(( (ان ربك يعلم انك تقوم ادنى من ثلثى الليل و ثلثه و طائفه من الذين معك و الله يقدر الليل و النهار علم ان لن تحصوه فتاب عليكم فاقرؤ اما تيسر من القران ).)) (339)
يعنى : (خداوند مى داند كه تو اى پيامبر! نزديك به دو ثلث شب و گاهى نصف شب و گاهى ثلث شب را قيام به عبادت مى كنى . و همچنين گروهى از مؤ منان چنين مى كنند. خدا شب و روز را مقدر مى كند (و آنچه در شب و روز واقع مى شود، مى داند) خدا دانست كه نمى توانيد آن را به آخر برسانيد، لذا از شما (اوقات خواب و كارهاى ديگر را) در گذشت اكنون در شب ، آنچه از عبادت بر شما ميسر است انجام دهيد.)
در مجمع البيان نقل شده است كه : فاصله ميان اول سوره و آيه آخر سوره دوازده ماه بود. از سعيد بن جبير ده سال نقل شده است . دقت در آيات شريفه نشان مى دهد كه اول آن در مكه نازل شده و آيه اخير در مدينه طيبه نازل گشته است ؛ زيرا در آن زكات و جهاد آمده و آنها در مدينه بوده است .
2 - (( (و من فتهجد به نافله لك عسى ان يبعتك ربك مقاما محمودا))) .
يعنى : (پاسى از شب را بيدار بمان و عبادت كن اين عسيه اى است براى تو، تا خدايت تو را به مقام پسنديده اى برساند).
مجمع البيان مى گويد مفسران ، اتفاق نظر دارند در اينكه (مقام محمود؛ شفاعت ) است . در الميزان مى فرمايد: آن مقام ، شفاعت كبرى است . روايات فريقين در آن متفق هستند. (عسى ) در آيه شريفه ، مفيد حتميت و يقين است . (340)
به هر حال : آيه صريح است در اينكه عبادت شب كه گفته اند منظور نافله شب است كه در رسيدن به مقام محمود اثر دارد. ما با آن به مقام محمود نمى رسيم ولى نافله شب و بيدار ماندن در نزديكى صبح در بيدارى و نورانيت دل و جان ما اثر دارد. آيه شريفه بسيار دقت است .
3 - (( (تتجافى جنوبهم عن المضاجع يدعون ربهم خوفا و طمعا و مما رزقنا هم ينفقون . فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين جزاء بما كانوا يعلمون ) )) (341)
يعنى : (پهلوهاى آنها از خوابگاهها كنار مى شود (و از خواب لذيذ بر مى خيزند) و خداى خود را با عذاب و اميد به رحمت ، مى خوانند. و از چشم روشن كن ، براى آنها نگهدارى شده است در مقابل آنچه انجام مى دهند.)
(( (قال : ما من محسنه الا و لها ثواب مبين فى القرآن الا صلوة الليل فان عز اسمه لم بين ثوابها لعظم خطرها فقال : فلا تعلم نفس ...))) (342)
گويى عظمت و وسعت آن براى ما قابل درك نبوده است (فاعتبروا يا اولى الابصار).
4 - (( ان المتقين فى جنات و عيون اخذين ما اتا هم ربهم انهم كانوا قبل ذلك محسنين كانوا قليلا من الليل ما يهجعون و بالا سحارهم يستغفرون و فى اموالهم حق للسائل و المحروم ))) (343)
يعنى : (حقا كه اهل تقوا در بهشتها و در چشمه سارهايى هستند، آنچه خداوند از نعمت به آنها داده دريافت كرده اند. آنها قبل از اين در دنيا نيكوكاران بودند. كمتر شبى مى خوابيدند. در سحرها استغفار كرده و از خداوند مغفرت مى خواستند و در اموالشان حق معينى بود براى سائل و محروم ).
در تفسير احسن الحديث گفته ام كه : ممكن است (قليلا) راجع به همه شبها باشد؛ يعنى از شبها، كمتر شبى همه اش را مى خوابيدند بلكه در اكثر شبها بيدار شده و نماز شب مى خواندند. و در نزديكهاى صبح ، استغفار مى كردند.
و اگر (قليلا) راجع به شب تنها معنايشان آن است كه كمى از شب را خوابيده و در بيشتر شبها بيدار بودند؛ نظير: (قم الليل الا قليلا) در الميزان هر دو احتمال را فرموده است . نگارنده احتمال اول را قوى مى دانم ؛ زبرا به حكم (علم ان لن تحصوه فتاب عليكم ) (كه گذشت ) نشان مى دهد كه احتمال اول ، به طور دائم عملى نيست .
5- (( (امن هو قانت انا ء الليل ساجدا و قاتما يحدر الاخرة و يرجوا رحمة ربه قل هل يستوى الدين يعلمون و الدين لا يعلمون و الدين انما يتذكر اوالوا الالباب ). (344)))
يعنى : (آيا آن كس كه در ساعتهاى شب ، عبادت مى كند و ساجد و قائم است و از آخرت مى ترسد و رحمت خدايش را اميد دارد؛ ماند كسى است كه چنين نيست (آنها دانايانند) آيا برابرند آنهايى كه مى دانند با آنهايى كه نمى دانند، فقط عاقلان پند مى گيرند).
6- (( (و من الليل فاسجد له و سبحه ليلا طويلا). )) (345)
يعنى : (در شب ، براى خدا نماز بخوان و در شب به طور طولانى ، خداى را تسبيح گوى ).
از مجموع آيات روشن مى شود كه شب ، بهترين وقت انديشيدن به خود و فرو رفتن در خود است ، كه بايد تهجد و نماز شب و قرآن خواندن در شب و خلوت با خدا را غنيمت دانست و به آن روى آورد. و شايد همه سر آن در: (( (ان ناشة الليل هى اشد و طاو اقوم قليلا))) باشد.
كيفيت عذاب اهل اسلام
برخى اظهار نظر كرده اند كه وعده عذاب ، در قرآن مجيد فقط راى كفار است و براى اهل اسلام و اهل : (لا اله الا الله و محمد رسول الله - صلى الله عليه و آله -) در آخرت عذابى نيست . ولى ايت سخن بر خلاف آيات قرآن مجيد است . اينك به چند مورد از آيات شريفه اشاره مى نماييم :
1- (( (و من يعص الله و رسوله و يتعد حدوده يدخله نارا خالدا فيها و له عذاب مهين ).)) (346)
يعنى : (هر كس كه خدا و رسول را نافرمانى كند و از حدود خدا تجاوز نمايد، خداوند او را به آتشى داخل مى كند كه در آن مخلد خواهد بود و براى اوست عذابى خوار كننده ).
2- (( و ليست التوبه للدين يعملون السيئات حتى اذا حضراحدهم الموت قال انى تبت الان و لا الدين يموتون و هم كفار اولئك اعتدنا لهم عذابا اليما).)) (347)
يعنى : (آنان كه مرتب و مكرر گناه مى كنند، از جانب خداوند براى آنان توبه اى نيست . و چون مرگ يكى فرا مى رسد مى گويد: الان توبه كردم . و نيز از جانب خدا تويه و مغفرت نيست براى كسانى كه در حال كفر مى ميرند. براى آنها عذابى دردناك آماده كرديم ).
از مقابله كفار، معلوم مى شود كه مصداق (يعلمون السيئات ) اهل اسلام هستند. و (غذابا اليما) شامل هر دو گروه است .
3 - (( (لاتاءكلوا اموالكم بينكم بالباطل الا ان تكون تجارة عن تراض منكم و لاتفتلوا انفسكم ان الله بكم رحيما و من يفعل ذلك عدونا و ظلما فسوف نصليه نارا و كان ذلك على الله يسيرا))) (348).
يعنى : (اموال خودتان را به طور باطل ميان خود نخوريد، مگر آنكه تجارت از راه تراضى طرفين باشد. و يكديگر را نكشيد كه خدا به شما مهربان است هر كس چنان كند بزودى او را به آتش داخل مى كنيم . و اين بر خدا آسان است ).
4- (( (ان الذين ياءكلون اموال اليتامى ظلما انما ياءكلون فى بطونهم نارا و سيصلون سعيرا))) (349).
يعنى : (اگر كسانى كه اموال يتيمان را از روى ظلم مى خورند، حقا كه آنها در شكم خود آتش جهنم فرو مى برند و حتما داخل آتش شعله ور خواهند شد).
5- (( (والذين كسبوا السيئات جزاء سيئة بمثلها و ترهقهم ذلة ما لهم من الله من عاصم كانما اغشيت وجوههم قطعا من الليل مظلما اولئك اصحاب النارهم فيها خالدون ))) (350).
يعنى : (آنانكه گناه كرده اند، سزاى هر گناه مانند و مثل آن است . ذلت ، آنها را احاطه مى كند از خدا كسى آنها را نگاه دارنده نيست ، گويى چهره هايشان تكه هاى شب ظلمانى است . آنها اهل آتش و در آن مخلد خواهند بود).
6- (( (انه من ياءت ربه مجرما فان له جهنم لايموت فيها و لا يحيى ))) (351).
يعنى : (هر كس كه گناهكار نزد خدا آيد، براى اوست آتش جهنم كه در آن نه مى ميرد و نه زنده مى ماند).
7- (( (يود المجرم لو يفتدى من عذاب يومئذ ببنيه و صاحبته و اخيه و فصيلته التى تؤ ويه ))) (352).
يعنى : (انسان گناهكار، دوست مى دارد كه از عذاب آن روز، پسران و همسر و برادر و خانواده اش را كه به او پناه مى دهند، عوض بدهد (و خودش نجات يابد) ).
از اين قبيل آيات ، در قرآن مجيد وجود دارد. و اينكه بگوييم : در قيامت ، اهل قبله را عذابى نيست ، برخلاف قرآن مجيد سخن گفته ايم . وانگهى بسيارى از آيات جهنم و عذاب ، شمولش به اهل اسلام بيشتر از كفار است ؛ نظير آيات : (( (و من يقتل مؤ منا متعمدا فجزانه جهنم خالدا فيها و غضب الله عليه ))) (353).
يعنى : (و هر كس مؤ منى را به عمد بكشد، مجازاتش جهنم است كه در آن جاويد معذب خواهد بود. و خداوند بر او خشم مى كند).
و آيات ربا: (( (فمن جائه موعظة من ربه فانتهى فله ما سلف و امره الى الله و من عاد فاولئك اصحاب النار...))) (354).
يعنى : (پس هر كس بعد از آنكه پند و اندرز كتاب خدا بدو رسد از اين عمل (ربا خوردن دست كشد، خداوند از گذشته او درگذرد و عاقبت كار او با خداى مهربان باشد. و كسانى كه از اين كار دست نكشد، ايشان اهل جهنم هستند...).
و صدها آيات ديگر.
و خلاصه كلام : اگر انسان مسلمان ، بدون توبه و گناهكار از دنيا رفت .
ممكن است خداوند او را بيامرزد و يا شفاعت شفاعتگران او را نجات دهد. و اگر از اين دو مرحله - نعوذ بالله - رد شد، عذاب او به قدر گناهش ، حتمى است . ولى در عذاب مخلد نخواهد بود. و پس از پايان عذابش ، در اثر اعتقاد به توحيد، نجات خواهد يافت (نعوذ بالله من عذاب الاخره ).
عينيت انسان در دنيا و آخرت
انسان در دنيا تركيبى است از بدن و روح ، نه بدن تنهاست و نه روح تنها. بلكه بدن تواءم با يك روح مستقل است . هنگام مرگ ، روح از بدن خارج مى شود و در دنيا مى ماند و بدن مى پوسد و خاك مى شود. و چون روز قيامت فرا رسيد، خداوند بدن را از خاك مى روياند و روح او را - كه در جهان باقى مانده است - به بدن باز مى گرداند. و انسان همان انسانى مى شود كه در دنيا بود.
پس براى انسان سه مرحله وجود دارد: الف - (مرحله دنيا) كه در آن روح و بدن است . ب - (مرحله برزخ ) كه در آن فقط زندگى با روح است و بدن از بين رفته است . ج - (مرحله قيامت ) و آن روييدن بدن و سوار شدن روح بر آن است .
پس معاد، نه روحانى تنهاست و نه جسمانى تنها، بلكه هم روحانى و هم جسمانى مى باشد. و عينيت انسان در دنيا و آخرت با بقاى روح مى باشد. و اگر بگوييم : روح نيز مانند بدن از بين مى رود، در اين صورت به هيچ وجه نمى شود گفت : انسان آخرت ، همان انسان دنياست بلكه فقط مى تواند مثل آن باشد؛ زيرا وقتى كه چيزى دو تا باشد، اينها يا مثل هم يا ضد هم و يا نقيض هم مى باشند. و محال است كه عين هم باشند. در اين باره حديثى از امام صادق - صلوات الله عليه - نقل مى كنيم كه يك دريا حقيقت و نور است :
(( (فسئل عمن مات فى هذه الداراين تكون روحه ؟ فقال : من مات فهو ما حض للايمان محضا او ما حض للكفر نقلت روحه من هيكله الى مثله فى الصورة وجوزى باعماله الى يوم القيامة فاذا بعث الله من فى القبور انشاء جسمه ورد روحه الى جسده و حشره ليوفيه اعماله ))) (355).
(راوى از آن حضرت مى پرسد: كسى كه در دنيا مرده روحش در كجا خواهد بود؟ فرمود: كسى كه مى ميرد و داراى ايمان خالص يا كفر خالص است ، روح او از بدنش به هيكلى كه در شكل اوست منتقل مى شود و تا روز قيامت با اعمال خودش مجازات مى شود. و چون روز قيامت خداوند اهل قبور را زنده مى كند، بدن او را به وجود مى آورد و روحش را به جسدش برمى گرداند، تا اعمال او را تمام و كامل به او بدهد).
قرآن مجيد در اين باره اصرار عجيبى دارد. از يك سو مى گويد: روز قيامت ، بدنها از خاك مى رويند و اين مطلب را نه در يك آيه و دو آيه ، بلكه در آيات متعدد بيان فرموده است . و از سوى ديگر مى گويد: حقيقت شما همان روح است كه توسط ملك الموت و ملائكه تحويل گرفته مى شود؛ مثلا آيه شريفه : (( (و نفخ فى الصور فاذا هم من الاجداث الى ربهم ينسلون قالوا يا ويلنا من بعثنا من مرقدنا هذا ما وعد الرحمن و صدق المرسلون ))) (356).
آيات شريفه صريح مى باشند در اينكه : بدنها از خاك خواهند روييد و انسانها از قبرها خارج خواهند شد (من الاجداث ) و (من مرقدنا) معنايى جز آنچه گفته شد، ندارند.
همچنين آيات :(( (منها خلقنا كم و فيها نعبدكم و منها نخرجكم تازة اخرى ))) (357).
(( و الله انبتكم من الارض ثم يعيدكم فيها و يخركم اخراجا)) (358).
اين آيات نيز مانند آيات فوق خارج شدن بدنها را از زمين ، بازگو مى كنند.
بنابراين ، در روييدن ابدان از خاك ، شكى باقى نمى ماند.
(( (فتول عنهم يوم الداع الى شى ء نكر خشعا ابصارهم يخرجون من الاجداث كانهم جراد منتشر))) (359).
يعنى : (از آنها روى برگردان ، روزى كه ندا كننده به عذاب ناپسندى مى خواند، چشمهايشان سربزير است . از قبرها بيرون مى آيند گويا كه آنها ملخهاى پراكنده هستند).
(( ( يوم يخرجون من الاجداث سراعا كانهم الى يوفضون ) )) (360)
(( (ايحسب الانسان الن نجع عظامة بلى قادرين على ان نسوى بنانه ))) (361)
بنابراين ، قرآن مجيد، خروج انسانها را از قبر ضرورى مى داند. و در آيات بسيارى آمده است كه روييدن آدميان را از قبر، به روييدن درختان و علفها تشبيه كرده است . چنانكه در آيات ذيل مشهود است :
(( (و نزلنا من السماء ماء مباركا فانبتنا به جنات وحب الحصيد و النخل باسقات لها طلع نضيد رزقا للعباد و احيينا به بلده ميتا كذلك الخروج ))) (362)
يعنى : (از آسمان آب پربركتى كرديم . و با آن ، باغات و دانه هاى درو شدنى را رويانيديم . و نيز نخلهاى بلند و بالا را رويانيديم كه ميوه هاى آن روى هم چيده شده است اينها رزق براى بندگن است و با آن آب دريار مرده را زنده كرديم خارج شدن شما از قبرها نيز چنين است .)
از سوى ديگر نيز قرآن كريم مى فرمايد: حقيقت انسان همان روح اوست . بدن فقط حكم قالب و ظرف را دارد. و آن روح توسط ملك الموت و ملائكه الله تحويل گرفته مى شود و باقى است تا بار ديگر به بدن برگردد. كفار پوسيده شدن بدن را در نظر گرفته و به معاد اشكال مى كردند و مى گفتند: وقتى كه در زمين پوسيده و به صورت خاك در آمده و گم شديم ، آيا باز در خلقت جديدى خواهيم بود؟!!...(( (و قالوا ء اذا ضللنا فى الارض ء انا لفى خلق جديد))) (363)
قرآن كريم در پاسخ آنها مى فرمايد: شماى حقيقى آن بدن نيست كه پوسيده و به صورت خاك درآمده است ، بلكه شماى حقيقى ، روح شماست كه توسط ملك الموت تحويل گرفته شده است :(( (قل يتوفا كم ملك الموت الدى و كل بكم ثم الى ربكم ترجعون ))) (364)
و نيز استقلال روح در فصل (استقلال روح در قرآن ) گفته شده است و آيه (( (الله يتوفى الانفس حين موتها و التى لم تمت فى منامها...))) (365) اولين دليلى بر ان مى باشد.
نتيجه مطلب
پس نتيجه همان است كه در ابتدا گفته شد كه انسان تركيبى از بدن روح مى باشد و چون از دنيا رفت بدن مى پوسد ولى روح باقى است . و در اخرت بدن از خاك مى رويد و روح كه در قبضه قدرت خداوند است به بدن وارد مى شود. باز انسان تركيبى از بدن و روح مى گردد. و اماده زيستن در عالم بقا مى شود.
اگر گويند: بدنى كه در قيامت از خاك خواهد روييد، مثل اين بدن خواهد بود نه عين آن و محال است كه عين بدن دنيايى باشد، پس در اين صورت چگونه مى توان گفت كه انسان آخرت عين انسان دنيايى است ؟!
در پاسخ گوييم : در صورت بقاى روح ، عوض شدن بدن عينيت را از بين نمى برد؛ زيرا شخصيت با روح سات . چنانكه در زندگى دنيا، در هر ده سال به طور يقين تمام سلولهاى بدن عوض مى شود و بدن ديگرى به وجود مى آيد. ولى انسان همان انسان است و تغييرى نمى كند؛ زيرا حقيقت انسان (روح ) ان است و اوست كه باقى مى ماند.
فرعون و قتل پسران بنى اسرائيل
آيات قرآن مجيد صريح مى باشند در اينكه فرعون پسران بنى اسرائيل را مى كشت و دخترانشان را زنده مى گذاشت . كلمه (يقتل ابنائهم و يستحى نسائهم ) با عبارات مختلف حداقل پنج با در كلام الله آمده است . در سوره هاى : بقره ، آيه اعراف ، آيه 127 و 141، ابراهيم ، آيه 6 و قصص آيه 4
اينك بايد ديد كه چرا فرعون اين كار را مى كرد؟ گويند كاهنان فرعون به او خبر داده بودند كه در بنى اسرائيل پسرى متولد خواهد شد و او حكومت تو را ساقط خواهد كرد. فرعون براى جلوگيرى از به وجود امدن آن پسر، پسران بنى اسرائيل را مى كشت ولى خداوند همان پسر را كه (موسى ) بود در خانه فرعون تربيت فرمود و فرعون را از بين برد.
در اين باره روايتى در تفسير برهان از حضرت صادق - عليه السلام - نقل شده است كه حضرت يعقوب - عليه السلام - هنگام وفات ، به فرزندان خود فرمود: اين قبطى ها بر شما پيروز خواهند شد، خداوند به وسيله پسرى از فرزندان (لاوى بن يعقوب ) كه اسمش موسى است ... شما را نجات خواهد داد.
(( (و قال كهنته و سحرته ان هلاك دينك و قومك على يدى هذا الغلام الذى يولد العام فى بنى اسرائيل فوضع القوابل على النساء و قال : لا يولد العام غلام الا ذبح ))) (366)
يعنى : (كاهنان و ساحران فرعون به او گفتند: هلاك دين و قوم تو در دست پسرى خواهد بود كه امسال متولد مى شود. فرعون قابله ها را آماده كرد و گفت : هر پسرى كه امسال در بنى اسرائيل متولد مى شود بايد كشته شود).
اهل سنت اين خبر را به حضرت ابراهيم - عليه السلام - نسبت مى دهند كه او فرموده بود: از نسل من پسرى متولد مى شود كه هلاك پادشاه مصر در دست او خواهد بود. فرعونيان اين خبر را از بنى اسرائيل شنيده و به فرعون رسانده بودند.
فرعون براى جلوگيرى از ولادت او، آن بلا را به سر بنى اسرائيل مى آورد. (367) از روايات امام صادق - عليه السلام - معلوم مى شود كه كشتار پسران بنى اسرائيل ، فقط يك سال بوده است .
به هر حال ، اگر اين روايت قطعى و حتمى هم بوده باشد. علت كمشتار پسران بنى اسرائيل ، فقط براى جلوگيرى از ولادت حضرت موسى - عليه السلام - نبوده بلكه غرض اصلى فرعون ، على الظاهر ان بوده كه بنى اسرائيل از لحاظ مردان زياد نشوند و نيرومند نگردند، چون زياد شدن مردان براى مصر و فرعون ، خطرى محسوب مى شد.
به عبارت ديگر: فرعون حاضر نبود آنها را از مصر خارج كند. و از سوى ديگر نيز زياد شدن مردان و جوانان ، خطرى براى فرعون بود. ولى كثرت زنان براى او ضررى به همراه نداشت بدين جهت پسران آنها را مى كشت . برخى گويند: فرعون يك سال پسران را مى كشت و يك سال زنده مى گذاشت تا مثطوع النسل نشوند. و الله العالم .
دليل اين مطلب آن است كه فرعون اين عمل راحتى بعد از ولادت حضرت موسى و قيام او ادامه مى داد و چاره خود را در ان مى ديد. پس از شكست ساحران و ايمان آنها و مفتضح شدن فرعون خداوند مى فرمايد:(( (و قال الملا ء من قوم فرعون اتذر موسى و قومه ليفسدوا فى الارض و يذرك و الهتك قال سنقتل ابنائهم و نستحيى نسائهم و انا فوقهم قاهرون ))) (368)
يعنى : (بزرگان قوم به فرعون گفتند: آيا اجازه مى دهى كه موسى و قومش در زمين مصر فساد كنند و تو و خدايانت را ترك گويند؟! فرعون گفت : حتما پسرانشان را كشته و زنانشان را زنده نگه مى داريم . و ما بر انها برترى داريم ).
و خلاصه كلام اين است كه : اگر خبر، قطعى و يقينى هم باشد، جلوگيرى از ولادت حضرت موسى - عليه السلام - جز ء علت بوده است نه تمام آن .
نظرات شما عزیزان: