آل آپای لیلان
دانلود ترانه های عاشقانه غمگین و شاد شعرهای عاشقانه فیلم های اکشن
موضوع: <-PostCategory->
برچسب:, 12:35
ب ثیز
- بحث در ظهور مهدى (ع ) از نظر خصوصى
علاوه بر احاديث بيشمارى كه از طريق عامه و خاصه از پيغمبر اكرم (ص ) و ائمه اهل بيت (ع ) در ظهور مهدى (ع ) و اينكه از نسل پيغمبر ميباشد و با ظهور خودجامعه بشرى را به كمال واقعى خواهد رسانيد و حيات معنوى خواهد بخشيد , (253)روايات بيشمار ديگرى وارد است كه مهدى فرزند بلافاصله امام حسن عسكرى ( امام يازدهم ) ميباشد (254) و پس از تولد و غيبت طولانى ظهور كرده جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد چنانكه با ظلم و جور پر شده باشد .
اشكالى چند و پاسخ آنها
مخالفين شيعه اعتراض ميكنند كه طبق اعتقاد اين طائفه , امام غايب بايد تاكنون نزديك بدوازده قرن عمر كرده باشد در صورتيكه هرگز انسان عمر باين درازى نميكند .
پاسخ - بناى اعتراض باستبعاد است و البته عمر باين درازى و بيشتر از اين قابل استبعاد ميباشد ولى كسيكه باخبارى كه در خصوص امام غايب از پيغمبر اكرم (ص ) و سائر ائمه اهل بيت (ع ) وارد شده مراجعه نمايد خواهد ديد نوع زندگى امام غائب را بطريق خرق عادت معرفى ميكنند .
و البته خرق عادت غير از محال است و از راه علم هرگز نميتوان خرق عادت را نفى كرد .
زيرا هرگز نميتوان اثبات كرد كه اسباب و عواملى كه در جهان كار ميكنند تنهاهمانها هستند كه ما آنها را ديده ايم و ميشناسيم ديگر اسبابى كه ما از آنها خبر نداريم , يا آثار و اعمال آنها را نديده ايم , يا نفهميده ايم , وجود ندارد .
از اين روى ممكن است در فردى يا افرادى از بشر اسباب و عواملى بوجود آيد كه عمرى بسيار طولانى هزار يا چندين هزار ساله براى ايشان تأ مين نمايدو از اين جا است كه جهان پزشكى تاكنون از پيدا كردن راهى براى عمرهاى بسيار طولانى نوميد و مأ يوس نشده است .
اين اعتراض از مليين مانند كليميت و مسيحيت و اسلام كه بموجب كتابهاى آسمانى خودشان , خرق عادت و معجزات پيغمبران خدا را قبول دارند , بسيار شفگفت آور است .
مخالفين شيعه اعتراض ميكنند كه شيعه وجود امام را براى بيان احكام دين و حقائق آئين و راهنمائى مردم لازم ميدانند و غيبت امام ناقض اين غرض است زيرا امامى كه بواسطه غيبتش , مردم هيچگونه دسترسى بوى ندارند , فائده اى بر وجودش مترتب نيست و اگر خدا بخواهد اممى را براى اصلاح جهان بشرى برانگيزد قادر است كه درموقع لزوم او را بيافريند ديگر بآفرينش چندين هزار سال پيش از موقع وى نيازى نيست .
پاسخ - اينان بحقيقت معنى امامت پى نبرده اند زيرا در بحث امامت روشن شد كه وظيفه امام تنها بيان صورى معارف و راهنمائى ظاهرى و مردم نيست و اما چنانكه وظيفه راهنمائى صورت مردم را بعهده دارد همچنان ولايت و رهبرى باطنى اعمال را بعهده دارد و او است كه حيات معنوى مردم را تنظيم ميكند و حقايق اعمال را بسوى خدا سوق ميدهد .
بديهى است كه حضور و غيبت جسمانى امام در اين باب تأ ثيرى ندارد و امام ازراه باطن بنفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد اگرچه از چشم جسمانى ايشان مستور است و وجودش پيوسته لازم است اگر چه موقع ظهور و اصلاح جهانيش تاكنون نرسيده است .
خاتمه : پيام معنوى شيعه
پيام معنوى شيعه بجهانيان يك جمله بيش نيست و آن اين است كه خدا را بشناسيد و تعبير ديگر راه خدا شناسى را پيش گيرند تا سعادتمند و رستگار شوند و اين همان جمله ايست كه پيغمبر اكرم (ص ) براى نخستين بار دعوت جهانى خود را با آن افتتاح فرمود اى مردم خدا را بيگانگى بشناسيد و اعتراف كنيدتا رستگار شويد در توضيح اين پيام بطور اجمال ميگوئيم :ما افراد بشر بحسب طبع دلداده بسيارى از مقاصد زندگى ولذائذ مادى هستيم خوردنيها و نوشيدنيهاى گوارا و پوشيدنيهاى شيك وكاخها و منظره هاى فريبنده ,همسر زيبا و دلنواز , دوستان صميمى و ثروت سنگين يا از راه قدرت و سياست مقام و جاه و بسط سلطه و فرمانروائى و خورد كردن هر چيزى كه با خواسته هاى ما مخالفت ميكند ميخواهيم و دوست داريم .
ولى با نهاد خدادادى خود ميفهميم كه اين همه لذائذ و مطالب براى انسان آفريده شده نه انسان براى آنها , و آنها بدنبال انسان بايد باشند نه انسان بدنبال آنها .
هدف نهائى بودن شكم و پائينتر از شكم منطق گاو و گوسفند است و دريدن و بريدن و بيچاره كردن ديگران منطق ببر و گرگ و روباه است منطق انسان منطق فطرى خردميباشد و بس .
منطق خرد با واقع بينى خود , ما را بسوى پيروى حق هدايت ميكند نه بسوى دلخواه انواع شهوترانى و خودبينى و خودخواهى منطق خرد انسانرا جزئى از جمله آفرينش ميداند كه هيچگونه استقلال و سرخودى ندارد , و بر خلاف آنچه انسان خود رافرمانرواى آفرينش پنداشته بگمان خود طبيعت سركش را بخواسته هاى خود رام ميكندو بزانو درميآورد خودش نيز آلت دست طبيعت و يكى از دستياران و فرمانبرداران آنست .
منطق خرد انسان را دعوت ميكند كه در دركى كه از هستى اين جهان گذاران دارد دقيق شود تا روشن گردد كه هستى جهان و هر چه در آنست از پيش خودشان نيست بلكه جهان و هرچه در آنست از يك منبع نامتناهى سرچشمه ميگيرد تا روشن گرددكه اينهمه زشت و زيبا و موجودات زمين و آسمانى كه در صورت واقعيتهاى مستقل در ديده انسان جلوه ميكند , در پناه واقعيت ديگرى واقعيت دار مينمايد و در زير پرتو آن پيدا و هويدا شده اند نه از خود و نه از پيش خود و چنانكه واقعيتها و قدرتها و عظمتهاى ديروزى , امروز افسانه اى بيش نيستند واقعيتهاى امروزى نيز همچنانند و بالاخره همه چيز در پيش خود افسانه اى بيش نيست .
تنها خداست كه واقعيتى است غير قابل زوال و همه چيز در پناه هستى او رنگ هستى مييابند و با روشنائى ذات او روشن و پيدا ميشوند .
هنگامى كه انسان با چنين دركى مجهز شود آنوقت است كه خيمه هستى او در پيش چشمش مانند حباب روى آب فرو ميخوابد و عيانا مشاهده ميكند كه جهان و جهانيان بيك هستى نامحدود وحيات و قدرت و علم و هر گونه كمال نامتناهى تكيه زده اند و انسان و هر پديده ديگر جهانى مانند دريچه هاى گوناگونى هستندكه هر كدام باندازه ظرفيت خود ماوراء خود را كه جهان ابديت است نشان ميدهند .
آنوقت است كه انسان اصالت و استقلال را از خود و از هر چيز گرفته بصاحبش رد ميكند و دل از هر جا كنده بخداى يگانه ميپيوندد و در برابر عظمت و كبرياى وى بچيزى جز وى سر تعظيم فرود نميآورد آنوقت است كه انسان تحت ولايت و سرپرستى پروردگار پاك قرار ميگيرد هر چه را بشناسد با خدا ميشناسد و با هدايت و رهبرى خدا با اخلاقى پاك واعمالى نيك ( آئين اسلام و تسليم حق كه آئين فطرت است ) متلبس ميگردد .
اينست آخرين درجه كمال انسانى و مقام انسان كامل يعنى امام كه بموهبت خدائى باين مقام رسيده و كسانيكه از راه اكتساب باين كمال نائل شوند با اختلاف درجاتى كه دارند پيروان حقيقى امام ميباشند .
و از اينجا روشن ميشود كه خدا شناسى و امام شناسى هرگز از هم جدا نميشوند چنانكه خدا شناسى و خود شناسى از هم جدا نميشوند زيرا كسيكه هستى مجازى خود را بشناسد هستى حقيقى خداى بينياز را شناخته است .
اشكالى چند و پاسخ آنها
مخالفين شيعه اعتراض ميكنند كه طبق اعتقاد اين طائفه , امام غايب بايد تاكنون نزديك بدوازده قرن عمر كرده باشد در صورتيكه هرگز انسان عمر باين درازى نميكند .
پاسخ - بناى اعتراض باستبعاد است و البته عمر باين درازى و بيشتر از اين قابل استبعاد ميباشد ولى كسيكه باخبارى كه در خصوص امام غايب از پيغمبر اكرم (ص ) و سائر ائمه اهل بيت (ع ) وارد شده مراجعه نمايد خواهد ديد نوع زندگى امام غائب را بطريق خرق عادت معرفى ميكنند .
و البته خرق عادت غير از محال است و از راه علم هرگز نميتوان خرق عادت را نفى كرد .
زيرا هرگز نميتوان اثبات كرد كه اسباب و عواملى كه در جهان كار ميكنند تنهاهمانها هستند كه ما آنها را ديده ايم و ميشناسيم ديگر اسبابى كه ما از آنها خبر نداريم , يا آثار و اعمال آنها را نديده ايم , يا نفهميده ايم , وجود ندارد .
از اين روى ممكن است در فردى يا افرادى از بشر اسباب و عواملى بوجود آيد كه عمرى بسيار طولانى هزار يا چندين هزار ساله براى ايشان تأ مين نمايدو از اين جا است كه جهان پزشكى تاكنون از پيدا كردن راهى براى عمرهاى بسيار طولانى نوميد و مأ يوس نشده است .
اين اعتراض از مليين مانند كليميت و مسيحيت و اسلام كه بموجب كتابهاى آسمانى خودشان , خرق عادت و معجزات پيغمبران خدا را قبول دارند , بسيار شفگفت آور است .
مخالفين شيعه اعتراض ميكنند كه شيعه وجود امام را براى بيان احكام دين و حقائق آئين و راهنمائى مردم لازم ميدانند و غيبت امام ناقض اين غرض است زيرا امامى كه بواسطه غيبتش , مردم هيچگونه دسترسى بوى ندارند , فائده اى بر وجودش مترتب نيست و اگر خدا بخواهد اممى را براى اصلاح جهان بشرى برانگيزد قادر است كه درموقع لزوم او را بيافريند ديگر بآفرينش چندين هزار سال پيش از موقع وى نيازى نيست .
پاسخ - اينان بحقيقت معنى امامت پى نبرده اند زيرا در بحث امامت روشن شد كه وظيفه امام تنها بيان صورى معارف و راهنمائى ظاهرى و مردم نيست و اما چنانكه وظيفه راهنمائى صورت مردم را بعهده دارد همچنان ولايت و رهبرى باطنى اعمال را بعهده دارد و او است كه حيات معنوى مردم را تنظيم ميكند و حقايق اعمال را بسوى خدا سوق ميدهد .
بديهى است كه حضور و غيبت جسمانى امام در اين باب تأ ثيرى ندارد و امام ازراه باطن بنفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد اگرچه از چشم جسمانى ايشان مستور است و وجودش پيوسته لازم است اگر چه موقع ظهور و اصلاح جهانيش تاكنون نرسيده است .
خاتمه : پيام معنوى شيعه
پيام معنوى شيعه بجهانيان يك جمله بيش نيست و آن اين است كه خدا را بشناسيد و تعبير ديگر راه خدا شناسى را پيش گيرند تا سعادتمند و رستگار شوند و اين همان جمله ايست كه پيغمبر اكرم (ص ) براى نخستين بار دعوت جهانى خود را با آن افتتاح فرمود اى مردم خدا را بيگانگى بشناسيد و اعتراف كنيدتا رستگار شويد در توضيح اين پيام بطور اجمال ميگوئيم :ما افراد بشر بحسب طبع دلداده بسيارى از مقاصد زندگى ولذائذ مادى هستيم خوردنيها و نوشيدنيهاى گوارا و پوشيدنيهاى شيك وكاخها و منظره هاى فريبنده ,همسر زيبا و دلنواز , دوستان صميمى و ثروت سنگين يا از راه قدرت و سياست مقام و جاه و بسط سلطه و فرمانروائى و خورد كردن هر چيزى كه با خواسته هاى ما مخالفت ميكند ميخواهيم و دوست داريم .
ولى با نهاد خدادادى خود ميفهميم كه اين همه لذائذ و مطالب براى انسان آفريده شده نه انسان براى آنها , و آنها بدنبال انسان بايد باشند نه انسان بدنبال آنها .
هدف نهائى بودن شكم و پائينتر از شكم منطق گاو و گوسفند است و دريدن و بريدن و بيچاره كردن ديگران منطق ببر و گرگ و روباه است منطق انسان منطق فطرى خردميباشد و بس .
منطق خرد با واقع بينى خود , ما را بسوى پيروى حق هدايت ميكند نه بسوى دلخواه انواع شهوترانى و خودبينى و خودخواهى منطق خرد انسانرا جزئى از جمله آفرينش ميداند كه هيچگونه استقلال و سرخودى ندارد , و بر خلاف آنچه انسان خود رافرمانرواى آفرينش پنداشته بگمان خود طبيعت سركش را بخواسته هاى خود رام ميكندو بزانو درميآورد خودش نيز آلت دست طبيعت و يكى از دستياران و فرمانبرداران آنست .
منطق خرد انسان را دعوت ميكند كه در دركى كه از هستى اين جهان گذاران دارد دقيق شود تا روشن گردد كه هستى جهان و هر چه در آنست از پيش خودشان نيست بلكه جهان و هرچه در آنست از يك منبع نامتناهى سرچشمه ميگيرد تا روشن گرددكه اينهمه زشت و زيبا و موجودات زمين و آسمانى كه در صورت واقعيتهاى مستقل در ديده انسان جلوه ميكند , در پناه واقعيت ديگرى واقعيت دار مينمايد و در زير پرتو آن پيدا و هويدا شده اند نه از خود و نه از پيش خود و چنانكه واقعيتها و قدرتها و عظمتهاى ديروزى , امروز افسانه اى بيش نيستند واقعيتهاى امروزى نيز همچنانند و بالاخره همه چيز در پيش خود افسانه اى بيش نيست .
تنها خداست كه واقعيتى است غير قابل زوال و همه چيز در پناه هستى او رنگ هستى مييابند و با روشنائى ذات او روشن و پيدا ميشوند .
هنگامى كه انسان با چنين دركى مجهز شود آنوقت است كه خيمه هستى او در پيش چشمش مانند حباب روى آب فرو ميخوابد و عيانا مشاهده ميكند كه جهان و جهانيان بيك هستى نامحدود وحيات و قدرت و علم و هر گونه كمال نامتناهى تكيه زده اند و انسان و هر پديده ديگر جهانى مانند دريچه هاى گوناگونى هستندكه هر كدام باندازه ظرفيت خود ماوراء خود را كه جهان ابديت است نشان ميدهند .
آنوقت است كه انسان اصالت و استقلال را از خود و از هر چيز گرفته بصاحبش رد ميكند و دل از هر جا كنده بخداى يگانه ميپيوندد و در برابر عظمت و كبرياى وى بچيزى جز وى سر تعظيم فرود نميآورد آنوقت است كه انسان تحت ولايت و سرپرستى پروردگار پاك قرار ميگيرد هر چه را بشناسد با خدا ميشناسد و با هدايت و رهبرى خدا با اخلاقى پاك واعمالى نيك ( آئين اسلام و تسليم حق كه آئين فطرت است ) متلبس ميگردد .
اينست آخرين درجه كمال انسانى و مقام انسان كامل يعنى امام كه بموهبت خدائى باين مقام رسيده و كسانيكه از راه اكتساب باين كمال نائل شوند با اختلاف درجاتى كه دارند پيروان حقيقى امام ميباشند .
و از اينجا روشن ميشود كه خدا شناسى و امام شناسى هرگز از هم جدا نميشوند چنانكه خدا شناسى و خود شناسى از هم جدا نميشوند زيرا كسيكه هستى مجازى خود را بشناسد هستى حقيقى خداى بينياز را شناخته است .
خاتمه : پيام معنوى شيعه
پيام معنوى شيعه بجهانيان يك جمله بيش نيست و آن اين است كه خدا را بشناسيد و تعبير ديگر راه خدا شناسى را پيش گيرند تا سعادتمند و رستگار شوند و اين همان جمله ايست كه پيغمبر اكرم (ص ) براى نخستين بار دعوت جهانى خود را با آن افتتاح فرمود اى مردم خدا را بيگانگى بشناسيد و اعتراف كنيدتا رستگار شويد در توضيح اين پيام بطور اجمال ميگوئيم :ما افراد بشر بحسب طبع دلداده بسيارى از مقاصد زندگى ولذائذ مادى هستيم خوردنيها و نوشيدنيهاى گوارا و پوشيدنيهاى شيك وكاخها و منظره هاى فريبنده ,همسر زيبا و دلنواز , دوستان صميمى و ثروت سنگين يا از راه قدرت و سياست مقام و جاه و بسط سلطه و فرمانروائى و خورد كردن هر چيزى كه با خواسته هاى ما مخالفت ميكند ميخواهيم و دوست داريم .
ولى با نهاد خدادادى خود ميفهميم كه اين همه لذائذ و مطالب براى انسان آفريده شده نه انسان براى آنها , و آنها بدنبال انسان بايد باشند نه انسان بدنبال آنها .
هدف نهائى بودن شكم و پائينتر از شكم منطق گاو و گوسفند است و دريدن و بريدن و بيچاره كردن ديگران منطق ببر و گرگ و روباه است منطق انسان منطق فطرى خردميباشد و بس .
منطق خرد با واقع بينى خود , ما را بسوى پيروى حق هدايت ميكند نه بسوى دلخواه انواع شهوترانى و خودبينى و خودخواهى منطق خرد انسانرا جزئى از جمله آفرينش ميداند كه هيچگونه استقلال و سرخودى ندارد , و بر خلاف آنچه انسان خود رافرمانرواى آفرينش پنداشته بگمان خود طبيعت سركش را بخواسته هاى خود رام ميكندو بزانو درميآورد خودش نيز آلت دست طبيعت و يكى از دستياران و فرمانبرداران آنست .
منطق خرد انسان را دعوت ميكند كه در دركى كه از هستى اين جهان گذاران دارد دقيق شود تا روشن گردد كه هستى جهان و هر چه در آنست از پيش خودشان نيست بلكه جهان و هرچه در آنست از يك منبع نامتناهى سرچشمه ميگيرد تا روشن گرددكه اينهمه زشت و زيبا و موجودات زمين و آسمانى كه در صورت واقعيتهاى مستقل در ديده انسان جلوه ميكند , در پناه واقعيت ديگرى واقعيت دار مينمايد و در زير پرتو آن پيدا و هويدا شده اند نه از خود و نه از پيش خود و چنانكه واقعيتها و قدرتها و عظمتهاى ديروزى , امروز افسانه اى بيش نيستند واقعيتهاى امروزى نيز همچنانند و بالاخره همه چيز در پيش خود افسانه اى بيش نيست .
تنها خداست كه واقعيتى است غير قابل زوال و همه چيز در پناه هستى او رنگ هستى مييابند و با روشنائى ذات او روشن و پيدا ميشوند .
هنگامى كه انسان با چنين دركى مجهز شود آنوقت است كه خيمه هستى او در پيش چشمش مانند حباب روى آب فرو ميخوابد و عيانا مشاهده ميكند كه جهان و جهانيان بيك هستى نامحدود وحيات و قدرت و علم و هر گونه كمال نامتناهى تكيه زده اند و انسان و هر پديده ديگر جهانى مانند دريچه هاى گوناگونى هستندكه هر كدام باندازه ظرفيت خود ماوراء خود را كه جهان ابديت است نشان ميدهند .
آنوقت است كه انسان اصالت و استقلال را از خود و از هر چيز گرفته بصاحبش رد ميكند و دل از هر جا كنده بخداى يگانه ميپيوندد و در برابر عظمت و كبرياى وى بچيزى جز وى سر تعظيم فرود نميآورد آنوقت است كه انسان تحت ولايت و سرپرستى پروردگار پاك قرار ميگيرد هر چه را بشناسد با خدا ميشناسد و با هدايت و رهبرى خدا با اخلاقى پاك واعمالى نيك ( آئين اسلام و تسليم حق كه آئين فطرت است ) متلبس ميگردد .
اينست آخرين درجه كمال انسانى و مقام انسان كامل يعنى امام كه بموهبت خدائى باين مقام رسيده و كسانيكه از راه اكتساب باين كمال نائل شوند با اختلاف درجاتى كه دارند پيروان حقيقى امام ميباشند .
و از اينجا روشن ميشود كه خدا شناسى و امام شناسى هرگز از هم جدا نميشوند چنانكه خدا شناسى و خود شناسى از هم جدا نميشوند زيرا كسيكه هستى مجازى خود را بشناسد هستى حقيقى خداى بينياز را شناخته است .
نظرات شما عزیزان:
Copyright 2010 - alapay919.loxblog.com & Designer: