بحثى پيرامون اسراء و معراج
(اسراء و معراج ) دو شى ء جداگانه هستند و نبايد آن دو را يكى شمرد. (اسراء) آن است كه خداوند متعال حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - را در يك شب ، از مسجد الحرام (مكه ) به مسجد اقصى (در بيت المقدس ) برد كه فاصله آن حدود 1200 كيلومتر است . و به قول زمخشرى در كشاف ، مسافت چهل شبانه روز راه است ولى معراج رفتن آن حضرت به آسمانهاست .
قرآن مجيد درباره اسراء، صريح و نص است . اما درباره معراج ، اشاراتى دارد. دليل معراج ، روايات متواتر از طريق شيعه و اهل سنت است .
توضيح اينكه : خداوند درباره اسراء و سير شبانه آن حضرت مى فرمايد: (( سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى الذى باركنا حوله لنريه من آياتنا انه هو السميع البصير )) . (101)
يعنى : (پاك و منزه است خدايى كه بنده اش (محمد صلى الله عليه و آله ) را در يك شب ، از مسجد الحرام به مسجد اقصى كه در اطراف آن ، بركت به وجود آورده ايم تا بعض از آيات خود را به او نشان دهيم ، خداوند شنوا و داناست ).
اين آيه شريفه نص و صريح است در رابطه با سير شبانه آن حضرت كه به طور اعجاز بوده است . منظور از آن ، نشان دادن آيات بود. اين آيات ، شايد خود اسراء و آثار انبياى بنى اسرائيل در بيت المقدس و يا آيات معراج باشد كه مى فرمايد: (( لقد راى من آيات ربه الكبرى )) (102) چون بنابر روايات ، (معراج ) بعد از (اسراء) بوده است .
اما درباره معراج ، لازم است آيات سوره نجم را در نظر بگيريم كه مى فرمايد: (( و النجم اذا هوى . ما ضل صاحبكم و ما غوى . و ما ينطق عن الهوى الا وحى يوحى علمه شديد القوى ذو مرة فاستوى و هو بالافق لاعلى ثم دنا فتدلى فكان قاب قوسين اوادنى فاوحى الى عبده ما اوحى ما كذب الفؤ اد ما ارى افتما رونه على ما يرى )) (103)
اين آيات شريفه ، نشان دهنده آن است كه جبرئيل از بالا و از آسمان به زمين فرود آمد و در قيافه انسانى ، ممثل شد. و بقدرى به حضرت نزديك گرديد كه فاصله اش با وى حدود دو متر بلكه كمتر شد. و آنگاه آنچه خداوند فرموده بود، براى حضرت ، بيان كرد. اگر فاصله دو سر قوس (كمان ) يك متر باشد. جبرئيل بقدر دو متر يا كمتر از دو متر، با حضرت فاصله داشته است .
جبرئيل در ناحيه بالا بود كه در آنجا ممثل به صورت آدم گرديد. و آن وقت به حضرت نزديك و نزديكتر شد: (دنا فتدلى ) (ما كذب الفؤ اد ما اءرى ) يعنى : قلب حضرت ، آنچه را كه چشمش ديده بود، انكار نكرد بلكه قلبش نيز يقين كرد كه او جبرئيل و فرشته وحى است . شما با آن حضرت در اين كار مراء و مجادله نكنيد. اما آيات بعدى ، ظهورشان در معراج است كه مى فرمايد:
(( و لقد راه نزلة اخرى عند سدرة المنتهى عهدها جنة الماءوى . اذ يغشى السدرة ما يغشى ما زاغ البصر و ما طغى لقد راى من آيات ربه الكبرى )) .(104)
يعنى : (رسول خدا -صلى الله عليه و آله - در نزول ديگر، جبرئيل را ديد. و آن ديدن در نزد (سدرة المنتهى ) بود كه بهشت ، جايگاه نيكوكاران نيز آنجاست . هنگامى او را ديد كه (سدرة المنتهى ) را مى پوشانيد. آنچه مى پوشانيد، چشم حضرت منحرف نشد و از حد ديدن خارج نگرديد، بلكه جبرئيل را ديد و آن يك (ديدن ) حقيقى بود. مقدارى از آيات بزرگ را نيز در آنجا ديد).
برخى احتمال داده اند كه خداوند چشم آن حضرت را قوى گردانيد و از زمين جبرئيل را در نزد سدرة المنتهى مشاهده كرد. ولى اين خلافت ظاهر است . بويژه با در نظر گرفتن رواياتى كه در ذيل اين آيات ، وارد شده است . در تفسير احسن الحديث (105)، آيات فوق را تفسير كرده و روايات آن را نقل نموده ام براى تشكيل مطلب ، به آنجا رجوع شود.
مرحوم مجلسى در بحار الانوار (106)، مى فرمايد: (( اعلم ان عروجه صلى الله عليه و آله الى بيت المقدس ثم الى السماء فى ليلة واحدة بجسده الشريف مما دلت عليه الايات و الاخبار المتواترة من طرق الخاصة و العامة ... و الاخبار الواردة فى هذا المطلب لا اظن مثلها ورد فى شى ء من اصول المذهب )) .
ناگفته نماند كه : منظور ما از نقل اين مطلب فقط بيان فرق بين اسراء و معراج بود والا مطالب مفصل است .
بحثى پيرامون (اسماء حسنى )
در قرآن مجيد، درباره خداوند متعال كلمه صفت و اوصاف نيامده است ، بلكه همه صفات حقتعالى با كلمه (اسم يا اسماء) آمده است ؛ مانند: (( والله الاسماء الحسنى فادعوه و ذروالذين يلحدون فى اسمائه سيجزون ما كانوا يعلمون )) (107)
يعنى : ( نامهاى نيكوتر از براى خداست ، خدا را با آنها بخوانيد و ترك كنيد آنان را كه در اسماء خدا الحاد مى كنند (و آنها را به مخلوقات نسبت مى دهند) بزودى با اعمالشان مجازات مى شوند).
(( قل ادعوا الله وادعوا الرحمن ايا ما تدعوا فله الاسماء الحسنى )) (108)
(( الله لا اله الاهو السماء الحسنى )) (109).
(( هوالله البارءى له السماء الحسنى يسبح له ما فى السموات و الارض و هو العزيز الحكيم )) (110).
اين آيات شريفه مى گويند كه نامهاى نيكوتر، مخصوص خداست . و در خداوند حقيقت است نه در ديگران . و از (( قل ادعوا الله او ادعواالرحمن )) به نظر مى آيد كه (رحمن ) با (الله ) مساوى است نه اسماء ديگر.
حقايق اسماء الله ، عالم را پر كرده است . و از تدبير هر گوشه اى از جهان ، يك يا چند اسم خداوند متجلى است . در دعاى كميل آمده است : (( و باسمائك التى ملاءت اركان كل شى ء )) خواندن خداوند با اسماء او، خواستن از مبداء و مشيتى است كه صفات و حقايق اسماء او در همه جا گسترده و متجلى است .
در قرآن مجيد، مجموعا 127 اسم از براى ذكر شده است . و آنها بنا به نقل تفسير الميزان (111) به ترتيب الفبا به قرار ذيل مى باشد:
الف : اله ، احد، اول ، آخر، اعلى ، اكرم ، اعلم ، ارحم الراحمين ، احكم الحاكمين ، احسن الخالقين ، اهل التقوى ، اهل المغفره ، اقرب و ابقى .
ب : بارى ، باطن ، بر، بصير و بديع .
ت : تواب .
ج : جبار و جامع .
ح : حكيم ، حليم ، حى ، حق ، حميد، حسيب ، حفيظ و حفى .
خ : خبير، خالق ، خلاق ، خير، خيرالماكرين ، خيرالرازقين ، خيرالحاكمين ، خيرالغابرين ، خيرالوارثين ، خيرالراحمين ، و خيرالمنزلين .
ذ: ذوالعرش ، ذوالطول ، ذوانتقام ، ذوالفضل العظيم ، ذوالرحمة ، ذوالقوة ، ذوالجلال و الاكرام ، ذوالمعراج .
ر: رحمن ، رحيم ، رؤ ف ، رب ، رفيع الدرجات ، رزاق و رقيب .
س : سميع ، سلام ، سريع الحساب ، و سريع العقاب .
ش : شهيد، شاكر، شكور، شديد العقاب و شديد المحال .
ص : صمد.
ظ: ظاهر
ع : عليم ، عزيز، عفو، على ، عظيم ، علام الغيوب و عالم الغيب و الشهادة .
غ : غنى ، غفور، غفار، غالب غافر الذنب .
ف : فالق الاصباح ، فالق الحب والنوى ، فاطر و فتاح .
ق : قوى ، قدوس ، قاهر، قهار، قريب ، قادر، قدير، قابل التوب و قائم على كل نفس بما كسبت .
ك : كبير، كريم و كافى .
ل : لطيف .
م : ملك ، مؤ من ، مهين ، متكبر، مصور، مجيد، مجيب ، مبين ، مولى ، محيط، مقيت ، متعال ، محيى ، متين ، مقتدر، مستعان ، مبدءى و مالك الملك .
ن : نصير و نور.
و: وهاب ، واحد، ولى ، والى ، واسع ، وكيل و ودود.
ه : هادى
در توحيد صدوق از حضرت رضا از پدرانش از اميرالمؤ منين از رسول خدا - صلى الله عليه و آله - نقل شده است كه فرمود: براى خداوند ( 99) اسم مى باشد كه هر كس خدا را به آنها بخواند، دعايش را مستجاب فرمايد.هر كس كه كه آنها را بشمارد، داخل بهشت مى شود، من آنها را در (قاموس قرآن ) ماده حسن ، ذيل عنوان (اسماء الحسنى ) نقل كرده ام .
در ميان آنها لفظ ( الله ) نيست ، زيرا هر يك از آن اسماء، به معناى خاصى دلالت دارد ولى لفظ (الله ) صفت ويژه اى در آن ملحوظ نيست ، بلكه جامع همه آنهاست .
در دعاى جوشن كبير - كه يكى از ذخاير تشيع است و حتى در ميان اهل سنت يافت نمى شود و شيعه بايد به آن مباهات كند - هزار اسم براى خداى تعالى نقل شده است ؛ زيرا آن دعا صدبند مى باشد. و در هر بند، ده اسم اسماء حسنى آمده است . و در هر بند، ترجيعى دارد كه : (( سبحانك يا لا اله الا انت ، الغوث الغوث خلصنا من النار يا رب ... ))
آن دعا از حضرت سجاد از پدرش ، از جدش على بن ابى طالب از رسول خدا - صلوات الله عليهم - نقل شده است كه حضرت در يكى از جنگها، زره سنگينى در برداشت و آزارش مى داد.آن حضرت خدا را خواند كه جبرئيل نازل شد و عرض كرد يا محمد؟ خدايت سلام مى رساند و مى گويد: اين زره را بركن و اين دعا را بخوان ، آن امان است براى تو و امت تو...
مرحوم مجلسى آن را در بحار (112) از بلد الامين كفعمى نقل كرده است . و در صفحه 384 آمده است كه امام حسين - عليه السلام - فرمود: (پدرم مرا وصيت كرد كه اين دعا را حفظ كنم و بزرگ بدانم . آن را بر كفن او بنويسم . و همچنين آن را به اهل بيت خود ياد بدهم . و آنها را بر خواندن آن دعا ترغيب كنم ).
امكان وقوع قيامت و ضرورت آن
آيات قيامت ، در قرآن مجيد از يك نظر به دو قسم تقسيم مى شوند؛ آياتى كه مى گويند: قيامت ممكن است و امر محالى نيست . و آياتى كه مى گويند قيامت ضرورى است و بايد باشد. و اگر نباشد، نظام خلقت ناقص است . و حكمت و عدالت خداوند محدوش مى شود. و چون نظام خلقت ناقص نيست و خدشه در عدالت و حكمت خداوند محال است ، پس بايد آخرت ، قيامت و بهشت و جهنم باشد. و ما بحول الله ، به نحو ترتيب ، هر دو قسمت از آيات را بررسى خواهيم كرد.
امكان وقوع معاد
آياتى كه بر امكان وقوع معاد دلالت مى كنند، بسيارند. و ما به برخى از آنها نظر مى افكنيم :
1 - (( و يقول الانسان ءاذا مامت لسوف اخرج حيا اولا يذكر الانسان انا خلقناه من قبل و لم شيئا ))
يعنى : (انسانى كه منكر معاد است مى گويد: آيا وقتى كه مردم بزودى زنده از قبر خارج خواهم شد؟ آيا آن انسان به ياد نمى آورم كه مااو را پيش آفريديم و حال آنكه چيز معينى نبود؟!
در اين دو آيه شريفه ، ابتدا اشكال منكر معاد، بدون خوف و ترس مطرح و سپس بدان داده شده است . و خلاصه آن چنين است كه اگر ما در عالم خيال ، دويست سال به عقب برگرديم ، خواهيم ديد كه ما در جهان نبوده ايم بلكه فقط ذرات بدنهاى ما به صورت پراكنده در املاح خاك و گازهاى هوا و ذرات آب و غيره بوده است . و اكنون بعد از دويست سال نيز مجددا به حال اول برمى گرديم و باز خاك و ذرات خواهيم شد.
اكنون آيا ممكن است اين نقشه تكرار شود و ما دوباره آفريده شويم ؟ در پاسخ اين سؤ ال بايد گفت : هيچ عاقلى نمى تواند بگويد خير، اين كار شدنى نيست ؛ چون يكبار ممكن است و ما به وجود آمده ايم ، پس از تكرار آن نيز بايد ممكن باشد.
و يا بگوييم كه : بشر از اول در دنيا نبود و بعدا به وجود آمده و همه جا را پر كرده است ، اكنون اگر در روى زمين اتفاقى رخ دهد و همه انسانها و به طور كلى ، حيات از بين برود، آيا تكرار به وجود آمدن حيات و انسانها ممكن است يا محال مى باشد؟
در پاسخ اين سؤ ال نيز هيچ عاقلى نمى تواند بگويد كه آن محال است ، بلكه همه در جواب خواهند گفت : تكرار آن امكان پذير است . اين بيان قرآن كريم بقدرى قاطع است كه بالاتر از آن بيانى وجود ندارد.
2 - (( و ضرب لنا مثلا و نسى خلقه قال من يحيى العظام و هى رميم قل يحييها الذى انشاءها اءول مرة و هو بكل خلق عليم )) .
به روايت امام صادق - عليه السلام - ابى بن خلف ، كه يكى از سران مشركين مكه بود - استخوان مرده اى را با دست خود ساييد و به صورت خاك درآورد و گفت : چه كسى مى تواند اين استخوانها را بعد از خاك شدن ، زنده گرداند؟!
خداوند در پاسخ آن به پيامبر اكرم (ص ) فرمود: (بگو همان كس زنده مى كند كه بار اول آن را زنده كرده است ؛ يعنى اين استخوان از اول اينطور نبود، بلكه از زمين و اجزاء آن آفريده شده بود كه اكنون دوباره خاك شده است ، همان خدايى كه بار اول آنها را از خاك آفريده و به صورت استخوان درآورد، بار ديگر نيز مى تواند اين عمل را تكرار كند و آن را از سر بگيرد. اين آيه شريفه نيز مانند آيه اول در امكان وقوع معاد مى باشد و به هيچ نحو قابل رد و يا خدشه نيست .
جمله (و نسى خلقه ) حاكى از آن است كه : اگر اين شخص در خلقت و آفرينش خويش فكر مى كرد و امكان تكرار آن را به ياد مى آورد، چنين اشكالى نمى كرد، ولى چون آفرينش خودش را از ياد برده است لذا چنان گفت . جمله (( و هو بكل خلق عليم )) جواب سؤ ال مقدر است . گويا كسى مى گويد: در دنيا انسانها از مادران متولد مى شوند، مگر در آخرت نيز مادرانى خواهند بود تا انسانها را به دنيا آورند؟!
در پاسخ فرمود: خداوند به هر نوع خلقت تواناست ؛ در دنيا شما را از مادران به وجود آورد و در آخرت نيز شما را از زمين خواهد روياند؛ چنانكه علفها را از بين مى روياند.
3 - (( يوم نطوى السماء كطى السجل للكتب كما بداءنا اول خلق نعيده و عدا علينا انا كنا فاعلين )) (113)
يعنى : (ياد كن روزى را كه آسمان را مى پيچيم ، همانطور كه طومار، نوشته ها را مى پيچد، چنانكه اولين خلقت را شروع كرده ايم آن را دوباره اعاده مى كنيم ، اين وعده اى است بر عهده ما و ما يقينا آن را انجام خواهيم داد.)
اگر صفحه اى را كه نوشته دارد بپيچيم ولوله كنيم ، طبعا نوشته ها ناپديد مى شوند، همين گونه است اگر خداوند متعال آسمان را بپيچد و درهم فرو برد، اجرام ناپديد شده و به حالت (رتق ) برمى گردند، چنانكه مى فرمايد: (( اولم يرالذين كفروا ان السموات والارض كانتا رتقا ففتقناهما... )) (114)
اين آيه شريفه اولا: درباره همه عالم است ، همانطور كه دو آيه سابق ، تنها درباره انسان بود. ثانيا: هم وعده آمدن قيامت و هم استدلال به آن است ؛ يعنى : خدايى كه توانسته است ابتدا آسمان را به وجود آورد، پس بر اعاده آن نيز قادر خواهد بود. و ثالثا: آيه شريفه در حد خود، بسيار عجيب و پرمحتواست .
4 - (( و هو الذى يبدؤ ا الخلق ثم يعيده و هو اهون عليه و له المثل الاءعلى فى السموات و الارض و هو العزيز الحكيم )) .(115)
يعنى : (خداوند كسانى است كه خلقت را آغاز مى كند، و سپس آن را از سر مى گيرد. براى خداوند اعاده خلقت ، از خلقت اولى آسانتر است . براى اوست صفت والاتر در آسمانها و زمين . و اوست توانا و حكيم )
(و هو اهون عليه ) حاكى از آن است كه خلقت دوم ، به اعمال قدرت كمترى احتياج دارد، نه اينكه خلقت اول بر خداوند مشكل بود ولى دومى آسانتر است . اين آيه شريفه نيز مانند آيات گذشته در رابطه با امكان وقوع معاد مى باشد؛ يعنى : (معاد) امر محالى نيست بكله خداوند بر آن قادر است .
5 - براى تكميل اين بحث ، چند نمونه از آيات شريفه را نقل مى نماييم كه تمام اينها در رابطه با امكان معاد و شدنى بودن آن است . و البته اين آيات شريفه را فقط ترجمه مى كنيم :
الف - (( منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارة اخرى )) (116)
يعنى : (شما را از زمين آفريده ايم و هنگام مرگ (دوباره ) به زمين باز مى گردانيم . و شما را بار ديگر (در قيامت ) از زمين بيرون مى آوريم .
ب - (( والله انبتكم من الارض نباتا ثم يعيدكم فيها و يخرجكم اخراجا )) (117)
يعنى : ( خداوند شما را به شيوه خاصى از زمين رويانيد، سپس شما را به زمين برمى گرداند و (باز) در قيامت ، شما را به طرز مخصوصى از زمين خارج مى كند).
ج - (( فسيقولون من يعيدنا قل الذى فطركم اول مرة ... )) (118)
يعنى : (بزودى خواهند گفت كه كدام كس ما را به زندگى دنيا برمى گرداند؟ بگو: آن خدايى كه اول بار آفريده است ).
د - (( نحن قدرنا بينكم الموت و ما نحن بمسبوقين على ان نبدل امثالكم و ننشئكم فيما لا تعلمون و لقد علمتم النشاءة الاولى فلولا تذكرون )) (119)
يعنى : (ما مرگ را در ميان شما مقدر كرده ايم . و ما عاجز نيستيم از اينكه ديگران را به جاى شم تبديل كنيم و شما را در خلقتى كه نمى دانيد، به وجود آوريم . شما كه خلقت اول را دانسته ايد پس چرا از خلقت دوم را يادآور نمى شويد؟!!
و همچنين آياتى كه خلقت انسان را در آخرت ، به روئيدن علفها و درختان در دنيا، تشبيه مى كنند نظير:
ه - (( و نزلنا من السماء مباركا فانبتنا به جنات وحب الحصيد و النخل باسقات لها طلع نضيد رزقا للعباد و احيينا به بلدة ميتا كذلك الخروج )) (120)
يعنى : (از آسمانها آب با بركتى نازل كرديم و با آن ، باغها و دانه هاى دروشدنى را رويانيديم . و نخلهاى بلند كه ميوه آنها روى هم چيده شده رويانيديم ، براى روزى بندگان . و با آن آب ، ديار مرده را زنده كرديم . خارج شدن از قبرها نيز (در قيامت ) چنين است )
اين آيات شريفه حاكى از اين معناست كه انسانها در آخرت ؛ مانند علف از خاك خواهند روييد. همچنين است آيه نوزدهم از سوره روم ، آيه يازدهم از سوره زخرف ، آيه (57) از سوره اعراف ، و آيات پنجم تا هتم از سوره حج . شايد اين آيات را در يك فصل جداگانه و مستقل بررسى نماييم .
تمام اين آيات كه بررسى يا اشاره گرديد، درباره امكان معاد مى باشند؛ يعنى (معاد) امرى ممكن و معقول است . اينكه اگر كسى سؤ ال كند كه آيا بدنهايى كه در قيامت خواهد روييد، نظير اين بدنها خواهد بود يا عين آنها؟ پاسخ اين سؤ ال ، در فصل (عينيت انسان در دنيا و آخرت ) داده شده است كه اصل انسان روح اوست و روح هم بدون كمترين تغيير، باقى خواهد ماند.
ضرورت و وجوب معاد
گفتيم : قسمت دوم از آيات معاد، همانها هستند كه مى گويند: بايد معاد باشد، و آن حتمى است . والا عدالت و حكمت خداوند مخدوش خواهد بود. چون خدشه و اشكال در عدالت و حكمت خداوند محال است ، بنابراين اين وقوع قيامت ، حتمى و ضرورى مى باشد. از ابتدا مشيت الهى بر اين قرار گرفته است كه بعد از دنيا، آخرتى باشد. آياتى كه در اين زمينه مى باشند، بسيار است . و ما تنها آياتى را كه راجع به عدل و حكمت خداوند است ، نقل مى كنيم :
1 - (( افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لاترجعون )) (121)
يعنى : (آيا گمان كرده ايد كه ما شما را عبث و بيهوده آفريده ايم . و شما به سوى ما باز نمى گرديد؟!
اين آيه شريفه مى فرمايد: اگر رجوع الى الله و معاد نباشد، خلقت انسان عبث و بيهوده خواهد بود.
2 - (( و ما خلقنا السماء والارض و ما بينهما باطلا ذلك ظن الدين كفروا فويل للذين كفروا من النار )) (122)
يعنى : (ما آسمان و زمين و آنچه را كه ميان آن دو مى باشد، باطل و بى هدف نيافريده ايم ، باطل بودن ، گمان كافران است پس واى بر كافران از آتش ) .
اين آيه شريفه مى فرمايد: اگر قيامت نباشد، خلقت آسمان و زمين و ديگر اشياء، باطل خواهد بود. آيه اول ، درباره خلقت انسان بود ولى آيه شريفه دوم ، راجع به كائنات است ؛ يعنى در صورت نبودن آخرت ، آفرينش آنها بيهوده است .
3 - (( و ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما لاعبين ما خلقناهما الا بالحق ولكن اكثرهم لايعلمون ان يوم الفصل ميقاتهم اجمعين )) (123)
يعنى : ( آسمانها و زمين و آنچه را كه در ميان آن دو مى باشد، عبث و بى هدف نيافريده ايم . آنها را جز به حق ، نيافريده ايم ، روز فصل و جدايى خوبان از بدان ، ميقات و وعده گاه همه آنان است .)
اين آيات شريفه نيز مى فرمايند: اگر قيامت نباشد، پس خداوند كائنات را بازيچه و بى هدف آفريده است !
4 - (( و ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما الا بالحق و ان الساعة لاتية فاصح الصفح الجميل )) (124)
يعنى : ( ما آسمانها و زمين و آنچه بين آن دو است را جز بحق نيافريده ايم . و يقينا قيامت خواهد آمد پس (از اين منكران ) اغماض كن اغماض خوبى ).
اين آيه شريفه مى فرمايد: خلقت به حق كائنات منوط به آمدن قيامت است و اگر قيامت نباشد خلقت حق نيست بلكه باطل مى باشد.
5 - (( و يتفكرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار )) (125)
يعنى : (مؤ منان بعد از تفكر در خلقت آسمانها و زمين ، مى گويند: خدايا! اينها را باطل نيافريده اى تو پاكى از اينكه چيزى به باطل بيافرينى . پس ما را از عذاب آتش نگه دار (يعنى اگر آخرت نبود، خلقت كائنات ، باطل و بيهوده بود))
نتيجه :
خلاصه اين آيات آن است كه خداوند متعال چيزى را باطل ، بيهوده و بى هدف ، نمى آفريند. و محال است كه كار عبثى انجام دهد. و چون اين زندگى پر از رنج و بلا و دلهره و اضطراب ، نمى تواند هدف خداوند باشد و خداوند براى همين چند روز بلا و مصيبت ، انسان را بيافريند، بنابراين ، بايد آخرت و قيامتى باشد والا كار خداوند از خلقت انسانها، لغو و بيهوده خواهد بود. و چون آسمانها و زمين در رابطه با انسان آفريده شده است ، چنانچه مى فرمايد:
(( و هو الذى خلق السموات و الارض فى ستة ايام و كان عرشه على الماء ليبلوكم ايكم احسن عملا... )) (126)
بنابراين ، اگر آخرت نبود، خلقت كائنات نيز باطل و بيهوده مى شد. و اين كار بر خدا محال است . پس بايد آخرتى باشد.
نظرات شما عزیزان: