنگام تولد به عنوان نظام ارگانيك چيزي جز ماشين نياز با ظرفيتهاي بالقوه نيست. طي فرآيند جامعهپذيري، فرد در برخورد با نظامهاي طبيعي، اجتماعي و فرهنگي آنها را دروني ميكند و بتدريج تمايلات گوناگون و در عين حال مرتبط با هم را كسب مينمايد و از اين طريق، حائز شخصيت ميشود. به عبارت ديگر، تشكل و رشد شخصيت كه بنابه تعريف «موري»، مجموعه نيازمنديهاي خصوصي و اجتماعي فرد و چگونگي تأمين آنها را شامل ميشود، از طريق تركيب نيازهاي ارگانيك با انتظارات اجتماعي در مراحل گوناگون جامعهپذيري و در برخورد با محيطهاي مادي، اجتماعي و فرهنگي صورت ميگيرد. با تشكل شخصيت، اجتماع ديگر چيز غريبه و جدا از فرد نيست بلكه جزئي از او و در اوست، گرچه هر دو همانند هم نيستند.
اگرچه محيط محدود خانواده و محيط وسيع اجتماع، هر دو در ايجاد صفات اجتماعي و ساختن شخصيت آدمي مؤثرند، ولي تأثير محيط اجتماعي و كيفيت حكمت و رفتار زمامداران با مردم، در تكوين شخصيت و طرز سازش افراد با اجتماع به مراتب بيش از محيط خانواده و تأثير پدران و مادران است. در اين رابطه، علي بن ابيطالب (ع) ميفرمايد: «النّاسُ بِاُمَرائِهِم اَشْبَهُ مِنْهم بِآبائِهِم» يعني «مردم در روشهاي اخلاقي و صفات اجتماعي به حكومتهاي خويش بيش از پدرانشان شباهت دارند.» بنابراين، همان گونه كه دانشمندي به نام «كوراكوس» معتقد است، بيتوجهي جامعه و در رأس آن حكومت نسبت به نوجوانان و جوانان و ضعف قوانين اجتماعي در اين زمينه، سبب اصلي گستاخي و بزهكاري در اين گروه خواهد شد. چه آن كه به قول رابرت فراست، مردم (و از جمله جوانان) قبل از آن كه گرسنه نان باشند... تشنه شخصيتاند و در اين بين، جوان به خاطر شرايط روحي ويژه روزگار جواني بشدت نيازمند آن است كه با اهميت تلقي و در عرصه اجتماع جدي گرفته شود. از اين رو، رفتار با يك جوان به مراتب از رفتار با يك كودك يا بزرگسال دشوارتر است و بايد جهت توفيق در برخورد با جوانان، جنبه سلبي رفتار تحت الشعاع بُعد ايجابي آن قرار گيرد. با در نظر داشتن اين مهم، گفتار حضرت امام (ره) در تأييد و تكريم جوانان كشور را كاملاً هدفدار و سنجيده مييابيم: «شماها قشر جوان بوديد، قشر جواني كه از همين توده بوده نه در طبقه بالا كه همه چيزها را آنها به ياد دادند و نه آنهايي كه در خارج فرار كردند يا بودند و اموال ملت را به يغما بردند، شما جوانهايي كه در متن توده، در متن جامعه بوديد، منت برما داريد...»
دقت و صحت گفتار و رفتار امام راحل در بها دادن به جوانان و تدارك راهي مناسب جهت تأمين ابراز شخصيت آنان از طريق نهاد بسيج، آنگاه بيشتر آشكار ميشود كه بدانيم گرايش جوانان به انواع تيپها و مدلهاي لباس و ... در واقع بدليل نيافتن شخصيت مناسب خود در جامعه و به عبارتي بها ندادن جامعه به آنان است كه ايشان را واميدارد به ناچار به منظور جلب توجه جامعه به اين راهها پناه آورده و شخصيت گمشده خود را به اشتباه در اين مقولات جستجو كنند. ميل به اظهار و ابراز شخصيت در جوانان، يكي از طبيعيترين تمايلات و حالات رواني اين سن است كه به قضاي حكيمانه الهي در نهادشان آفريده شده است، يكي از راههايي كه جوان از رهگذر آن در پي اثبات شخصيت خود است، همان تمايل به تجددخواهي و نوطلبي است- كه پيشتر بدان اشاره شد- گرچه نميتوان گفت سرپيچي و تخلف نسل جوان از آداب و رسوم نسل كهن هميشه و در همه جا مفيد است، اما بدون ترديد ميتوان گفت اگر تجددخواهي جوانان به درستي هدايت شود و با راهنمايي مربيان لايق در مسير صحيح خود قرار گيرد و از افراط و تندرويهاي نابجا مصون بماند، مايه نوسازي جامعه و منشأ بسياري از تحولات اجتماعي خواهد بود كه نمونههاي بسياري در تاريخ حركت حيات بخش اسلام گواه بر اين مدعاست. به عنوان مثال، هنگامي كه پيامبر بزرگوار اسلام (ص) آئين جديد الهي و برنامههاي نوين مذهبي خود را به مردم عرضه داشت و بزرگترين انقلاب سعادت بخش جهاني را پايهگذاري نمود، جوانان با شور و گرمي زايدالوصفي به آن دين مقدس گرديدند و در اثر مجاهده و كوشش پيگير خود توانستند در مدت كوتاهي محيط حجاز را از آن همه پليدي و ناپاكي تطهير نمايند.
برعكس، چنانچه انتظارات فزاينده جوانان هويت طلب با امكانات و فرصتهاي مناسب در جامعه پاسخ داده نشود، سرخوردگي فزاينده در قالب اعتراضها و پرخاشگريها و يا انفعالها و بيتفاوتي نمود و ظهور پيدا ميكند كه در هر دو حالت، امنيت ملي در معرض تهديد جدي قرار خواهد گرفت. از همين رو، علم سياست بيش از آن كه مايل به نسبت دادن خشونت سياسي به مردمان شرور و منحرف باشد، آن را زائيده نارضايتي به حق يا ناحق گروههاي اجتماعي به حاشيه رانده شده ميداند. تلاش و عنايت خاص امام به مردم و بويژه جوانان هويت طلب، مانع از به حاشيه راندن ايشان و در نتيجه، توسل به راهكارهاي نابهنجار و خشن با هدف كسب شخصيت از سوي آنان گرديد.
به منظور كاهش تنشهاي اجتماعي كه عمدتاً جوانان در مركز آن قرار دارند، بايد نه تنها ذهن جستجوگر و دانش پژوه جوان را شناخت، بلكه بايد به رسميت شناخت. اين روحيه را نه ميتوان ناديده گرفت و نه آنكه كاملاً آزاد و رها به حال خود وانهاد. تنها، مديريت آگاه و متعهدي كه زمان و جهان و جوان و انسان را ميشناسد و كارآمد و كاردان و توانمند هم باشد، قادر است ضمن عدم سلب آزادي حركت انديشه و احساس از جوان، او را سمت تعالي و تكامل علمي و معرفتي و روحي و احساسي سوق دهد و هدايت كند. همان طور كه پيشتر گفته شد، وقتي ذهن جستجوگر و نوطلب يك جوان كه در عين حال خيلي زودرنج و احساساتي است، پاسخ درخوري براي ابهامات خود نيابد و جامعه و مديريت آن را در اين رابطه مصمم نبيند، به سمت گروهي گرايش مييابد كه در رأس برنامههاي آنان مردم ستيزي و گريز از هر آنچه كه ديگران ميپسندند، قرار دارد.
مديريت آگاهانه و نحوه اقدام و برخورد امام راحل (ره) با اين خواسته بنيادين قشر جوان چنان سنجيده و حساب شده بود كه جوانان به حق، عزت و اعتلاي خود را در مشي پيامبرگونه آن بزرگوار يافتند و چنان مجذوب انقلابش گشتند كه حتي در راه تحقق آرمانهاي بلند آن، ترك جان و مال كردند. نمونهاي از درايت و تيزبيني امام (ره) در زمينه ضرورت امتناع فكري جوانان با هدف حفظ و تضمين حضور آنان در صحنه را ميتوان در پيام تاريخي حضرتش به مناسبت سالگرد فاجعه كشتار حجاج ايراني در مكه ملاحظه نمود، آنجا كه خطاب به روحانيون ميفرمايد:
«امروز كه بسياري از جوانان و انديشمندان در فضاي آزاد كشور اسلاميمان احساس ميكنند كه ميتوانند انديشههاي خود را در موضوعات و مسايل مختلف اسلامي بيان دارند، با روي گشاده و آغوش باز حرفهاي آنان را بشنوند و اگر بيراهه ميروند، با بياني آكنده از محبت و دوستي، راه راست اسلامي را نشان آنها دهيد».
«بايد به اين نكته توجه كنيد كه نميشود عواطف و احساسات معنوي و عرفاني آنان را ناديده گرفت و فوراً انگ التقاط و انحراف بر نوشتههايشان زد و همه را يك باره به وادي ترديد و شك انداخت... به جاي پرخاش و كنار زدن آنها با پدري و الفت با آنان برخورد كنيد، اگر قبول هم نكردند مأيوس نشويد، در غير اين صورت خداي ناكرده به دام ليبرالها و مليگراها و يا چپ و منافقين ميافتند و گناه اين، كمتر از التقاط نيست.»
پيامد مثبت چنين برخورد منطقي و آزادانهاي آن بود كه بسياري از زنان بيحجاب، پذيراي حجاب شدند، بسياري از بينمازها، نمارخوان شدند و ... اين تجربه تاريخي نشان داد وقتي بتوان انسانها را به سوي ارزشهاي واقعي انسان و الهي جذب كرد، آنها خود راه هدايت را پي خواهند گرفت و به احكام ديني نيز مقيد و ملزم خواهند شد؛ چه آن كه تشخيص و اعتلاي شخصيت خود را در تبعيت از اين راه مييابند.
2) احساس مشاركت، تقويت كارآمدي
در برخي جوامع، به ويژه كشورهاي در حال گذر كه در شبكه روابط اجتماعي در بُعد سياسي با فقدان يا كمبود گزينههاي رابطهاي نهادينه شده بين شهروندان و اجتماعات طبيعي از يك طرف و دولت به عنوان مركز فائقه قدرت از سوي ديگر مواجهاند، هرقدر تعداد و تنوع گرهها و پلهاي موجود بين شهروندان طبيعي با دولت بيشتر باشد، به امكان برقراري ارتباط دو جانبه در بُعد سياسي بين شهروندان و دولت نيز افزوده خواهد شد. ضروري است اين پلها و گرهها به شكل گروهها و تشكيلات داوطلبانه عمل نمايند، چه آن كه اين امر به ميزان رواني و آساني روابط سياسي و همكاري بين شهروندان و دولت خواهد افزود. نكته بسيار مهمي كه بايد بر آن تكيه نمود، اثر دوگانه و متضاد ميزان تكثير و تنوع اين گونه روابط و گرهها در بُعد سياسي شبكه چندگانه روابط اجتماعي در جامعه است. بدين معني كه ميزان تأثير مثبت آنها براي جامعه همزمان در سطح كلان با ميزان نهادينه شدن اجتماعي و ميزان استحكام وفاق اجتماعي و در سطح خرد با ميزان رشد نظام شخصيت (يا به تعبيري با ميزان شيوع تمايل به احساس مسؤوليت در نظام شخصيتي اعضاي جامعه) همبستگي دارد و بالعكس در صورتي كه در سطح كلان، زمينه نهادي اين گونه روابط و گرهها (گرههاي داوطلبانه) فراهم نباشد و در سطح خرد نيز نظام شخصيتي اكثريت جامعه در فرآيند جامعهپذيري درون نسلي و بين نسلي تا حد كسب تمايل به رعايت اخلاق مسؤوليت رشد نيافته باشد، تكثر روابط و گرههاي فوقالذكر جز هرج و مرج و تشديد تضادهاي واقعي و غيرواقعي، حاصل ديگري به بار نخواهد آورد. به منظور احتراز از چنين نقيصهاي و رفع آن به جاست اين طور تفكر مورد پذيرش نظامهاي سياسي قرار گيرد كه انسان در عين بهرهبردن از خرد و دانايي، همواره ممكن است در تصميمگيريها دچار خطا و اشتباه شود؛ آنگاه به همراه حمايت از مردم در نيل به اهداف و بهرهوري از فرصتها، «ارشدين دمكراتيك» را در بُعد مثبت تساهل و مدارا- يعني حمايت و پشتيباني از حقوق و آزاديهاي مردم- بكارگيرند. براساس همين اصل در بينش سياسي اسلام، وجود عنصري خبير و هدايتگر انسانها در كنار پذيرش آزادي عقيده و انديشه بشر، در قالب بعثت انبياء و ضرورت تبعيت آگاهانه از رهبران الهي، كاملاً عقلاني و منطقي مينمايد. اصولاً رهبري در نظام اسلامي نگهبان استقلال، تماميت ارضي، شعارهاي اصولي انقلاب و در يك كلام حافظ امنيت و منافع ملي از رهگذر جلب همكاري و همراهي مردم- و نه اجبار آنان- است. كلام امام (ره) در اين رابطه، حق مطلب را ادا ميكند:
«علماي اعلام و ائمه جماعات و خطباي محترم بر حجم ارشاد و رهنمودهاي خود بيفزايند و قشرهاي ميليوني مردم را متوجه طرق نگهباني از اسلام و احكام مقدسه آن و حراست از جمهوري اسلامي نمايند و به تودههاي متعهد ميليوني اسلامي لزوم تشريك مساعي در تمام امور كشوري و لشگري و اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي را گوشزد نمايند...»
بديهي است كه در نبود نهادهاي مشاركتي و فقدان روح همكاري در جامعه، روابط گفتماني بيشتر خصلت كنايهاي و گلايهاي دارد و عمدتاً پيرامون قدرت، حيله، تزوير، فساد، پيمان شكني، باندبازي، جعل، اختلاس و ديگر ناهنجاريها و انحرافات اجتماعي دور ميزند. در اين نظم، اعتماد اجتماعي كه يكي از لوازم مبرم تعاون و طراوت اجتماعي است، جايي ندارد و به تبع آن اكثريتي كه فاقد قدرت هستند، احساس امنيت نميكنند. سازگاري اجتماعي، بيروني و براساس ضمانت اجرايي بيروني استوار است. رتبه اجتماعي افراد نيز بيشتر بر پايه ميزان دسترسي به منابع قدرت و نه منابع ارزشمند ديگر نظير همياري و ابتكار در جهت رفع مشكلات عمومي تعيين ميشود. حال آن كه در صورت خودجوش بودن مشاركت، صفاتي نظير اعتماد اجتماعي متقابل در جامعه تعميم مييابد، وابستگي عاطفي همگاني شدن و احساس تعلق به اجتماع عام جا ميافتد و در نتيجه احتمال بروز تضادهاي ارزشي و تضادهاي توزيعي و تخاصمات اجتماعي و سياسي نيز اندك خواهد بود. در چنين جامعهاي، سازگاري اجتماعي بيشتر از آنكه بيروني باشد، جنبه دروني يافته است؛ چه آن كه احساس مسؤوليت جنبه فراگير و همگاني پيدا كرده است. حاكميت چنين فضايي بر كشور ما خيلي به ندرت حاصل شده و در مقطع اخير، رخداد انقلاب اسلامي و حضور پرشور و فراگير مردم در صحنه دفاع از ارزشها درقالب بسيج مستضعفين يكي از اين موارد استثنا است. غيرعادي بودن احساس مسؤوليت و مشاركت مردم در عرصههاي مختلف و بويژه در تأمين امنيت كه معمولاً دولت به طور رسمي متولي آن است با مروري گذرا بر جايگاه نهاد دولت و رابطه آن با مردم، بيشتر روشن ميشود. به طور كلي، در ايران برخلاف اروپا كه دولت به طبقات متكي بود، ]تا پيش از انقلاب[ طبقات متكي به دولت بودند. در اروپا، هرچه طبقه بالاتر بود، دولت بيشتر به آن اتكاء داشت؛ در ايران، هرچه طبقه بالاتر بود بيشتر تكيه بر دولت داشت. از اين رو، طبقات اجتماعي- صرفنظر از تضادها و اختلاف منافع درون خود- به هيأت اجتماع از دولت بيگانه بودند، يا به زبان ديگر دولت را از خود نميدانستند و به اين جهت نيز همه هنگام ضعف و تزلزل دولت، يا آن را ميكوبيدند يا از آن دفاعي نميكردند. چه آنكه هر آزادياي مسؤوليتي ايجاد ميكند و هرحقي، وظيفهاي. در اجتماعي كه هيچگونه حق و آزادي (جز به عنوان امتيازي كه دولت هر وقت خواست ميدهد و هر وقت خواست، پس ميگيرد) وجود نداشته باشد، هيچگونه احساس وظيفه و مسؤوليتي ايجاد نميشود و پذيرفته نميگردد. در چنين اجتماعي، طبيعي است كه ملت (يعني كل جامعه) با دولت اساساً در ستيز باشد. يعني حتي در زماني كه امكان عصيان و طغيان وجود نداشته باشد، اطاعت مردم از دولت تنها مبتني بر ضرورت و عافيت انديشي (و در تحليل نهايي، ترس) است، نه رضايت و پذيرش.
با توجه به اين پيشينه در تاريخ سياسي معاصر ايران بود كه حضور بيسابقه مردم در صحنه تحولات و احساس مسؤوليت همگاني در قبال سرنوشت انقلاب و جديت در امر تأمين امنيت آن، امري كاملاً غيرعادي و استثنائي بود و همين مسأله هم به نظام مقدس جمهوري اسلامي توان اداره جنگ تحميلي و دفع تجاوز ضدانقلاب را ارزاني داشت. الهي قلمداد نمودن اين پديده از سوي امام راحل نيز، گواه ديگري بر شگفتي و غيرعادي بودن حضور گسترده مردم در صحنه انقلاب اسلامي ميباشد:
«در سرتاسر ايران يك مرتبه سپاه پيدا شده، نه يك جمعيتي بودند كه بروند، يكي اينها را اسم نويسي كنند، بلكه مسأله الهي بود».
جمعبندي و نتيجهگيري
امام راحل (ره) با ارزيابي دقيق از وضعيت جامعه بعد از انقلاب و درك صحيح اين نكته كه تضمين و تأمين امنيت واقعي كشور به شيوه رژيم سابق از رهگذر توسل به ارعاب و سركوب به هيچ روي امكانپذير نيست، بر آن شد تا از توان و شور انقلابي ايجاد شده در جامعه و بويژه در قشر فعال و پوياي جوان در راستاي برقراري نظم و آرامش بهره جويد. حضرتش با درك اين واقعيت كه جوان نياز به طرح خود و كسب شخصيت دارد، با طراحي نهاد بسيج مستضعفين از يك سو به اين نياز پاسخ منطقي داد و از سوي ديگر با بهرهگيري از ارزشهاي نهادينه و دروني شده در جمع جوانان انقلاب، كوشيد تا به بهترين وجه امنيت جامعه را در برابر تهاجم دشمنان خارجي و داخلي تضمين نمايد.
تجربه موفق مشاركت مردم در عرصه تأمين امنيت در قالب نهاد كارآمد بسيج در دوران پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران و بويژه دفاع مقدس ضمن تأييد انديشه حضرت امام، به خوبي نشان داد كه پويايي امنيت جهان در حال توسعه را تنها در رابطه با تقويت و تحكيم زمينه داخلي بايد جست، چه آنكه شرايط داخلي نهايتاً منبع اصلي آسيبپذيري در برابر تهديدها (يا چالشها)ي خارجي است و كشورهاي در حال توسعه (نظير ايران) اگر خواهان مقابله با اين عوامل و تهديدها هستند، بايد شرايط داخلي خود را بهبود بخشند. بديهي است كه در صورت بيتوجهي به اين مهم، در كشورهاي جهان سوم به رغم برخورداري از قدرت نظامي رسمي، دستگاه امنيت داخلي و ثروت ناشي از منابع اقتصادي، اغلب همچنان گرفتار ضعف و ناكارآمدي در عرصه امنيت باقي خواهند ماند. امام بيدار امت با درنظر داشتن اين اصل بنيادين، همواره بر وحدت كلمه و حضور گسترده مردم و بويژه نسل جوان در صحنه تأكيد داشت و از اين رو نهاد بسيج را چونان بهترين بستر براي تأمين و تحقق اين مهم، عزيز و گرامي ميداشت: «رحمت و بركات خداوند بزرگ بر بسيج مستضعفان كه به حق پشتوانه انقلاب اسلامي است» و تضعيف امنيت نظام و افزايش آسيبپذيري آن را با كنارهگيري و انزواي اين گروه از صحنه، در ارتباط مستقيم ميديد: «بالاتر از ذخاير تحت الارضي، ذخاير فوقالارضي اين جوانهاي ما هستند. جوانهاي ما را دارند ميبرند، جوانهاي ما را دارند اغفال ميكنند، به آنان تزريق ميكنند كه هر بدبختي كه شما داريد از اسلام است...»
فرهنگ ايثار و شهادت و دفاع مقدس
ايرج مرادي
آغاز سخن
بيمقدمه بگويم، همه جنگها روزي به پايان مي رسند و همه سرزمينهاي سوخته ديگر بار به وسعتهاي سبز ميپيوندند و همه چيز، در تكرار هميشگي خويش، تداوم مييابد.
امروز از كنار سرزمينهاي جنگ زده كه ميگذري، هرگز اين انديشه در تو راه نمييابد كه روزگاري دشمنان اين خطه عزيز، بدانجا تاختهاند و همه چيز را به خاكستر نشاندهاند.
آري، آنگاه هيچ پنجرهاي نبود كه به سمت ويراني بازنمانده باشد و هيچ حنجرهاي نبود كه در آن نشاني از عبور دشنه نباشد. آنچه بر جاي مانده تنها ويرانههايي بود سوخته كه به ديوارهاي نيمه فرو ريخته تكيه كرده بود.
امروز، وقتي از ميان آن سرزمينها ميگذريم هرگز نميتوانيم بفهميم كه بر آن ديار چه گذشته است. شايد هر قدمي كه بر زمين ميگذاريم، درست در جاي پاي مرداني باشد كه در عبوري بدون بازگشت بودهاند؛ عبوري كه در راه دفاع از حريم عشق، به سمت يك وسعت آبي امتداد يافته است. عبوري كه چون امتداد رود به دريا پيوسته است و در همين جاست كه ميتوان به رسالت واژهها پي برد و دانست كه خداوند پس از آن كه «كلمه» را آفريد، به همه چيز حضوري ديگر داد و به همين اعتبار است كه در اين روزگار ميتوان از ميان واژهها، چكاوك شمشيرها را ديد، سرزمينهاي سرا پا نشسته در آتش را فهميد و دانست كه چه ستمي بر اين غريبستان هميشه مظلوم و هماره سرافراز رفته است.
امروز جنگ پايان يافته است. اين حرف را تاريخ هزاران بار گفته بود، ما نيز آن را تجربه كرديم. اما پايان جنگ، آغاز فراموشي نيست. پايان جنگ، پايان فرود گلولهها و خمپارههاست؛ اما پايان رويش شقايقها نيست كه آغاز رويشي بالندهتر است.
شهادت هنر مردان خدا و راز سربه مهري است ميان عاشق و معشوق. رخشان چراغي است در امتداد نگاه افلاكيان خاكي؛ همانان كه راه صدساله را يك شبه پيمودند و از بقعهي فنا به خطهي بقا خراميدند؛ همانان كه عرش را بهتر از فرش و سفر را بهتر از حضر يافتند و در گرگ و ميش صبح كه نواي جرس، عاشقان حرم را صلا ميزد، خواب نوشين بامدادي را از ديدگان ربوده و با دوگانهي عشق به ديدار يار شتافتند؛ همانان كه زندهاند و نزد پروردگارشان روزي ميخورند: «ولاتحسبنّ الذين قتلوا في سبيلالله امواتاً بل احياءٌ عند ربّهم يرزقون»
آري شهادت هنر مردان خداست، هنري كه رويكرد عاشقانه و از سر آگاهي نسل آيندهساز ايران سدهي چهاردهم هجري بدان، طرحي نو در انداخت و نه تنها موجبات سرنگوني حكومت مستبد پهلوي و استقرار نظام مقدس جمهوري اسلامي را فراهم آورد، بلكه هجمهي نظامي همه جانبهي مخالفان حاكميت اسلام ناب محمدي(ص) را نيز كه در قالب تجاوز رژيم بعث عراق به ايران اسلامي رخ نمود، ناكام گذاشت.
اين رويكرد شكوهمند كه به فضل خدا و در سايهسار زعامت و رهبري بنيانگذار جمهوري اسلامي، حضرت امام خميني (ره) شكل گرفت، اين سؤال را به اذهان متبادر مينمايد كه آن بزرگمرد چگونه توانست عشقورزي و دلدادگي به شهادت في سبيلالله را به ملت خويش بياموزد؟ يا به تعبير ديگر، نقش امام (ره) در تربيت نسل عاشق شهادت چه بوده است؟
در مقام پاسخگويي بدين پرسش اساسي، اگر سيرهي نظري و عملي امام راحل را در نظر بگيريم در مييابيم كه نقش ايشان در تحقق تربيت مورد بحث به دليل بهرهمندي ايشان از موارد ذيل برجسته و ممتاز است:
الف- برعهده داشتن رهبري خردمندانه انقلاب اسلامي
در روزگاري كه آسمان شب زدهي ايران تيرهتر از آن مينمود كه رواق منظر خستگان از صولت شب، ميزبان اميدواري به درخشيدن كوكبي هدايتگر باشد، به ناگاه خورشيد وجود روح خدا طلوع نمود و بذر اميد در قلوب جويندگان دينمداري، استقلال و آزادي ايران طاغوت زده جاي گرفت.
سلسه جنبان انقلاب اسلامي در شرايطي كه انديشهي زوال نظام ستم شاهي به ذهن كسي خطور نميكرد، به صراحت علت العلل مشكلات عديده و ديرپاي ملت ايران را حاكميت رژيم طاغوت دانستند و ضمن كشيدن قلم رد بر انديشهي جدايي دين از سياست، انديشهي متعالي ولايت فقيه و تأسيس حكومت مردم سالار ديني را در امتداد نگاهها قرار دادند.
با فراهم آمدن زمينهي مبارزه با حكومت اسلام ستيز پهلوي، فرهنگ شهادت ديگربار مجال زنده شدن يافت و عرصه را بر دشمنان دين و ملت تنگ ساخت.
اين امر كه به خوبي مؤيد ريشهدار بودن و مواجه شدن انقلاب اسلامي با اقبال عمومي بود، هر روز ابعاد گستردهتري پيدا كرد تا آنجا كه افق روشن پيروزي رخ نمود.
بدين ترتيب، رهبر كبير انقلاب اسلامي با اقتدا به سالار شهيدان فرهنگ شهادت في سبيلالله را احيا فرمود و عملاً در راه تربيت نسلي عاشق و عارف به شهادت گام برداشت.
آري آن پيشواي بزرگ خاطر شريف ملت مسلمان ايران را بدين حقيقت مهم جلب فرمود كه پيروزي انقلاب اسلامي و حاكميت دين خدا در گرو شهادت طلبي است:
«طبع يك انقلاب فداكاري است. لازمهي يك انقلاب شهادت و مهيا بودن براي شهادت است. قرباني شدن و قرباني دادن در راه انقلاب و پيروزي آن اجتناب ناپذير است به ويژه انقلابي كه براي خداست و براي دين اوست، براي نجات مستضعفان است و براي قطع اميد جهانخواران و مستكبران ... قرباني براي يك انقلاب بزرگ نشانهي يك پيروزي و نزديك شدن به هدف است...»
ب- شهادت طلبي
رهبر كبير انقلاب اسلامي كه فرهنگ عاشورايي شهادت طلبي را به عنوان سنتي از سنن مذهبي فراموش شده احيا فرمود، خود فرزند شهيدي سرافراز بود و با اقتدا به اجداد طاهرينش به شهادت در راه خدا عشق ميورزيد؛ چنان كه بارها شخصاً تا سرحد شهادت پيش رفت اما چون ارادهي الهي بر تأسيس حكومت اسلامي به دست تواناي ايشان تعلق گرفته بود، وجود به سلامت ماند.
دلدادگي آن پيشواي بزرگ به شهادت در مواضع و مواقع متعدد از جمله زمان شهادت آقازادهي مجتهد و مجاهدش، يعني آيتالله مصطفي خميني (ره) نمايان است؛ چنان كه ميبينيم، حضرتش در مواجهه با آن حادثهي جانگداز حقيقتاً صبر جميل پيشه نموده، آن را از الطاف خفيهي الهي برميشمرد، و درست به همين دليل است كه ميبينيم در روز شهادت حاج آقا مصطفي نيز نماز جماعت و تدريس امام (ره) تعطيل نميشود:
«ظهر روزي كه شهيد مصطفي خميني فرزند گرانقدر امام (ره) به شهادت رسيده بود، منزل امام پر بود از كساني كه از دور و نزديك براي عرض تسليت به محضر ايشان آمده بودند.
اذان ظهر كه شد، امام برخاست، وضو گرفت و به مسجد رفت. غافلگير شده بودم. فكر نميكردم امام آن روز براي نماز به مسجد برود. فوراً يك نفر را فرستادم كه خادم مسجد را از رفتن امام باخبر كند اما گويا خادم مسجد در آنجا نبود و آن شخص سريع سجادهاي را از همسايهها براي امام فراهم ميكند. مردم شهر نجف وقتي فهميدند امام به مسجد آمده، گروه گروه براي عرض تسليت به مسجد وارد شدند. مردم وقتي امام را ميديدند كه به صلابت كوه ايستاده و گريه نميكند، به شدت تحت تأثير قرار گرفته بودند و گريه ميكردند. امام با آرامش و وقار تمام نماز ظهر و عصر را خواند و پس از نماز در مسجد روضهخواني شروع شد.»
حضرت امام اصولاً تمامي شهدا را فرزند خويش ميدانست؛ چنان كه فرمود: «خدا شاهد است مصطفاي من تنها آن نبود كه سالش نزديك است بلكه همهي به خاك و خون كشيدههاي حادثهي شوال (17 شهريور 1357 مطابق با 4 شوال 98) مصطفاهاي من بودهاند. من اين استقامت را و اين فيض شهادت را كه خداوند متعال نصيب فرزندانم فرمود، به پدران و مادران و همهي بستگانشان تبريك ميگويم.»
عنايت به روحيهي والاي شهادت طلبي امام خميني (ره) كه اشارهاي هر چند مختصر بدان شد، ما را در زمينهي درك نقش حضرتش در تربيت نسل عاشق شهادت ياري ميكند؛ به اين معني كه درمييابيم مردم درس شهادت طلبي را پيش از آن كه از گفتار امام (ره) بياموزند، از كردارش آموختند. آري ملتي شهادت طلب است كه رهبراني شهادت طلب داشته باشد.
ج- تبيين حقيقت شهادت
شهادت مفهومي است متعالي كه تمامي جوامع به ديدهي احترام بدان مينگرند و آن عبارتست از بذل جان در راه هدفي كه ممكن است مادي، معنوي يا آميزهاي از هر دو باشد.
در اين ميان، دين مبين اسلام بالاترين اهميت و ارزش را براي شهادت كه همانا عبارت از بذل جان در راه خدا ميباشد، قائل شده است؛ چنان كه در روايت ميخوانيم شهيد اول فردي است كه پاي در بهشت مينهد و يا اين كه براي انسان در پيشگاه خداوند مقامي است كه جز با شهادت به دست نميآيد.
با توجه به آنچه كه ذكر آن رفت، ميتوان بدين حقيقت مسلم اشاره نمود كه شهادت زيباست و اگر اين زيبايي به آدمي نمايانده شود و حقيقت آن تبيين گردد و راهواري آن در سير الي الله مدنظر آيد، او را شيفته و دلدادهي خويش مينمايد؛ چرا كه وي فطرتاً دوستدار زيبايي است.
اين درست همان تدبير حكيمانهاي است كه امام راحل (ره) با اتخاذ آن نسلي شيفتهي شهادت را براي حفظ عزت و شرف اسلام و پاسداشت ارزشهاي انساني تربيت فرمود. چنانكه ميبينيم، سيرهي نظري و عملي حضرتش مشحون از گفتارها و كردارهايي است نورآفرين و مبين حقيقت والاي شهادت و بذل جان در راه رضاي حضرت دوست جلّت عظمته:
- «شهيد نظر ميكند به وجهالله.»
- «شهادت هنر مردان خداست.»
- «شهادت ارثي است كه از انبيا به ما رسيده است.»
- «خون شهيدان براي ابد درس مقاومت به جهانيان داده است و خدا ميداند كه راه و رسم شهادت كورشدني نيست و اين ملتها و آيندگان هستند كه به راه شهيدان اقتدا خواهند نمود.»
- «همين تربت پاك شهيدان است كه تا قيامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفاي آزادگان خواهد بود.»
- «ما براي درك كامل ارزش و راه شهيدانمان فاصلهي طولاني را بايد بپيماييم و درگذر زمان و تاريخ و آيندگان آن را جستجو نماييم.»
- «سلام بر حماسه سازان هميشه جاويد روحانيت كه رسالهي علميه و عمليهي خود را به دم شهادت و مركب خون نوشتهاند و بر منبر وعظ و خطابهي ناس، از شمع حياتشان گوهر شب چراغ ساختهاند. افتخار و آفرين بر شهداي حوزه و روحانيت كه در هنگامه نبرد رشتهي تعلقات درس و بحث و مدرسه را بريدند و عقال تمنيّات دنيا را از پاي حقيقت علم برگرفتند و سبكبالان به مهماني عرشيان رفتند و در جمع ملكوتيان شعر حضور سرودهاند... آنان كه حلقهي ذكر عارفان و دعاي سحر مناجاتيان حوزهها و روحانيت را درك كردهاند در خلسهي حضورشان آرزويي جز شهادت نديدهاند.»
- «خدمت به شهيد، خدمت به نبي اكرم (ص) است.»
د- ايستادگي در برابر فرآيند شوم اسلام ستيزي
در شرايطي كه برخورد انفعالي حكومتهاي اسلامي با توطئههاي اسلام ستيزان ميرفت تا از يك سو عرصه را براي تهاجم گستردهتر آنان فراهم آورد و از ديگر سو نيز بر عمق يأس، نوميدي و سرخوردگي تودههاي دينمدار امت اسلامي بيش از پيش بيفزايد، انگيزه و ارادهي به سستي گراييدهي مسلمانان، رهبران مذهبي و حتي دولتمردان ممالك اسلامي در جهت ايستادگي در برابر فرآيند شوم و هزارتوي اسلام ستيزي با حضور عاشورايي حضرت امام خميني در عرصهي مبارزه جاني تازه يافت.
امام امت با طرد موانع تاريخي و استعماري موجود بر سر راه همگرايي مذاهب اسلامي، زمينهي تشكيل جبههي متحد اسلامي در برابر اسلام ستيزان را فراهم آورد و با بيان اين مطلب كه ميبايست به تكاليف الهي عمل نمود، فارغ از اين كه به پيروزي منتهي ميشود يا خير، طرحي نو در عرصهي مبارزاتي امت اسلامي درافكند:
«خدا به ما تكليف كرده است كه با اين مخالفين اسلام و مخالفين ملت اسلام مبارزه كنيم يا پيش ميبريم يا نميبريم. اگر پيش برديم كه الحمدالله، هم ما به تكليفمان عمل كردهايم و هم پيش برديم و اگر هم نبرديم و كشته شديم، به تكليفمان عمل كرديم. ما چرا بترسيم، ما شكست نداريم، شكست براي ما نيست براي اينكه از دو حال خارج نيست يا پيش ميبريم كه پيروز هم شديم يا پيش نميبريم كه پيش خدا آبرومنديم. اولياي خدا هم شكست ميخورند... اما به حسب واقع پيروز شدند آنها. شكست ظاهري و پيروزي واقعي بود، اگر ماها هم كه براي خدا ميخواهيم كار كنيم، شكست هم بخوريم، تكليف را عمل كرديم و به حسب واقع هم پيروزي با ما خواهد شد.»
ناگفته پيداست كه تأثير توفيق الهي حضرت امام (ره) در جلب عنايت تودههاي مسلمان به حقيقت مزبور (عمل به تكليف، فارغ از نتيجهي آن) در تربيت نسلي عاشق شهادت بسيار حائز اهميت است.
ذكر اين نكته هم ضروري است كه شجاعت و هوشمندي حضرت امام (ره) در برخورد با توطئههاي گوناگون جبههي كفر علاوه بر خنثيسازي وسايس شيطاني اسلام ستيزان، موجبات تربيت نسل عاشق جانفشاني در راه حضرت دوست را نيز بيش از پيش فراهم آورد. در اين زمينه، ميتوان به تعيين روز جهاني قدس، هفتهي وحدت، احياي مراسم ابراهيمي برائت از مشركين، ارسال نامه هدايتگر به رهبر اتحاد شوروي سابق، صدور حكم تاريخي عليه نويسندهي مرتد كتاب موهن آيات شيطاني و ... اشاره نمود جهت حسن ختام اين بخش، متن فتواي الهيِ عزت آفرين، دشمن شكن و شجاعانهي آن حضرت عليه نويسنده و جريان شوم آيات شيطاني از نظر ميگذرد، فتوايي كه احياي فزايندهي فرهنگ شهادت خواهي در گسترهي جهاني از جملهي بركات عديدهي آن ميباشد:
«بسمه تعالي، انا لله و انا اليه راجعون، به اطلاع مسلمانان غيور سراسر جهان ميرسانم مؤلف كتاب آيات شيطاني كه عليه اسلام و پيامبر و قرآن، تنظيم و چاپ و منتشر شده است همچنين ناشرين مطلع از محتواي آن محكوم به اعدام ميباشند. از مسلمانان غيور ميخواهم تا در هر نقطه كه آنان را يافتند، سريعاً آنان را اعدام نمايند تا ديگر كسي جرأت نكند به مقدسات مسلمين توهين نمايد و هر كس در اين راه كشته شود، شهيد است انشاءالله. ضمناً اگر كسي دسترسي به مؤلف كتاب دارد ولي خود قدرت اعدام آن را ندارد، او را به مردم معرفي نمايد تا به جزاي اعمالش برسد. والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته. روحالله الموسوي الخميني»
هـ- توجه به جوانان
امام جوانان را بسيار خوب ميشناخت و در تربيت اسلامي و تكريم و بزرگداشت ايشان از هيچ كوششي فروگذار نفرمود چنان كه ارتباط مستمر آن حضرت با نسل جوان كه يكي از مشخصههاي اصلي نهضت اسلامي حضرتش تلقي ميشود، خيلي زود مؤثر واقع شد و نسلي را كه در سايهسار شوم حاكميت نظام ستم شاهي رشد كرده بود و در معرض ابتلا به انواع معاصي و مناهي كه طاغوت فراهم آورده بود قرار داشت، ميداندار مبارزه جهت حاكميت نظام حقهي جمهوري اسلامي ساخت.
آري كلام برآمده از دل نافذ و ملكوتي امام خميني كه بيشترين تأثير را بر نسل جوان بر جاي گذاشت، قلوب مستعد و تشنهي باران معرفت ايشان را سيراب ساخت. به آنان شخصيت داد و ايشان را عهدهدار مسؤوليت خطير ايجاد و پاسداشت حكومت صلحا و نيكان ساخت.
در اين ميان، جوانان نيز كه پي به صداقت، اخلاص، خداخواهي، شجاعت، نوانديشي، عظمت، تواضع و محبت پدرانهي رهبر عاليقدر نهضت اسلامي برده بودند، سخنان روشنگرانهاش را به گوش جان شنيدند و در راه اجراي فرامين حضرتش سرازپاي نشناختند؛ چنان كه ديديم انقلاب اسلامي با مشاركت جدي نسل جوان به پيروزي دست يافت؛ همان طور كه دفاع مقدس هشت ساله نيز با حضور نسل عاشق شهادت و تربيت شده در دامان پرمهر ولايت توفيق الهي را رفيق راه اين ملت خداجو ساخت و كار تا آنجا پيش رفت كه جوانان از حضرتش ميخواستند تا براي شهيد شدنشان دعا فرمايد.
آري امام در روزگار يأس و نوميدي انقلابيون، دبستانيها را اميد خويش خواند و با ژرف انديشي و بصيرتي كه فقط در مردان الهي متبلور است، به تربيت ديني ايشان همت گماشت و ديري نگذشت كه اين نسل نوخاسته و لايق در سايهسار بندگي خدا و متابعت از فرامين جانشين وليالله الاعظم (ارواحنا فداه) به آن درجه از سرفرازي دست يافت كه مقتدايشان آن كودك سيزده سالهي حماسه آفرين را كه نارنجك به كمر خويش بست و شربت شهادت را با افكندن پيكر نحيف خود به زير تانك دشمن سركشيد، رهبر خود خواند و خطاب به آنها و همهي عاشقان شهادت فرمود: «به چهرهي ملكوتي شما غبطه ميخورم.»
خلاصهي كلام اين كه امام (ره) جوانان را باور داشت و با برخورد صادقانه و برآمده از حقيقت اسلام آنها را دلدادهي دين و ارزشهاي متعالي آن نظير شهادت خواهي فرمود. درود خدا بر او و تمامي كساني كه با رهرويي او به فيض عظماي شهادت دست يافتند.
نقش امام خميني (ره) در تربيت نسل عاشق شهادت بسيار عظيم است، به عظمت خود شهادت و بذل جان در راه خداي تعالي كه ژرفا و كنه آن دست نيافتني مينمايد.
آن حضرت به واسطهي برعهده داشتن رهبري حكيمانهي انقلاب اسلامي، بهرهمندي از روحيهي والاي شهادت طلبي، اهتمام به امر تبيين حقيقت والاي شهادت، ايستادگي در برابر فرايند شوم اسلام ستيزي و توجه ويژه به جوانان طرحي نو درانداخت و توفيق الهي تربيت نسلي دلدادهي جانفشاني در راه خدا را به نيكوترين شكل ممكن نصيب خود ساخت.
البته، ابعاد مترتب بر نقش تاريخي امام راحل در زمينهي مورد بحث به موارد مطروحه محدود نميشود و گستردگي خاص خود را دارد كه پرداختن به آنها نگارش كتابي مستقل را ميطلبد؛ اميد آن كه اين مهم محقق شود. ان شاءالله.
چكيده
دوران هشت سالهي دفاع مقدس به فرمودهي مقام معظم رهبري «اوج افتخارات ملت ايران است». لذا براي حفظ و انتقال ارزشهاي دفاع مقدس و فرهنگ ايثار و شهادت به نسل آينده بايستي اين فرهنگ با جديت در برنامهريزي فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي كشور مدنظر قرار گيرد.
به فرموده مقام معظم رهبري «اگر بخواهيم انقلاب و كشور بيمه باشد، بايد اين شور و شوق، اين حركت عمومي و بسيج ملت را روز به روز تقويت كنيم.»
براي تبيين نقش و جايگاه فرهنگ ايثار و شهادت كه در جنگ متبلور شد، بيش از هر چيز نيازمند بررسي درست دستاوردهاي هشت سال دفاع مقدس هستيم. در اين ارتباط، حركت جدي تحقيقاتي و علمي پيرامون موضوع ضروري به نظر ميرسد.
گرچه عليرغم گذشت چند سال از پايان جنگ، اين حركت كند بوده است، اما به هر حال فرهنگ ايثار و شهادت بايد به عنوان ميراثي گران سنگ در ذهن ملت ايران باقيمانده و از آفت تحريف مصون بماند زيرا نشر ارزشهاي معنوي و اخلاقي با شميم عطر خون شهيدان تأثير به سزايي در اخلاق جوانان داشته و اميد و انگيزه براي مبارزه با استكبار جهاني و همچنين ترويج فرهنگ عاشورايي را به همراه دارد.
هرگونه ورود به عرصه دفاع مقدس، يعني ورود به عالم قدسياني كه جز با طهارت نميتوان در محضر آنان وارد شد، چرا كه آنان شاهدند و ما مشهود.
با توجه به مطالب ذكر شده، عنوان مقالهي حاضر «بررسي راههاي حفظ و انتقال فرهنگ ايثار و شهادت به نسل آينده» ميباشد. اين سؤال كه ايثار و شهادت چيست؟ و اينكه راههاي حفظ اين فرهنگ و انتقال آن به نسل آينده چگونه است؟ سؤالاتي است كه نگارنده در اين مقاله قصد دارد براي آن پاسخي مناسب ارائه نمايد. لازم به يادآوري است كه روش جمعآوري اطلاعات در اين پژوهش به شيوهي مطالعهي كتابخانهاي بوده است.
مقدمه
طوفان جنگ در 31 شهريور 1359، به راه افتاد. همچنان كه تهاجم در حال تولد بود، حماسهاي برتر از درون فرهنگ و باورهاي ژرف ملتي مؤمن سرچشمه ميگرفت. اين حماسه كه «دفاع مقدس» نام گرفت، روزبه روز بالندهتر شد و چونان كوهي استوار در برابر تهاجم دشمن قد علم كرد. همين كافي بود تا دشمن را متقاعد سازد كه در محاسباتش دچار اشتباهي بزرگ شده است (باورهاي ديني، 1380، ص18).
به راستي چرا دشمن نتوانست ظهور اين حماسه را پيش بيني كند؟ اين عوامل ناپيدا از ديد دشمن، كه موازنة قدرت را كه در ظاهر به نفع او بود، برهم زد عوامل فرهنگي و معنوي بود. امام خميني (ره) در اين باره ميفرمايد: «آنها حساب همه چيز را ميكردند الا يك حساب و آن حساب، معنويت بود. آنها توجه به اين نداشتند كه ملت همه با هم علاقه به خدا دارند و علاقه به اسلام» (صحيفه نور، ج 13، ص 277).
حضرت آيت الله خامنهاي نيز در اين باره فرموده است: «محاسباتشان از عنصر «توكل» و «ايمان به خدا» خالي بود و آن را در زندگي ما به حساب نياورده بودند» (حديث ولايت، ج 5، ص 124).
تمسك فرماندهان و رزمندگان به فرهنگ ناب اسلامي، الهام گرفتن از باورهاي ژرف ديني، اقتدا به سيرة جهاد معصومان به ويژه نهضت حركت آفرين عاشورا، آراسته شدن به ارزشهاي پيروزي آفرين اسلامي و اميد داشتن به امدادهاي غيبي از جمله اين ويژگي هايند. همچنين، استفاده قابل قبول از سلاح تبليغات و نيز هنر و ادبيات در جهت خنثي كردن تهاجم تبليغاتي دشمن و افزايش روحيه رزمندگان را بايد از ويژگيهاي دفاع مقدس برشمرد. از عوامل مهم معنوي و فرهنگي دفاع مقدس، ارزشهاي اسلامي است كه رزمندگان اسلام به آنها پايبند بودند (ارزشهاي اسلامي، 1380، ص11).
دفاع در قانون طبيعت يكي از اصول استوار بقاء و حفظ شرافت انسانهاست. در ميان تمام دفاعياتي كه توسط انسان در برابر هجمههاي گوناگون صورت ميگيرد، مقدسترين و با ارزشترين آنها دفاع از عقيده است و بدون شك دوران هشت سالة جنگ تحميلي عراق عليه ايران از افتخارات بزرگ و بينظير ايران اسلامي است. و برهمين اساس است كه مقام معظم رهبري فرمودهاند: «دوران دفاع مقدس، اوج افتخارات ملت ايران است.»
لذا براي حفظ و انتقال ارزشهاي دفاع مقدس بايستي اين فرهنگ با جديت در برنامهريزي فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي كشور تثبيت گردد.
در حقيقت بزرگداشت شهيدان از يك سو تعظيم صبر و صلابت و تكريم فخر و شرافت است و از سويي تعميم شور و حماسه و تحصيل نور هدايت و تكريم و تجليل. گراميداشت شهداي انقلاب شكوهمند اسلامي و شهداي دفاع مقدس پژواك شمشيرهايي است كه در عرصه هاي چهارده قرن مصاف اسلام با كفر طنين افكنده است. برقي كه از شمشير رزم آوران اسلام در بدر و حنين درخشيد و در صفين و نهروان چشم فتنه را كور كرد و در كربلا كاخ ستم را سوزاند، سفير رعدش در فضاي ملكوتي بهمن ماه 1357 و هشت سال حماسه دفاع بر نفير كفر و نفاق فرود آمد و پيام شورانگيز «نصر من الله و فتحٌ قريب» را به جهان وجهانيان اعلام كرد.
اينك گراميداشت آن همه رشادتها و شهادتها همچون نسيم معطري است كه بار ديگر عطر دل انگيز آن لاله هاي بهشتي را به مشام جان زمينيان ميرساند و پرتو هدايتي از كهكشان روشن آن حماسهسازان را، فرا راه رهروان و آيندگان قرار ميدهد، اين كار در گرو حمايت بي دريغ و همكاري همه عزيزاني است كه ميراث دار افتخارات گذشته و پاسدار اعتبارات امروز و خواستار انتظارات آيندهاند.
گرامي و جاويد باد اخلاص و ايثار شهداي گرانقدري كه ايمان به آستان امام و اطاعت از مقام ولايت را توشه خود ساختند و سلحشور و سرافراز بر سر سوداي يار سرباختند.
ضرورت و اهميت موضوع
«اگر شور يك عارف عاشق پروردگار را با منطق يك نفر مصلح تركيب كنيد، از آنها منطق شهيد در ميآيد. خون شهيد براي هميشه در رگهاي اجتماع ميجوشد» (استاد شهيد مطهري).
شهادت زندگاني جاودانه يافتن است؛ اوج و عروج تعالي است. شهادت تكامل ايمان و نهايت خلوص قلبهاست. شهادت مردن تحميلي نيست، انتخاب آزادانه و آگاهانه است؛ خلوت عاشق و معشوق است.
آنان كه در زندان تن اسيرند، از درك تفسير شهادت عاجزند. فقط شهيد ميتواند شهادت را درك كند. عالم پر از صدا است. صداهاي شيطاني و رحماني، صداهاي شياطين بازتاب ندارد و در دهليزهاي تاريخ گم ميشود، اما آواهاي رحماني فريادهاي انساني و صداهاي ملكوتي ماندگار و بي مرگند و صداي شهيد صدايي آسماني و خدايي است. صدايي جاودانه و جاري در متن زندگاني، صدايي كه در عرض و فرش ميپيچد و به اعماق زمين و زمان سفر ميكند (اسوه، 1384، ص8).
شهدا شور و عشق حياتند؛ سرود حماسه و هدفند؛ شهد صداقت، عصارهي ايثار، خلاصه خلوص، پاره هاي نور، تبلور نيايش و تجسم عظمت در فراخناي تاريخاند.
شهدا، پروانههاي وادي صداقتند و عاشقان كعبه وصال كه پرهاي خود را با اولين شعلههاي شمع معرفت و سير الي الله سوزاندند و مسافر آسمانها شدند تا راه آسماني شدن براي «فرزندان وطن» باز شود.
نگذاريم كه صاعقه هاي «ابتذال» و «خودگريزي» خرمن «باور» و «اعتقاد» ما را بسوزاند. مام وطن، پا گرفته از خون كبوتران حرم عشق است و «كبوتران حرم عشق» پا گرفته از غيرت فرزندان وطن، و غيرت فرزندان وطن، يادگار پرتوهاي تابان انوار هدايت احمد (ص) و علي (ع) و حسين (ع) است كه در روزگاري نه چندان دور از پاي درخت انقلاب، به معراج خون بال گشودند و جاده هاي «ايثار» را ستاره باران كردند.
و حالا بر ماست كه به حرمت بدنهاي پاره پاره پرستوهامان، و به حرمت دست هاي قلم شده عباس گونه آنها و به خاطر چشمهاي هميشه منتظر مادرانمان و به حرمت انتظار پدرانمان مگذاريم كه يوسفهاي اين وطن از يادها برود و دستهاي آلوده شهداي ما را از ما بگيرند.
وقتي سنگيني بار امانت، بر دوش تك تك ماست و پرچم نينوايي شهدا بر شانههاي ما در اهتراز، مباد آن لحظه كه پايمان بلرزد و دست هامان سست شود. فرهنگ شهيد، راه شهيد و هدف شهيد مقدس است و جاده حركت او، حلقه اتصال به آخرين چراغ عالم امكان است (همان، ص9).
با توجه به مطالب مذكور ضرورت و اهميت اين بحث مشخص ميشود:
- شناخت بخشي از ويژگيهاي فرهنگي و معنوي دفاع مقدس.
- ارزيابي و شناخت اقتضائات و ضرورتهاي زمان حال.
- انجام ارزيابيهاي نظري و نيز ارائة پيشنهادي كاربردي براي تبيين و حفظ ارزشهاي فرهنگي دفاع مقدس.
اهداف تحقيق
هدف كلي:
- بررسي راههاي حفظ و انتقال فرهنگ ايثار و شهادت به نسل آينده
اهداف جزئي:
- تبيين راههاي حفظ ارزشهاي دفاع مقدس
- تبيين راههاي انتقال فرهنگ و ايثار و شهادت به نسل آينده
تعريف مفهوم ارزش
ارزش در لغت، به معناي قيمت، بهاء، ارج، شايستگي و زيبندگي است. ارزش در هر يك از ساحتهاي اجتماع- اقتصاد، فرهنگ، دين، حقوق، اخلاق- داراي معناي خاص است. ارزشهاي اسلامي در مفهوم عام و گسترده عبارت است از آنچه از نظر دين مقدس اسلام مطلوب و سودمند است؛ ولي گاه از ارزشهاي اسلامي، معناي خاصي اراده ميشود و در مفهوم خاصش يعني آن ارزشهايي كه اسلام مطلوب و ارزشمند بودن آنها را در عرصه اخلاق به رسميت شناخته است. از اين رو، منظور از ارزشهاي اسلامي به عنوان يكي از عوامل معنوي و فرهنگي دفاع مقدس، مهمترين ارزشهاي اخلاقي است كه رزمندگان اسلامي در دوران دفاع مقدس، به آنها آراسته بودند (ارزشهاي اسلامي، 1380، ص12).
ارزشها، از مهمترين اجزاي يك فرهنگ به شمار مي آيند؛ چرا كه از باورهاي يك ملت سرچشمه ميگيرند و در عرصههاي گوناگون فعاليت آن تأثير ميگذارند. بروز و ظهور اين ارزشها، به هنگام حوادث و رخدادهاي سرنوشت ساز، از جمله دفاع از كيان و سرزمين بسي پر فروغ تر و خيركنندهتر است (ارزشهاي اسلامي، 1380، ص 16).
ارزشهايي كه در حماسه دفاع مقدس تبلور يافت و از عوامل مهم پيروزي بر دشمن بود، ريشه در فرهنگ ناب اسلامي و باورهاي ديني رزمندگان اسلام داشت. آنان، براساس آموزههاي قرآني، ارتباط خود را با خداوند متعال نزديك و استوار كرده بودند. اين ارتباط كه با ياد خدا، به وسيله نماز و انس با قرآن و دعا و راز و نياز و نيز اخلاص ورزي و توكل پديد ميآمد، آرامش بر گسترة جانشان چيره و از امداد و نصرت الهي برخوردار ميساخت: «هر جا كه كم ميآورديم و مي بايست ميجنگيديم، اكسير توكل بالا ميرفت و باعث ميشد كه به مرور زمان ضعف انگيزه كه در قبل از انقلاب در ارتشيها وجود داشت از بين برود و در همين دانشگاه جنگ بود كه روحيهها تقويت و انگيزههاي ما قوي شد.» (سخنراني شهيد صياد شيرازي، ص78). همين ارتباط وثيق، سرانجام آنان را مشتاق ديدار دوست و نظاره كردن «وجه الله» ميكرد؛ اشتياقي كه آغازش بي اعتنايي به دنيا و انجامش شهادت طلبي بود.
رزمندگان اسلام همچنين از قرآن كريم فرا گرفته بودند كه به يكديگر محبت و مهر بورزند و اخوت و همدلي پيشه كنند، چه در اين صورت، روابط دو سويه فرماندهان و نيروها سامان مييافت و اثرات شگرفش را در سختترين لحظههاي نبرد نشان ميداد. «روابط انساني خاصي در جبهه حاكم بود. اين روابط انساني، مقاومت را بسيار افزايش ميداد. مثلاً ما تا پايان جنگ بدون داشتن درجه جنگيديم، ولي به علت همين روابط انساني در كنترل و هدايت و فرماندهي رزمندگان مشكلي نداشتيم» (مجله سياست دفاعي، 1375، ص 13). اين محبت و عشق ژرف، خود ايثار و فداكاري را به دنبال داشت؛ ايثاري كه از اندك اندوختة مالي تا گوهر نفيس جان را شامل ميشد. نيز از قرآن كريم آموخته بودند كه در برابر دشمن استوار و سرافراز باشند. آنان براي انجام اين مهم، صبر و استقامت را در اوج زيبايي به تصوير كشيدند؛ شجاعت و دلاوري را بر قلة بلند افتخار نشاندند و عزت و كرامت را شكوهي سترگ بخشيدند. درخشش خيره كننده ارزشهاي اسلامي كه در حماسة دفاع مقدس بازتاب يافته است، انعكاس آن همه زيبايي كه در چهره تابناك اين حادثه رخ نمود، مجالي به گستردگي و فراخي سينههايي كه اين زيباييها از آنها سرچشمه گرفته و سرازير شدهاند، ميطلبد (ارزشهاي اسلامي، 1380، ص17)
مفهوم ايثار و شهادت
شهيد از ماده شهود و شهادت است؛ شهود هم به معني حضور است و هم به معني علم و يقين و هم به معني معاينه و شهادت مشاهده است. شهيد در لغت به معني «گواه» است و در اصطلاح به كسي گويند كه در راه خدا كشته ميشود.
در احاديث است كه شهادت برترين مرگ است. قطره خون شهيد، نزد خدا از بهترين قطرات است. شهادت موجب آمرزش گناهان مي شود. شهيد از سؤال قبر، مصون است و فشار قبر ندارد و در بهشت با حوريان همنشين است. شهيد، حق شفاعت دارد. شهدا اولين كسانياند كه وارد بهشت ميشوند و همه به مقام آنها غبطه ميخورند. شهادت فنا شدن انسان براي نيل به سرچشمه نور و نزديك شدن به هستي مطلق است. شهادت عشق به وصال محبوب و معشوق در زيباترين شكل است. شهادت مرگي از راه كشته شدن است، كه شهيد آگاهانه و به خاطر هدف مقدس و به تعبير قرآن «في سبيلالله» انتخاب ميكند.
امام خميني (ره) فرمود: «مرگ سرخ، به مراتب از زندگي سياه بهتر است و ما امروز به انتظار شهادت نشستهايم، تا فردا فرزندانمان در مقابل كفر جهاني با سرافرازي بايستند.»
از ديدگاه اسلام، شهادت در راه خداوند متعال آن قدر مقام عالي و پراهميت و زيبايي داشته و دارد كه اولياي خداوند، و برگزيدگان او همچون علي بن ابيطالب (ع) و فرزندانشان مانند امام حسين (ع) و امام جعفر صادق (ع) و… آرزوي شهادت در راه خدا را مينمودهاند.
اين آرزوي در گفتار و اعمال اصحاب ياران معصومين (ع) نيز ظاهر و آشكار است. از طرف ديگر در مقام شهيد و فضيلت آن اين نكته مهم را بايد در نظر بگيريم كه اگر پديده شهادت در تمام تاريخ بشري يك بار اتفاق ميافتاد، يعني تاريخ بشر تنها يك فرد شهيد داشت، باز اهميت شهادت فوق همه پديدههاي حيات بشري بود. چه رسد به اين كه در گذرگاه قرون و اعصار، كاروانيان منزلگه شهادت متجاوز از ميليونها نفر از پاكان اولاد آدم بوده، پيشتاز برجسته اي همچون حسين بن علي (ع) ياراني با شخصيتهايي عظيم در اين دوران كوي الهي شركت داشتهاند (اسوه، 1384، ص28).
فضايل و ويژگيهاي امام حسين (ع) و فرهنگ عاشورايي ايشان يك نمونه و الگوي كامل و تمام عياري است كه براي همه انسانهاي آزاده و آزادانديش از هر دين و آييني سيماي واقعي و درس فراموش نشدني عزت، فداكاري، شجاعت، شهامت، غيرت، آزاديخواهي، محبت، عدالت طلبي، صبر، قيام براي امر به معروف و نهي از منكر، شهادت طلبي، جهاد در راه حق و حقيقت، عرفان توحيد، عبادت و زندگي مطلوب بشريت را به تمام و كمال ترسيم نموده و به تصوير كشيده است (همان، ص30).
و شهداي هشت سال دفاع مقدس نيز به تأسي از امامان معصوم (ع) همين گونه بودند. در وصف اين شهيدان والامقام چه خوب گفتهاند: «شهدا شمع محفل بشريتند» همانگونه كه شعلهاي در تاريكي به ما روشني ميدهد و كمك ميكند تا راه درست را پيدا كنيم، شهيدان هم ميتوانند براي ما بهترين الگوها و راهنمايان در زندگي و رسيدن به سعادت باشند. آنان در بهترين سن و سال زندگي به دور از هرگونه چشمداشتي به تقدير و تشكر، با نثار جان خويش در دفاع از كيان و وطن خود از ديگري گوي سبقت را ربوده و شهد شيرين شهادت را به كام خود ميكشيدند تا با عزت و آزادگي در پيشگاه خداوند متعال حاضر شوند. شهيدان در كمال ساده زيستي و با كمترين توقع از اطرافيان و جامعه خود، به دور از هرگونه تجملات و تشريفات دنيا را فروختند تا در عوض از پروردگار خويش آخرت را بستانند. درود و رحمت خدا بر آنان باد.
رابطه ارزشهاي اخلاقي و باورهاي ديني
ارزشهاي اخلاقي مورد تأييد اسلام مبتني بر جهان بيني اسلامي و باورهاي ديني است. در مكتب اسلام، ارزش هاي اخلاقي منهاي اعتقاد به مبدأ و معاد وجود ندارد. از همين رو، استاد شهيد مطهري بر اين باور است كه شرافت انساني و اخلاقي جز در ذيل مكتب خداپرستي صورت نميبندند و در هيچ مكتب ديگري قابل توجيه نيست. ايشان دربارة رابطة ارزشهاي اخلاق با ايمان مي نويسد: «كرامت، شرافت، تقوي، عفت، امانت، راستي، درستكاري و بالاخره همه اموري كه فضيلت بشري ناميده مي شود و همة افراد و ملتها آنها را تقديس مي كنند و آنهايي هم كه ندارند، تظاهر به داشتن آنها ميكنند، مبتني بر اصل ايمان است؛ زيرا تمام آنها مغاير با اصل منفعت پرستي است و التزام به هر يك از اينها، مستلزم تحمل يك نوع محروميت مادي است. آدمي بايد دليلي داشته باشد كه رضايت به يك محروميت بدهد؛ اين جهت آنگاه ميسر است كه به ارزش معنويت پي برده و لذت آن را چشيده باشد.» (مطهري، 1361، ص 152).
بنابراين، جهان بيني اسلامي و باورهاي ديني، افعال اختياري انسان را در جهتي سوق ميدهد كه موجب وصول او به كمال اخروي و سعادت ابدي مي گردد؛ كمال و سعادتي كه تنها در ساية قرب به خداوند متعال به دست مي آيد (ارزشهاي اسلامي، 1380، ص13).
لزوم ماندگاري ارزشهاي دفاع مقدس
چگونه انديشيدن درباره تاريخ و آگاهي از آن، عامل روشن شدن خواستهاي ما ميشود. اين انديشه يا به ما روشنايي ميدهد و يا ما را از راه به در كرده و از واقعيات غافل ميسازد (دوران افتخار، ص14).
دامنه تأثيرگذاري فرهنگ و معنويات جبهه با پيچيدن آوازهاش در ميان ديگر جوامع مسلمين، خاصه در لبنان و افغانستان و كشورهاي منطقه خليج فارس گسترده گرديد. تأثير عميق فرهنگ دفاع مقدس در زندگي مردم و در كنه باور و اعتقادات مذهبي امت مقاوم و حزب الله انكارپذير نيست. اهميت اين موضوع وقتي بيشتر نمايان مي شود كه ببينيم مقام معظم رهبري نيز در فرمايشات گوهربارشان مدام بر اين موضوع تأكيد دارند. «ميبايست اين فرهنگ با جديت تمام در سياستها و برنامهريزيهاي فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي كشور لحاظ و تثبيت گردد. بر همين اساس، بايد با آفتها و ضد ارزشهاي فرهنگ دفاع مقدس كه همانا رفاه طلبي و راحت طلبي و دنياخواهي است، مقابله كرد» (همان، ص20).
نهادينه كردن ارزشها در بين نسل جوان
زير ساختهاي فكري هر جامعهاي منبعث از فرهنگ حاكم بر آن جامعه است و مقوله فرهنگ رابطه مستقيمي با زيرساختهاي جامعه دارد. بنابراين، براي تغيير در حاكميت هر جامعهاي ابتدا بايد از تغيير فرهنگ حاكم بر آن جامعه شروع گردد كه در اين برهه از زمان دشمنان دين و قرآن و كشورهاي سلطهگر چه در داخل و چه در خارج براي نيل به تغيير نوع حاكميت در جامعه، تهاجم به نظامهاي فرهنگي را سرلوحه سياستهاي توسعه طلبانه خود قرار دادهاند.