اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
« و اعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی و
اليتامی و المساكين و ابن السبيل ان كنتم آمنتم بالله و ما انزلنا علی
عبدنا يوم الفرقان يوم التقی الجمعان و الله علی كل شیء قدير » .
عرض كرديم كه اين آيه از آيات مهم قرآن است از نظر تفسير و از نظر
يك حكم بسيار مهم كه در آن ، ميان شيعه و سنی اختلاف بسيار شديدی است .
آيه خمس همين آيه است . خمس در نزد اهل تسنن ، يك مسئله بسيار فرعی و
كوچك است ، يعنی از فروع جهاد است . ما در اسلام جهاد داريم و در برخی
از جهادها يعنی آن جهادهايی كه عليه
يك فرقه باغيه از خود مسلمين نيست بلكه جهاد با كفار است ، قهرا همان
طوری كه قانون همه دنياست ، غنائم جنگی تعلق پيدا میكند به آنكه جنگ
كرده و فاتح است . از نظر اهل تسنن خمس منحصر است به غنائم جنگی ،
سرباز يا لشگری كه در جنگ ، غنيمتی به دست آورده است ، چهار قسمتش را
به خودش اختصاص میدهد و يك قسمت را بابت خمس میپردازد . معتقدند كه
در زمان پيغمبر بايد به دست پيغمبر برسد ، در زمان خلفا به دست خلفا ،
و بعد به دست ولی امر مسلمين ، آن كسی كه بالفعل حكومت مسلمين را [ در
دست ] دارد . حالا كه به دست او آمد به چه مصرفی برساند و چگونه تقسيم
كند ؟ میگويند از اين شش موردی كه ذكر شده است : « لله و للرسول و لذی
القربی و اليتامی و المساكين و ابن السبيل »، خدا ، تشريفی است يعنی به
اصطلاح جدی نيست ، برای احترام ذكر شده نه اينكه واقعا غرض اين است كه
يك سهمی هم به نام خدا باشد . بعد میگويند بنابراين خود اين يك پنجم را
بايد پنج قسمت كرد ، يك قسمت به نام پيغمبر ، يك قسمت به نام ذی
القربی ، يك قسمت به نام يتيمها ، يك قسمت برای مسكينها و فقرا و يك
قسمت برای از راه ماندگان . حال بعد از وفات پيغمبر اكرم تكليف چيست
[ و سهم ايشان را ] به چه كسی بايد داد ؟ بعضی میگفتند سهم پيغمبر ساقط
میشود و آن را به چهار طبقه ديگر بايد داد . برخی ديگر میگفتند سهم
پيغمبر را بايد نگهداری كرد تا به دست خليفه وقت برسد . يك چنين چيزی
. به هر حال مطابق آنچه اهل تسنن میگويند ، خمس يكی از فروع جهاد است و
اهميت چندانی ندارد .
ولی در مذهب شيعه خمس خودش حكمی است اصيل در عرض جهاد . لهذا
مطابق مذهب شيعه فروع دين ده تا است : نماز ، روزه ، زكات ، خمس ، حج
، جهاد ، امر به معروف و نهی از منكر ، تولی و تبری . اما اهل سنت خمس
را جدا ذكر نمیكنند بلكه آن را از فروع جهاد به شمار میآورند . چطور شده
كه در اين مسئله ، اين مقدار تفاوت پيدا شده است ؟ بستگی دارد به تفسير
همين آيه . ائمه ما به ما اينطور گفتهاند كه در اين آيه ، « ما غنمتم
يعنی آنچه كه بهره میبريد ، آن چيزی كه مفت و مجانی به دست شما میرسد .
غنائم جنگی يكی از موارد آن است نه اينكه منحصر به آن باشد . قبلا راجع
به كلمه " غنمتم " صحبت كرديم ، هم از آيه قرآن دليل آورديم كه اين
ماده ، اعم است از غنيمت جنگی ، و هم از حديث نبوی شاهد آورديم ، و هم
از امثله سائر در ميان عرب . همين قدر كه كلمه " غنمتم " را به معنی
" استفتم " گرفتيم يعنی از هر فايدهای كه نصيب شما میشود بايد يك
پنجمش را بدهيد دايره خمس عجيب وسعت پيدا میكند .
موضوع ديگر ، در مورد كلمه " لله " است . شيعه میگويند در اينجا شش
سهم است كه يك سهم آن به نام خداست . اهل تسنن میگويند مگر خدا هم
ميخواهد برای خودش سهمی ببرد و مصرف بكند ؟ شيعيان جواب ميدهند : معنی
اينكه يك سهم به نام خدا باشد اين نيست ، همچنانكه معنی اينكه يك سهم
به نام پيغمبر باشد اين نيست كه پيغمبر برای شخص خودش مصرف بكند .
اين سه سهم كه به نام خدا و پيغمبر و امام ( 1 ) است در واقع يعنی سهامی
كه بايد مصرف
پاورقی :
1 - در اينجا " ذی القربی " از نظر ما شيعه يعنی امام .
مصالح عمومی بشود ، و اساسا اين يك اصطلاحی است در قرآن كه هر چيزی كه
راه خصوصی و فردی برای مصرف آن نباشد ، راه مصرف آن را " سبيل الله "
مینامد . ما در باب زكات میخوانيم : « و فی سبيل الله » . يكی از
راههای مصرف زكات ، راه خداست . راه خدا يعنی چه ؟ هر راهی كه راه
شخص خودمان نبود و راه مصلحت عموم بود ، آن را میگويند راه خدا . شما
پول خود را به يك فقير میدهيد يا خرج مسجد يا بيمارستان و يا مدرسه
میكنيد . میگوييد در راه خدا يا برای خدا دادم . مگر به نفع خدا كسی پول
میدهد ؟ ! بديهی است معنای اين سخن اين نيست كه خدا مصرف كننده است
بلكه هر چيزی كه راه عموم باشد ، ما میتوانيم آن را راه خدا بناميم .
سه سهم از شش سهم به نام خدا و پيغمبر و امام است كه بايد صرف مصالح
كلی و عمومی بشود . در اينجا نكته مهمی است كه به آن اشاره میكنم : ما
با اهل تسنن در آيه ديگری در همين سوره انفال نيز اختلاف نظر شديدی داريم
كه آن هم به همين اهميت است . آيه اول اين سوره است : « يسئلونك عن
الانفال ، قل الانفال لله و الرسول ». ای پيغمبر ! از تو درباره انفال
میپرسند . بگو انفال منحصرا مال خدا و پيغمبر است . انفال يعنی چه ؟ اهل
تسنن میگويند انفال يعنی غنائم جنگی ، آيه انفال هم مربوط به غنائم جنگ
است . و عجيب اين است كه بعضی از مترجمين كه قرآن را به زبان فارسی
ترجمه كردهاند ، اسم سوره انفال را گذاشتهاند سوره " غنائم " ( يا
غنائم جنگی ) . اين غلط است . ائمه ما گفتهاند انفال اختصاص به غنائم
جنگی ندارد . انفال يعنی هر ثروتی كه بشر آن را با كار تحصيل نكرده و
مفت و مجانی به دست
او رسيده است مثل ثروتی كه در طبيعت خود بخود به وجود میآيد مانند
جنگلها و منابع استفادهای كه در كوهستانهاست از مراتع و غير آن . اينها
مال خدا و پيغمبر است يعنی پيغمبر در زمان خودش و امام در زمان خودش ،
به حكم اينكه حاكم مسلمين است اينها را صرف مصالح عمومی و راه خدا
میكند . يكی از انفال همين غنائم جنگی است .
پس در آن آيه گفته شده است كه غنائم جنگی جزء انفال است . در آيه
خمس خدا اجازه داد كه از اين مال عمومی چهار خمسش در ميان سربازها
تقسيم شود . [ در اصل ] مال سرباز نيست و سرباز حق ندارد بگويد چون من
جنگيدهام مال من است . میگويند اگر تو برای غنيمت بجنگی ، اصلا جهادت
باطل است . تو برای خدا جنگيدی ، خدا اگر بخواهد چيزی نصيب تو كند كرده
است . از نظر شيعه غنائم جنگی جزء انفال است . از اينجا ما به يك اصل
و قانون ديگر پی میبريم . آنچه كه در سر كوهها و شكم واديها و جنگلها
پيدا میشود و غنائم جنگی و غيره جزء انفال است و اختيارش با خدا و
پيغمبر است يعنی ملك شخصی كسی نيست . همچنين ائمه ما گفتهاند اختصاص
به اينها ندارد ، اگر شما گنجی هم استخراج بكنيد در واقع ملك شخصی كسی
نيست ، معادن هم در اصل ملك شخصی كسی نيست و حتی كسی كه كار و كسب
میكند ، آن مقداری كه كار كرده است و خرج و مصرف كرده ملك شخصيش بوده
، هر مقدار كه درآمد زائد دارد ، مثل اين است كه ملك شخصيش نيست ،
ولی خدا و پيغمبر به فرد اجازه دادهاند كه در همه اين موارد با اينكه در
اصل ملك شخصی وی نيست از چهار خمسش استفاده كند و يك خمس آن را به
صاحب
اصلی كه خدا و پيغمبر است بدهد يعنی به مصرف اجتماع برسد . میبينيم
چهره آيه انفال و آيه خمس آنچنانكه شيعه تفسير میكند با آنچه اهل تسنن
تفسير میكنند ، از زمين تا آسمان متفاوت است . آن طور كه شيعه تفسير
میكند ، يك مفهوم بسيار عام و كلی میيابد و از يك نظر ارتباط پيدا
میكند با نظام اقتصادی اسلامی و از نظر ديگر ارتباط پيدا میكند با نظام
حكومتی و سياسی اسلامی .
در اينجا سؤالی پيش میآيد كه جواب آن از روايات ائمه ما بيرون میآيد
. در فقه ما شيعه اينطور است كه خمس در واقع شش سهم میشود : سهم خدا ،
سهم پيغمبر ، سهم ذی القربی يعنی سهم شخص امام يا به اصطلاح سهم اما و سه
سهم ديگر كه به آن ميگويند سهم سادات ، يتيمها و فقيرها و درماندگان
سادات . اين سؤال را خيلی از امروزيها میكنند به دو صورت . يكی اينكه
میگويند چرا اسلام چنين دستوری داده ؟ آيا اين يك نوع امتياز نيست كه
اسلام برای فرزندان و خويشاوندان پيغمبر قائل شده و حال آنكه قوانين اسلام
هيچگونه امتيازی را نمیپذيرد . اين يك امتياز اقتصادی است و امتياز
بزرگی هم هست . گذشته از اين ، اصلا چرا مطابق فقه شيعه حساب سادات را
از غير سادات جدا كردهاند ؟ میگويند فرض كنيم همه مردم دنيا مسلمان
شدهاند و میخواهند خمس بدهند ( زمان حضرت حجت ، مسلم همين طور خواهد
بود ) يعنی يك پنجم اضافه درآمد خود را بدهند . اين ، سر به بودجهای
میزند كه هيچ كشوری حتی آمريكا كه ثروتمندترين كشور دنياست ، بودجهاش
اين مقدار نخواهد بود . شما میگوييد نصف اين پول را به عنوان سهم امام
صرف مصالح كلی
مسلمين كنيد و نصف ديگر را به سادات بدهيد . اگر همه سادات دنيا را
جمع كنند و اين مقدار پول را به آنها بدهند ، در عرض يك سال هر كدامشان
ميلياردر خواهند شد ، چه رسد به اينكه هر سال اين كار انجام شود . حتی
همين تعداد شيعهای كه اكنون در دنيا هستند ، اگر بخواهند خمسشان را بدهند
و نصف آن را به سادات بدهند ، پولی كه به سادات داده میشود بودجه
عظيمی را تشكيل میدهد . همه سادات هم كه فقير نيستند ، در ميان آنها
عدهای ثروتمند هستند كه خودشان بايد خمس بدهند . پس اين بودجه كلان
تكليفش چيست ؟ و آيا اين ، امتيازی است برای سادات ؟ به علاوه اگر يك
مسئله ديگر را در نظر بگيريم اشكال ، شكل ديگری پيدا میكند . آن مسئله
اين است كه وقتی ما رسالهها را میخوانيم و روايات و فقه شيعه را مطالعه
میكنيم میبينيم به ما میگويند خمس را به هر سيدی نمیشود داد ، به سيدی
میتوان داد كه شرايطی دارد از قبيل اينكه متجاهر به فسق نباشد ، در راه
فسق پول خرج نكند ، علاوه بر اينها فقير باشد يعنی نه واقعا ثروتی داشته
باشد كه از آن ثروت بتواند زندگی بكند ، و نه قدرتی داشته باشد كه با آن
قدرت بتواند كار كند . پس اگر سيدی در قدرت و توانائيش هست كه به
اندازه يك زندگی متعارف و معمولی البته مقرون به قناعت نه مقرون به
اسراف برود كار و كسب بكند ، نمیشود به او خمس داد . پس تمام ساداتی
كه ثروتمند يا قدرتمندند ، به آنها هم نمیشود خمس داد . باقی میماند يك
عده سادات فقير كه تعدادشان بسيار كم است . در اينجا اشكال ديگری پيدا
میشود و آن اينكه میگويند به هر فقير غير سيد اگر خواستيد زكات بدهيد ،
میتوانيد يكدفعه آنقدر بدهيد كه او را غنی بكنيد . به عبارت ديگر شخصی
سيد نيست ولی فقير هست . پولی غير از خمس مثلا زكات وجود دارد . آيا
ما میتوانيم يكجا به اين شخص مثلا صد هزار تومان بدهيم در صورتی كه خرج
سالانهاش فقط ده هزار تومان است ، و نود هزار تومان ديگر را برای خودش
سرمايه قرار میدهد ؟ بله میشود داد . به سيد چطور ؟ آيا میشود به يك سيد
، يكجا به مقداری خمس داد كه هم خرج سالانهاش بگذرد و هم بقيه را برای
خود سرمايه قرار دهد ؟ میگويند : نه .
اين سختگيری در مورد سادات نيز هست كه آنكه خمس میگيرد بايد مثل
آنها كه زكات میگيرند فقير باشد . سختگيری عليحدهای در مورد سادات هست
و آن اينكه فقط به اندازه خرج سالش میتوان به او داد ، نمیشود او را با
پول خمس غنی كرد . پس ما به بن بست ديگری گرفتار شديم . تا حالا
میگفتيم اگر مردم دنيا خمس بده باشند و خمسها را به سادات بدهيم اينها
ميلياردر میشوند . يكدفعه به اين دستور برخورديم كه خمس را به سادات
ثروتمند يا قدرتمند ندهيد ، به فقيرشان بدهيد ، آن هم به اندازه خرج
سالش . پس اين بودجه خمس اصلا مصرف ندارد . ما چگونه آن را به مصرف
برسانيم ؟ بنابراين اينكه گفتهاند خمس را برای سيد قائل شدن امتياز است
، معلوم شد امتياز نيست زيرا میگويد خمس را به سيد فقير بدهيد ، به
علاوه سختگيری هم شده است كه از خرج سالش بيشتر ندهيد . ولی اشكال به
اين صورت برای مابقی میماند كه اين بودجه كلان را اسلام برای چه مصرفی
معين كرده است ؟ ائمه به ما جواب دادها ند كه اصلا معنی اينكه
در اين آيه گفته شده است سهم خدا ، سهم پيغمبر ، سهم ذی القربی ، سهم
يتيم ، سهم مسكين و سهم ابن السبيل ، اين نيست كه برويد خمس را ميان
اينها تقسيم كنيد . اينها گويی نامزد اين سهام شدهاند . ريشه و اساس
خمس اين است كه بايد به دست پيغمبر برسد و بعد از پيغمبر هم به دست
امام برسد ، پيغمبر يا امام ، سادات را از اين بودجه تكفل میكنند . اگر
احيانا زمانی بود كه خمس نرسيد ، از بودجه ديگر بايد آنها را تكفل كرد .
اگر اين بودجه رسيد ، به اندازه متعارف تكفل میكنند ، باقيش را به
مصرف مصالح عامه میرسانند . پس در واقع آن مقداری كه زائد بر مصرف
سادات فقير است نيز تعلق دارد به مصالح عمومی مسلمين . اين است كه اگر
چه در زمان ما سيد فقير زياد است و زيادتر از سادات فقير ، خمس بده
وجود دارد ، ولی بعضی از علما احتياط میكنند و میگويند سهم سادات را
بدون اجازه مجتهد و حاكم شرعی ندهيد ، روی همين حساب كه ائمه گفتهاند :
« له ما فضل و عليه ما نقص » يعنی سادات بايد در كفالت امام يا نايب
امام باشند ، اگر خمس كسر آمد [ امام يا نايب امام ] بايد از جای ديگر
بدهد ، و اگر زياد آمد ، به آنها نمیدهد ، صرف مصالح عامه مسلمين میكند.
بنابراين اشتباه است كه كسی خيال كند بنابر مذهب شيعه ، ( 1 ) بودجه
كلانی را برای سادات قرار داده و خواستهاند سادات را به اين وسيله
پولدار بكنند . از غير بودجه خمس میشود غير سيد را ثروتمند كرد اما از
بودجه خمس كه به سيد میدهند ، به هيچ وجه جايز
پاورقی :
1 - عرض كرديم كه خمس اهل تسنن بسيار اندك است و اين سخنان در آن
مطرح نيست .
نيست آنقدر به او داد كه از حد زندگی عادی و سالانهاش بيشتر باشد ، و
اين مثل عوامانه كه " به سيد خمس میرسد ولو اينكه ناودان خانهاش طلا
باشد " دروغ است . خير ، به سيد خمس نمیرسد ولو اينكه ناودان خانه هم
نداشته باشد ، اما به شرط اينكه قدرت كار داشته باشد و بتواند كار كند و
زندگيش را اداره كند . آنچه اسلام و فقه ما میگويد ، آنچه كه در رسالهها
نوشتهاند همين است كه عرض كردم نه غير اين .
پس بنابر مذهب تشيع كه دايره خمس خيلی وسيع است ، اشكال امتياز
اقتصادی سادات مطرح است و عرض كرديم ائمه ما به آن جواب قاطعی
دادهاند كه به اصطلاح معروف مولای درزش نمیرود . باقی میماند يك سؤال
ديگر ، و آن اينكه بسيار خوب ، امتياز اقتصادی برای سادات نيست ولی
چرا اسلام يك حساب مخصوصی برای سادات باز كرده است ؟ مثلا يك شركت ،
از راههای مختلف درآمدی دارد . در مقابل ، مصرفهای مختلف هم دارد .
قهرا وقتی كه اين شركت بودجه خود را تنظيم میكند ، هر مصرفی را از يك
در آمد خاص تامين بودجه ميكند و اگر بخواهند مصرفی را از يك بودجه ديگر
تأمين نمايند ، بايد يك علت و ملاكی داشته باشد . حال ما قبول كرديم كه
برای سادات امتياز اقتصادی در كار نيست ، ولی يك امتياز روحی و روانی
يا بالاخره يك اختصاص كه هست ، و آن اينكه سادات فقير اختصاصا بايد
تحت نظر پيغمبر يا امام يا نايب امام اداره بشوند . زكات غير سيد به
سيد نمیرسد و اينها فقط از خمس میتوانند استفاده كنند . اين جدائی برای
چيست ؟
در اينكه در اسلام بعضی از احكام داريم كه از مختصات سادات است شكی
نيست ، و اين نشان میدهد كه اسلام میخواهد سلسله نسب سادات ، اين نژاد
، مشخص باقی بماند . به نظر ما در اسلام بيش از اين عنايتی نيست كه
اولاد پيغمبر با ديگران مخلوط نشوند به شكلی كه نسبشان گم بشود . مانعی
ندارد كه با ديگران ازدواج بكنند ، سيد از غير سيد زن بگيرد يا غير سيد
از سيد زن بگيرد ، ولی اسلام میخواهد نسبشان را از ناحيه پدران ثابت نگاه
دارد . در نتيجه يك احساس روحی در افراد پيدا میشود ، میگويد من از
اولاد پيغمبرم ، من از اولاد علی بن ابی طالب ( ع ) هستم ، من از اولاد
حسين بن علی ( ع ) هستم ، اجداد من در گذشته چنين بودهاند ، دارای چنين
فضيلتهائی بودند . اين امر سبب میشود كه طبقهای از مردم ، عامل نژاد ،
محركشان بشود به سوی اسلام ، نه برای كسب يك امتياز اقتصادی بلكه برای
اينكه در راه اسلام فعاليت بيشتری بكنند . و شايد ژنهايی كه به وراثت
میرسد ، كم و بيش در بسياری از نسلها ظهور میكند . و تاريخ هم نشان داده
است كه سلسله جليله سادات و بالاخص علويين سادات ، از صدر اسلام تا عصر
حاضر ، يك رگی در وجودشان وجود داشته كه اينها را بيشتر از ديگران به
حمايت از اسلام بر میانگيخته است . اكثر قيامهای مقدس دوره امويها و
دوره عباسيها توسط علويين صورت گرفته است . در دورههای بعد هم ، در
ميان طبقات مختلف علما ، حكما و ادبا ، افرادی كه از پيغمبر نسبت
میبردهاند ، به نسبت ، از ساير افراد در راه اسلام فعالتر بودهاند ، زيرا
غير از آن خاصيت طبيعی [ اسلام ] كه بالطبع آنها را بر میانگيخته است ،
اين حالت روانی كه احساس میكردهاند
ما اولاد پيغمبر هستيم و از ديگران اولويت داريم به اينكه زنده نگهدارنده
اين دين و عمل كننده به اين دين باشيم ، اينها را وادار میكرده است كه
در حمايت اسلام بيشتر بكوشند . با اينكه نسبت تعداد سادات به عموم مردم
، درصد ناچيزی را تشكيل میدهد ، ولی وقتی كه به حوزههای علميه نگاه
میكنيم ، میبينيم كسانی كه به فكر میافتند بيايند طلبه شوند و تحصيل علم
بكنند ، شايد يك ثلثشان سيد هستند . همان احساس سيادتی كه میكنند ،
آنها را بيشتر وادار به اين كار میكند . در عصر حاضر میبينيد تمام مراجع
تقليد سيد هستند . در ميان مراجع تقليد گذشته غير سيد هست ولی بسيار
كمتر از سيد .
میدانيد سيد جمالالدين اسدآبادی يك مصلح بزرگ اسلامی بوده و در حدود
نود سال پيش میزيسته است . زمان او با زمان ما خيلی فرق داشته يعنی
ملت اسلام در زمان او نسبت به زمان ما خيلی خواب رفتهتر بودهاند . هنوز
هم خواب رفته هستند . او اغلب كشورهای اسلامی را رفته و در همه جا هم
فعاليت كرده است . وی مليت خود را مخفی میكرد و از اينكه بگويد اهل
كدام كشور هستم ابا داشت . چنانكه محققين ايرانی تحقيق كردهاند و ظاهرا
تحقيقشان هم درست است ، اين مرد ، ايرانی بوده ، ولی او به هر جا كه
میرفت نمیگفت من ايرانی هستم ، برای اينكه اگر میگفت من ايرانی هستم ،
آن عرب يا افغانی عليه او تحريك میشد و میگفت من بيايم حرف يك
ايرانی را بپذيرم ؟ ! مخصوصا در ميان سنيها اگر میگفت من ايرانی و شيعه
هستم ، كارش پيش نمیرفت . كسی از ايران بلند شود برود مثلا به مصر ،
بگويد من ايرانی و شيعه هستم ، و بعد همه علمای مصر بيايند
زيربالش را بگيرند و به عنوان شاگردی در مقابل او زانو بزنند ! اين يك
امر عملی نبود . اغلب میگفت من افغانی هستم ، زيرا مدتها در افغانستان
بوده . و چون اكثر افغانيها سنی بودند ، آنها احساس ضديت نمیكردند يا لا
اقل بدبين نمیشدند كه بگويند اين آمده برای اينكه ما را از مذهبمان
برگرداند . در امضاهای خودش مختلف امضا میكرده . شايد زمانی كه در مصر
بوده مصری امضا میكرده و زمانی كه در افغانستان بوده ، افغانی . ولی
آنطور كه نوشتهاند يك چيز را از اسم خودش نينداخته است و هميشه در
امضاهای خود آن را دارد و آن ، كلمه " حسينی " است . امضا میكند "
جمالالدين حسينی " . عنايت دارد كه مردم بدانند او از فرزندان حسين بن
علی ( ع ) است ، و واقعا هم سيد بوده است و خودش اينطور حس میكرده كه
از خون حسين بن علی ( ع ) چيزی در رگهای او وجود دارد .
بنابراين آن طوری كه ما از مجموع احكام و مقررات اسلام در باب خمس
استنباط كردهايم ، با ضميمه كردن آيه انفال و آيه خمس به يكديگر به اين
نتيجه رسيديم كه مسئله خمس دايره بسيار وسيعی دارد همان طور كه شيعه
گفتهاند ، نه اينكه يك امر محدود و كوچكی باشد از فروع جهاد آن طوری كه
اهل تسنن گفتهاند . و فقه اسلام در اين باب هيچگونه امتياز اقتصادی به
سادات نداده است و فقط عنايت بوده به يك حالت روانی كه در سادات
باقی بماند ، نسبشان را حفظ كنند ، همان طوری كه حفظ كردهاند و سادات ،
اغلب ، سلسله نسبشان را میدانند كه به چه ترتيب به پيغمبر میرسند . و
اسلام خواسته است از اين حالت روانی استفاده و نتيجهگيری كند ، همچنانكه
نتيجهگيری هم كرده است .
« و اعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه »بدانيد از هر غنيمت و
فايدهای كه شما میبريد ، يك پنجمش مال شما نيست ، به نام خدا و به نام
پيغمبر و به نام ذیالقربی است . اينكه میگويد به نام پيغمبر ، شيعه و
سنی قبول دارند كه خمس منحصرا مربوط به زمان پيغمبر نيست و مربوط به
بعد از پيغمبر هم هست ، و چون پيغمبر از دنيا میرود ، معلوم میشود مقصود
اين نيست كه خمس صرف شخص پيغمبر بشود . و به نام ذیالقربی خويشاوندان
پيغمبر . در اينجا نگفته ذوالقربی : خويشاوندان ، میگويد : خويشاوند .
كلمه " ذی القربی " در قرآن ، چنانكه روايات ما هم تفسير كرده است ،
يعنی ( معصومين ) كه اين هم حساب خاصی در قرآن دارد . « و اليتامی و
المساكين و ابن السبيل » يتيمان سادات ، مسكينهای سادات و ابن
السبيلهای سادات . اينها از اين بودجه بايد تأمين بشوند ، نه اينكه هر
چه اين بودجه هست صرف اينها بشود . « ان كنتم آمنتم بالله ». . . اگر
شما به خدا ايمان داريد و به آنچه كه بر بنده خودمان نازل كرديم در روز
بدر ، آن روز عظيم كه در آن ، ميان حق و باطل جدايی واقع شد ، باطل ،
باطل شناخته شد و حق ، حق . اشاره به آياتی است كه در روز بدر نازل شد ،
چون شأن نزول اين آيات بعد از جنگ بدر است . قرآن برای جنگ بدر كه از
نظر نظامی و اقتصادی و تعداد نفرات ، بسيار جنگ كوچكی بوده است ولی از
نظر اجتماعی و معنوی يكی از آن چهار راههای تاريخ دنياست ، اهميت
فوقالعاده قائل است . در اينجا آن روز را " « يوم الفرقان »" ناميده
، آن روزی كه حق و باطل از يكديگر جدا شدند يعنی باطل ،
باطل شناخته شد و حق ، حق ، روزی كه جريان امر نشان داد كه يك دستی در
كار است كه نيروی حق را اگر در راه حق و صحيح گام بردارد ، هر چند نيروی
باطل نيرومندتر باشد ، پيروز میگرداند . « و الله علی كل شیء قدير » خدا
بر هر كاری تواناست . خدا میتواند [ صحنه را ] به گونهای نشان بدهد كه
در نتيجه ، يك نيروی مادی ضعيف ولی بر مر و اساس حق را كه خالص و
مخلص در راه خدا قدم بر میدارد بر يك نيروی مادی قوی كه در راه باطل
گام بر میدارد پيروز كند .
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرين .
نظرات شما عزیزان: