ملت ایران اما، راه خود را یافته بود. هر چه سبعیت و درندهخویى رژیم آشكارتر مىشد، امواج مبارزه اقشار مردم گسترش بیشترى مىیافت. نخست در قالب برپایى سلسله مراسم پایان ناپذیر چهلمهاى شهیدان در اكناف و اطراف كشور، سپس اعتصاب سراسرى اصناف و بستن بازارها، آنگاه، با آغاز سال تحصیلى؛ اعتصاب فرهنگیان و خوددارى دانشآموزان و دانشجویان از رفتن به كلاسها، و بعد؛ اعتصاب سراسرى كارگران و مهندسین صنایع نفت و گاز با بستن شیرهاى صدور نفت، اعتصاب كارمندان و كارگران خطوط انتقال نیرو و برق شهرى، اعتصاب كارمندان ادارات دولتى و... سرانجام اعتصاب روزنامهنگاران و دستاندركاران رسانههاى ارتباط جمعى شیرازه رژیم را از هم گسست.
ارتش نیز، به واسطه حضور كادرهاى جوان مؤمن مرتبط با روحانیت انقلابى و بدنه سالم مذهبى آن، هر روز از روز پیش، بیشتر و بیشتر از اجراى فرامین ژنرالهاى خائن «بزرگ ارتشتاران» خوددارى مىورزید. فرمان امام(ره)؛ مبنى بر حرام بودن اطاعت از رژیم طاغوتى و وجوب فرار سربازان از پادگانها، و همچنین توصیه اكید حضرتش به ملت جهت حسن سلوك با نظامیان و تكریم آنان، موجبات همدلى و همبستگى هر چه روز افزونتر مردم و ارتشیان را فراهم آورد.
در پى فرار شاه از كشور، براى آمریكا در ایران تنها متحدین باقىمانده عبارت بودند از مشتى ساواكى بدنام و دربارى چاپلوس و ژنرال ترسو كه جز انباشتن چمدانها از اشیاء سبك وزن و سنگین قیمت، تبدیل ثروتهاى به یغما برده به «دلار» و حواله آنها به بانكهاى آمریكایى و اروپایى و سرانجام، فرار هر چه سریعتر از ایران، به هیچچیز دیگرى نمىاندیشیدند. آخرین اقدام كاخ سفید؛ یعنى اعزام ژنرال رابرت هایزر، معاون عملیاتى جناح اروپایى ناتو به تهران جهت ترغیب بقایاى رژیم به مقاومت و زمینه چینى كودتایى از نوع «عملیات آژاكس» نیز راه به جایى نبرد. بدینسان، ققنوس انقلاب اسلامى ایران از دل خاكستر مزار شهیدان قیام پانزدهم خرداد 42 پروبال گشود و در عصر آفتابى 22 بهمن 1357، ایالات متحده آمریكا و متحدین غربى آن، براى نخستین بار در طول تاریخ موجودیت خویش، با هماوردى ناشناخته و سخت قدرتمند آشنا شدند؛ انقلاب اسلامى ایران!
به محض پیروزى و فتح آخرین سنگرهاى به جا مانده از استبداد 2500 ساله، انقلاب اسلامى ایران درصدد برآمد تا نقشه شعار محورى ملت مسلمان ایران؛ «استقلال»، «آزادى» و «جمهورى اسلامى» را تحقق بخشد. در ؟؟؟ فروپاشى نظام شاهنشاهى، ایران اسلامى رسماً خروج خود را از گروه بندى نظامى «پیمان سنتو» اعلام داشت و با این حركت انقلابى، موجبات فروپاشى این اتحادیه آمریكایى در منطقه غرب آسیا را فراهم آورد. اقدامى كه موازنه قدرت را در حوزه استراتژیك خلیج فارس و دریاى عمان، به زیان ایالات متحده و همگرایان منطقهاى آن بر هم زد. انقلاب اسلامى در عرصه استقلال اقتصادى نیز به تعهدات خویش عمل كرد. اعلام رسمى قطع رابطه «ریال» با «دلار»، لغو قرارداد استعمارى كنسرسیوم، تحریم صدور نفت به رژیم جعلى و غاصب اسرائیل و حكومت نژاد پرست آفریقاى جنوبى نمادى از پایبندى انقلاب به «استقلال»؛ این شعار نخست نهضت اسلامى بود.
اخراج 60 هزار مستشار نظامى آمریكایى از ایران، برچیدن پایگاههاى جاسوسى و استراق سمع C.I.A در مناطق شمالى ایران، قطع رابطه با رژیم صهیونیستى؛ بستن دفتر نمایندگى سیاسى آن در تهران و واگذار نمودن ساختمان مزبور به سازمان آزادیبخش فلسطین، اعلام حمایت از كلیه جنبشهاى آزادیبخش جهان سوم؛ آرمان فلسطین، مقاومت ضد صهیونیستى مردم لبنان، مبارزات ضدنژادپرستى مظلومین جنوب آفریقا، تلاش مردم صحراى غربى در راه كسب استقلال، نبرد حقطلبانه مسلمانان جنوب مجمعالجزایر فیلیپین، مبارزه استقلالطلبانه مردم مسلمان جامو و كشمیر، درخواست عضویت در جنبش كشورهاى غیرمتعهد، اعلام همبستگى با كشورهاى عرب عضو جبهه پایدارى، جبههگیرى قاطع علیه معاهده ننگین سازش رژیم سادات و اسرائیل؛ موسوم به پیمان كمپ دیوید، فراخوانى نیروهاى نظامى ایران از شاخ آفریقا، بلندىهاى جولان و مناطق مرزى فلسطین اشغال با لبنان و... اینها همگى در شرایطى صورت مىگرفت كه انقلاب اسلامى ملت ایران به یمن رهبرى الهى آن پیر فرزانه و درك عمیق از ماهیت قطببندى ظالمانه حاكم بر جهان آن روز، حتى نیم قدمى نیز، از اصل خردمندانه «نه شرقى - نه غربى» خویش عدول نورزید و به جانب رقیب دیرینه آمریكا؛ ابر قدرت سرخ، گرایش نیافت.
«آزادى»، دومین شعار محورى انقلاب اسلامى بود. این انقلاب نوپا، به تلافى 25 قرن اختناق حكومتهاى جبار سلاطین، خاصه خفقان و استبداد وحشتناك پنجاه و هفت ساله اعمال شده توسط خاندان منحط پهلوى، وسیعترین عرصههاى آزادى فردى و اجتماعى را در تمامى زمینهها با خود به ارمغان آورد. انقلاب اسلامى از فرداى پیروزى خود، به كلیه احزاب، سازمانها، انجمنها و جریانهاى سیاسى كثیرالعدهاى كه تا پیش از سقوط رژیم سلطنت، سران و اعضاى آنها حتى در چار دیوارى خانههاى خود احساس امنیت نمىكردند، جهت فعالیت علنى، تشكیل دفاتر، برپایى هرگونه تجمع و راهپیمایى، استفاده از تریبونهاى عمومى، چاپ و انتشار بدون سانسور عقاید و نظریاتشان آزادى مطلق! اعطاء كرد.
در چنین شرایطى بود كه به ناگاه، برشمار معدود احزاب و سازمانهاى سیاسى داراى سابقه قبل از انقلاب، صدها حزب و گروه سیاسى جدیدالتأسیس نیز افزوده گشت. جالب اینكه طبق بعضى اقوال، تعداد این تشكلهاى ریز و درشت خلقالساعه به بیش از 360 گروه و گروهك و گروهچه! بالغ مىشد. جالبتر وقتى است كه مىبینیم به جز طرفداران رژیم سلطنت، به اصحاب كلیه سلایق و عقاید متفاوت؛ اعم از لائیكها، التقاطیون، لیبرال - دموكراتها، جریانات شبه روشنفكرى چپ معتدل و حتى معتقدان به متدهاى افراطى مشى چریكى عضو گروهكهاى مسلح به اصطلاح سیاسى - نظامى، بدون كمترین اعمال محدودیتى اجازه فعالیت آزاد و علنى داده مىشد. ملت و جوانان نسل اول انقلاب خوب به خاطر دارند رژههاى پر طمطراق چریكهاى فدایى و منافقین را كه مسلح به سلاحهاى به غارت رفته از پادگانها، در خیابانهاى تهران و شهرهاى بزرگ كشور مانور مىدادند. آن هم پس از پیروزى انقلاب كه دیگر این قماش قدرت نمایىهاى مسلحانه رفقاى چریك و مجاهد! محلى از اعراب نداشت. در تهران و شمار زیادى از شهرهاى كشور، ساختمانهاى دولتى و مراكز دانشگاهى مورد تصرف عدوانى عناصر مسلح این انقلابیون قلابى قرار مىگرفتند و از آنها رسماً با نام «ستاد عملیاتى» و «ستاد فرماندهى» استفاده مىشد. فرزندان پاك طینت و كم تجربه انقلاب اسلامى، این همه فزونطلبى گستاخانه میوه چینان ابن الوقت را مشاهده مىكردند و با این حال، از سر حلم و سعه صدر، دم فرو مىبستند.
انقلاب اسلامى نوپا و فرزندان مظلوم آن هر چند از امام خویش شنیده بودند كه؛ «حتى ماركسیستها هم در ابراز عقیده آزادند، مشروط به آنكه توطئه نكنند»، لیكن هنوز به مفهوم واقعى تفاوت «آزادى ابراز عقیده» با «آزادى توطئه» وقوف نداشتند.
شاید پر بیراه نباشد اگر بگوییم كه مجموعه وقایع خشونت آمیز ایجاد شده توسط گروهكهاى مسلح غیرقانونى در سطح شهرها و استانهاى كشور از روز دهم اسفند 57 - آغاز غائله كردستان با محاصره پادگان مهاباد - تا شورش مسلحانه سراسرى منافقین و جبهه متحد ضدانقلاب در 30 خرداد سال 1360 - صرفنظر از خیانت عناصر لیبرال - تاوان حسن ظن و حلم بیش از حدى بود كه انقلاب اسلامى در قبال عدم عنایت دقیق خویش نسبت به موازین مفهوم «آزادى» و حدود واقعى این موهبت الهى، مجبور به پرداخت آن شد!
تشكیل محاكم علنى، با حضور مردم، شكّات و مخبرین رسانههاى گروهى داخلى و خارجى جهت محاكمه عادلانه سركوبگران قیام ملت، جلادان و عوامل اختناق و تحكیم سلطه رژیم آزادىكش پهلوى و مجازات این عناصر، اعم از سران و مأمورین نهاد شكنجهگر ساواك، ژنرالهاى خودفروخته و خونریز شاه، مقامات ارشد هیأت حاكمه استبداد، مدیران دولتى فاسد و یغماگر بیتالمال، جاسوسان و مهرههاى كلیدى فراماسونرى و صهیونیزم بینالملل در حكومت شاهنشاهى، سرمایهداران زالو صفت و قارونكهاى بخش خصوصى، مجریان سانسور و كارگزاران اختناق در عرصههاى اندیشه و هنر و... اینها جملگى به مثابه بخشى از احساس مسؤولیت انقلاب اسلامى نسبت به رسالت خطیر خویش در راه حراست از كیان آزادى ملت رشید ایران محسوب مىشد.
ایجاد فضایى مناسب جهت فعالیت آزاد و فارغ از دغدغه و هراس براى اصحاب اندیشه و ارباب هنر در راه عرضه محصولات فرهنگى - هنرى خویش به مخاطبان، چاپ و نشر آزادانه صدها عنوان كتاب و رساله سیاسى - ادبى كه از انتشار آنها در عصر سپرى شده دیكتاتورى پهلوى ممانعت اكید بعمل مىآمد، ایجاد دهها كانون فرهنگى - ادبى مستقل، با گرایشهاى سیاسى و فكرى متفاوت در سطح تهران و شهرستانها، انتشار نزدیك به 200 عنوان جریده - اعم از یومیه، هفتگى، ماهنامه و فصلنامه - مشتمل بر نشریات مستقل و یا وابسته به جریان و تشكلهاى سیاسى - اجتماعى، رواج بىسابقه هنر تئاتر در جامعه و اكران پیسهاى وزین و جدى از آثار نمایشنامهنویسان مطرح و معتبر داخلى و خارجى، ایجاد تحولى عمیق در ساختار صنعت سینماى كشور از طریق كنار زدن چهرهها و عناصر فاسد سینماى منحط فیلمسازى، منع اكران آثار منحط تولید شده در پیش از انقلاب، میدان دادن به استعدادهاى جوان و خلاق، منع استفاده ابزارى و سخیف از عنصر ارزشمند زن؛ به عنوان چاشنى سكسى و ایجاد محیطى سالم و امن جهت حضور و فعالیت بانوان هنرمند در صنعت سینماى كشور، ممانعت از ورود فیلمهاى مبتذل خارجى؛ خاصه آثار پوچ و بىارزش هالیوودى و همزمان نمایش آثار ارزشمند سینمایى جهان، پاكسازى رادیو - تلویزیون از مدیران و پرسنل فاسد وابسته به رژیم منحط شاهنشاهى، جذب نیروهاى جوان و مستعد انقلابى به این دو رسانه فراگیر، حذف نمایش آثار ضدارزشى و منحط داخلى و خارجى - خاصه شوها، سریالها، فیلمهاى سینمایى، كنسرتهاى مزخرف پاپ موزیك و فیلمهاى كارتونى آمریكایى - و تشویق و حمایت از برنامهسازان صدا و سیما براى تولید و ارائه آثارى قابل قبول در عرف جامعه انقلابى، با مشخصه پایبندى به فرهنگ غنى اسلامى - ایرانى و ...
سرخطهاى فوق، بركنار از نقاط قوت و ضعف كمى و كیفى هر یك از آنها، به مثابه مشتى از خروار، نشانگر فضاى آزاد ناشى از انقلاب اسلامى، به مثابه خاستگاه اصلى تكوین و رشد اندیشه، هنر و فرهنگ متعالى، در فرداى پیروزى بهمن 57، براساس رهنمودهاى حكیمانه رهبر كبیر انقلاب اسلامى بود. همو كه در بدو بازگشت از تبعیدى پانزده ساله، فرهنگ و تعالى فرهنگى جامعه را از دغدغههاى اصلى خویش اعلام داشت. و در سخنرانى مشهور 12 بهمن 57 در بهشت زهرا(س) فرمود:
«[شاه] فرهنگ ما را به صورت یك فرهنگ عقب مانده نگهداشته. به طورى كه الآن تحصیلات جوانان ما در ایران، یك تحصیلات تام و تمام نیست و باید بعد از اینكه در اینجا یك نیمه تحصیل كردند - آنهم با این مصیبتها -، باید بروند در خارج تحصیل كنند. ما متجاوز از پنجاه سال است دانشگاه داریم و قریب سى و چند سال این دانشگاه را داریم. لیكن چون به ما خیانت شده است، از این جهت رشد انسانى نكرده است. تمام انسانها و نیروهاى انسانى ما را این آدم از بین برده است. این آدم به واسطه نوكرى كه داشته، مراكز فحشاء درست كرده. تلویزیونش مركز فحشاء است، رادیویش بسیارى فحشاء است، مراكزى كه اجازه دادهاند كه باز باشد، مراكز فحشاء است. اینها دست به دست هم دادهاند. در تهران مراكز مشروب فروشى بیشتر از كتابفروشى است. مراكز فساد دیگر الى ماشاءاللَّه است.
براى چه سینماهاى ما مركز فحشاء است؟ ما با سینما مخالف نیستیم، ما با مراكز فحشاء مخالفیم. ما با رادیو مخالف نیستیم، ما با فحشاء مخالفیم، ما با تلویزیون مخالف نیستیم، ما با آن چیزى كه در خدمت اجانب براى عقب نگهداشتن جوانان ما، از دست دادن نیروى انسانى ما در آمده، مخالف هستیم. ما كى با مظاهر تجدد مخالفت كردهایم؟
مظاهر تجدد وقتى كه پاى خود را از اروپا به شرق؛ و به خصوص به ایران گذشت، چیزى كه باید از آن براى پیشرفت تمدن استفاده بشود، ما را به توحش كشاند! سینما، یكى از مظاهر تمدن است كه باید در خدمت مردم و در خدمت تربیت این مردم باشد و شما مىدانید كه اینها، جوانهاى ما را به تباهى كشیدند. ما، با اینها در این جهات مخالف هستیم.»
فراتر از همه آنچه كه تا بدینجا بر شمردیم، شاید بتوان مهمترین دستاورد ارزشمند انقلاب اسلامى را در ساحت فرهنگ آزادى و آزادگى، سهیم كردن اقشار گسترده اجتماع، خاصه نسل جوان و پرشور این آب و خاك در امر حراست از حدود آزادىهاى متعالى فراهم آمده در سایه این نهضت الهى بىبدیل برشمرد.
به جرأت مىتوان مدعى شد رمز بقا و استمرار معجزه آساى انقلاب اسلامى در كوران سختترین شداید و حادترین بحرانهاى ایجاد شده از سوى دشمنان این ملت، در گرو همین مشاركت فعال و خودجوش زبدهترین جوانان غیرتمند و رشید ایرانى در پاسداشت آگاهانه و دلسوزانه از حریم انقلاب نهفته است. مصداق بارز تجلى این ویژگى؛ تشكیل كمیتههاى مردمى دفاع از انقلاب در مساجد شهرها و روستاهاى كشور، طى روزهاى حساس و سرنوشتساز اولیه پیروزى و از پى آن، تأسیس «سپاه پاسداران انقلاب اسلامى» در اسفندماه 1357 بود.
فریاد ملت مسلمان و تمدن آفرین ایران در اعتراض به این اقدام رذیلانه رژیم فاسد پهلوى و حامیان وحشى صفت و بىفرهنگ آمریكایى آن، از ناى نینوایىِ حسینِ زمان؛ خمینىكبیر(ره) برآمد. فریاد امام - كه به تازگى از زندان طاغوت رهایى یافته بود - چونان پتكى سهمگین بر سر مجلسینِ فرمایشى، كابینه سیاه «حسنعلى منصور» و شاه و حامیان آن فرود آمد:
بسماللَّهالرحمن الرحیم *اناللَّه و انا الیه راجعون... قلب من در فشار است. از روزى كه مسائل اخیر ایران را شنیدم، خوابم كم شده. (گریه حضار) ناراحت هستم، قلبم در فشار است. من با تأثرات قلبى روزشمارى مىكنم، چه وقت مرگ پیش بیاید (گریه شدید حضار)... ما را فروختند، استقلال ما را فروختند باز هم چراغانى كردند، پایكوبى كردند. اگر من به جاى اینها بودم، این چراغانىها را منع مىكردم. مىگفتم بیرقِ سیاه بالاى سر بازارها بزنند، بالاى سَرخانهها بزنند... عزت ما پایكوب شد. عظمت ایران از بین رفت. (گریه حضار)... ملت ایران را از سگهاى آمریكایى پستتر كردند! اگر كسى یك سگآمریكایى را زیر بگیرد مورد بازخواست قرار مىگیرد، ولى چنانچه یك آشپز آمریكایى شاه ایران را زیر بگیرد، بزرگترین مقام را زیر بگیرد، كسى حق تعرض ندارد. چرا؟ براى اینكه مىخواستند وام بگیرند. آمریكا خواست كه این كار انجام شود. بعد از چند روز، یك وام 200 میلیون دلارى از آمریكا تقاضا كردند، در ظرف پنج سال به منظور هزینههاى نظامى به دولت ایران وام بدهند و در ظرف ده سال 300 میلیون دلار پس بگیرند؛ یعنى صد میلیون دلار - 800 میلیون تومان - از ایران در ازاء این وام سود بگیرند. معذالك، [حكومت] ایرانى براى این دلارها خودش را فروخت، استقلال را فروخت، ما را جزء دول مستعمره حساب كرد. ملت مُسلم ایران را در دنیا از وحشىها عقب ماندهتر معرفى نمود! ما با این مصیبت چه كنیم؟!... سایر ممالك خیال مىكنند این ملت ایران است كه اینقدر خود را پَست نموده. نمىدانند كه این دولت ایران است، این مجلس ایران است، این مجلسى است كه ارتباطى به ملت ندارد. این مجلسِ سرنیزه است. این مجلس چه ارتباطى به ملت دارد؟ ملت ایران به این وكلاء رأى نداده است. بسیارى از علماء طراز اول و مراجع، انتخابات را تحریم كردند و ملت از آنان تبعیت كرده، رأى ندادند، لیكن زور سرنیزه اینان را آورد و بر كرسى نشاند.
اینها دیدند كه با نفوذ روحانى نمىتوانند هركارى را انجام دهند، مىخواهند نفوذ روحانى را از بین ببرند! آنها به خوبى دریافتند كه: اگر نفوذ روحانیون باشد، نمىگذارد این ملت یك روز اسیر انگلیس و روز دیگر اسیر آمریكا باشد. اگر نفوذ روحانیون باشد، نمىگذارد اسراییل اقتصاد ایران را قبضه كند. نمىگذارد كالاهاى اسراییل، آن هم بدون گمرك در ایران فروخته شود. اگر نفوذ روحانیون باشد، نمىگذارد اینها خودسرانه چنین قرضه سنگینى را بر ملت ایران تحمیل كنند... اگر نفوذ روحانیون باشد، نمىگذارد یك دست نشانده آمریكایى این غلطها را بكند، از ایران بیرونش مىكنند. نفوذ روحانى، مضر به حال شما خائنهاست، نه مضر به حال ملت... براى این مملكت فكرى كنید. براى این ملت فكرى كنید. اینقدر قرضروى قرض نیاورید. اینقدر نوكر نشوید. البته دلار نوكرى هم دارد! دلارها را شما بگیرید استفاده كنید، نوكرى را ما بكنیم! اگر ما زیر اتومبیل یك آمریكایى رفتیم، كسى حق ندارد به آمریكایىها بگوید بالاى چشم شما ابروست! آن آقایانى كه مىگویند باید خفه شد و دَم دَر نیاورد، آیا در این مورد هم مىگویند باید خفه شد؟! در اینجا هم ساكت باشیم و دَم در نیاوریم؟! ما را بفروشند و ما ساكت باشیم؟! استقلال ما را بفروشند و ما ساكت باشیم؟! واللَّه گناهكار است كسى كه داد نزند. واللَّه مرتكب كبیره است، كسى كه فریاد نزند (فریاد و شیون مردم). اى سران اسلام، به داد اسلام برسید، اى علماى نجف! به داد اسلام برسید، اى علماى قم، به داد اسلام برسید، رفت اسلام! (گریه شدید مردم). اى ملل اسلام! اى سران ملل اسلام! اى رؤساى جمهورى ملل اسلامى! اى سلاطین ملل اسلامى! به داد ما برسید. اى شاه ایران! به داد خودت برس! ما چون ملت ضعیفى هستیم و دلار نداریم، باید زیر چكمه آمریكا برویم؟ آمریكا از انگلیس بدتر، انگلیس از آمریكا بدتر، شورى از هر دو بدتر، همه از همه بدتر و پلیدترند، لیكن امروز، سر و كار ما با آمریكاست. [لیندون جانسون] رییسجمهور آمریكا بداند، این معنا را بداند كه امروز در پیش ملت ما، از منفورترین افراد بشر است كه چنین ظلمى به ملت اسلامى كرده است. امروز قرآن با او خصم است! ملت ایران با او خصم است!
... ملت موظف است كه در این امر صدا را بلند كند. به مجلس اعتراض كند. به دولت اعتراض كند كه چرا چنین كارى كردید؟ چرا ما را فروختید؟ شما كه وكیل ما نیستید. اگر وكیل هم بودید، چون خیانت كردید، خود به خود از وكالت ساقط مىشوید. این خیانت به كشور است. خدایا! اینها به كشور ما خیانت كردند. خدایا، این دولت به كشور ما خیانت كرد، به اسلام خیانت كرد. به قرآن خیانت كردند. وكلاى مجلسین؛ آنهایى كه با این امر موافقت نمودند، خیانت كردند. وكلاى مجلس سنا، این پیرمردها خیانت كردند، وكلاى مجلس شورا؛ آنها كه به این امر رأى دادند، به كشور خیانت كردند. اینها وكیل نیستند. دنیا بداند! اینها وكیل ایران نیستند، اگر هم بودند، من عزلشان كردم!... ما این قانون را كه به اصطلاحِ خودشان [از تصویب ]گذرانیدهاند، قانون نمىدانیم. ما این مجلس را، مجلس نمىدانیم، اینها خائناند، خائن به كشورند!(33)
پژواك فریادهاى طاغوت شكن امام(ره) چنان لرزهاى بر اركان پوسیده رژیم ستم شاهى انداخت كه شاه و اربابان آمریكایى او، جز دستگیرى و تبعید روح خدا از خاك ایران چارهاى ندیدند. فرداى روز تبعید امام(ره) از میهن ساواك رژیم اطلاعیهاى صادر كرد كه هم در جراید تحت سانسور شدید منتشر شد و هم از رادیوى رژیم قرائت گردید:
اطلاعیه!
طبق اطلاع موثق و شواهد و دلایل كافى ]![چون رویه آقاى خمینى و تحریكات مشارالیه بر علیه منافع ملت و امنیت و استقلال و تمامیت ارضى كشور تشخیص داده شد]![، لذا در تاریخ 13 آبان ماه 1343 از ایران تبعید گردید.سازمان اطلاعات و امنیت كل كشور(34)
طى سالیان پس از تبعید امام(ره)، رژیم در وطنفروشى و بیگانهپرستى، در دین ستیزى و سركوب هر فریاد اعتراض - ولو مسالمتآمیز - بر بیدادشاهانه، یكهتاز میدان بود. ساواك و مراكز و نهادهاى مرتبط با آن، تحت مدیریت دژخیمان تعلیم یافته توسط افسران پلیس مخفى رژیم صهیونیستى و «سیا»، چنان خفقان خوفناكى را بر كشور حكمفرما كردند كه ضربالمثلِ رایج در افواه عامه شهروندان ایرانى در آن ایام این بود؛ حرف نزنید! دیوار موش دارد، موش هم گوش! شدت و تنوع شیوههاى شكنجه جسمى و روحى مخالفان در زندانهاى رژیم شاهنشاهى به حدى وخیم و غیرانسانى بود كه حتى نهادهاى غربى معلومالحالى چون «عفو بینالملل» - وابسته به وزارت امور خارجه آمریكا - و صلیب سرخ جهانى ناچار شدند ایرانِ تحت حاكمیتِ رژیم شاه را بهعنوان «كشور ركوردشكن در زمینه نقض مستمر و سیستماتیك حقوق بشر» معرفى كنند.(35)
در وادى فكر و فرهنگ، به یمن نظارت و كنترل علیا هرزه «هنرپرور»! - فرح دیبا - بر مقدرات فرهنگى و هنرى كشور و سیطره بلامنازع «دفتر شهبانو» بر این عرصه، ترویج سیستماتیك مزخرفترین پدیدهها و جریانهاى به اصطلاح فرهنگى غربى و نیز هنرمندان غزبزده داخلى، روال رایج سیاست فرهنگى كشور بود. نقطه اوج این فاجعه را مىتوان برگزارى فستیوال سالانه «جنبش هنر شیراز» دانست كه در آن مهوعترین نمایشهاى سخیف اروتیك و شرمآورترین كنسرتهاى موسیقى داخلى و خارجى اجرا مىشد. تراستهاى مطبوعاتى قدرتمند «كیهان» - متعلق به سناتور مصباحزاده - «اطلاعات» - متعلق به سناتور عباس مسعودى، همدوش با «اداره نگارش(36)» وزارت فرهنگ و هنر رژیم، عرصه را بر نشریات مستقل و روزنامهنگاران دلسوز و فهیم تنگ كرده بودند. سه بنگاه انتشارات مقتدر «فرانكلین»، «امیركبیر» و «خوارزمى»، پشتگرم به روابط گرم مدیرانشان با دربار پهلوى، مدیریت اطلاعاتى ایالات متحده - U.S.I.A - در تهران و مساعدت اداره نگارش، ترویج آثار ادبى - هنرى فرهنگ منحط و پوچگراى غربى را در دستور كار خویش قرار داده بودند. سینماهاى كشور، به جولانگاه سه گونه سینمایى مبتذل؛ «فیلم آبگوشتى»، «فیلم اِنتِلِكت» =[ روشنفكرى] و انواع آثار مزخرف هالیوودى و اروپایى مبدل شد.
رادیو - تلویزیون رژیم نیز، تحت سرپرستى اسمى «رضا قطبى» - خویشاوند فرح پهلوى - و با برنامهریزى دفتر اداره اطلاعاتى ایالات متحده در تهران، همه رقم كنسرت، سریال، فیلم، شو و واریته مبتذل و بعضاً مستهجن آمریكایى را براى مخاطبینِ شش تا شصت ساله «رادیو - تلویزیون ملى ایران»! به نمایش در مىآوردند.(37) در بخش صنعت، شاخصه ترقى ملى چیزى نبود مگر صناعتِ مونتاژ و سرهمبندىِ «پیكان(38)»! و شعار رایج هم كلام قصار نخستوزیر بهایى مسلك و مبتلا به بیمارىِ انحراف جنسى رژیم؛ «امیرعباس هویدا(39)» كه مىگفت: «به امید آن روز كه هر ایرانى، یك پیكان داشته باشد!» بخش اعظم درآمد نفت كشور یكسره به حلقوم نفتخواران بینالمللى و شاه و درباریان فاسدش سرازیر مىشد. رژیم ضدبشرى پهلوى به اقتضاى طبیعت جبلى خویش، حامى سرسخت پلیدترین حكومتهاى سركوبگر جهان بود و بر همین اساس، از محل صادرات روزانه 6 میلیون بشكه طلاى سیاه ملت شاه گزیده ایران، نیازهاى سوخت و انرژى رژیمهاى ضدانسانى رسوایى از قماش حكومت آپارتاید آفریقاى جنوبى و رژیم صهیونیستى غاصب فلسطین را تأمین مىكرد.
به حكم یك قاعده كلى، تمامى پروژههاى عظیم احداث تأسیسات زیربنایى از قبیل ساختن راهها، پلها، خطوط راهآهن، احداث سدهاى عظیم بر روى رودخانهها و ایجاد نیروگاههاى هیدروالكتریك و نیروگاههاى گازى، خطوط انتقال آب و برق و تأسیس شبكههاى مخابراتى نیز - پس از واریز نمودن «حق ویژه» یا همان «كمیسیون پیشكشى» از سوى نمایندگان كمپانىهاى آمریكایى و چند ملیتى غربى به حسابهاى سرى شاه و اطرافیانش در بانكهاى سوئیس - به بیگانگان محول مىشد.(40) زمینهاى مرغوب كشاورزى كشور نیز در قالب فارمهاى بزرگ یا به كمپانىهاى خارجى واگذار شد و یا جزو مایملك «بنیاد پهلوى» درآمد. فىالمثل اراضى حاصلخیز و مناسبِ كشت گندم در حاشیه سد دز استان خوزستان را كمپانیهاى تولید مواد غذایى آمریكایى با شرایطى سهل از رژیم اجاره نمودند و در آنها «توت فرنگى» و «مارچوبه»! كشت كردند. زمینهاى زراعتى مرغوب دشت قزوین نیز، به شركتهاى كشت و صنعت اسرائیلى واگذار شد و... بگذریم كه این رشته سر دراز دارد.
در عرصه تولیدات مواد پروتئینى - گوشت قرمز و سفید - نیز كار ملت سخت زار بود و عشایر و روستائیان دامپرور ایران، رها شده در فقر و محرومیت مطلق و بىبهره از كمترین حمایت دولت - وزارت كشاورزى و سازمان گوشت كشور - محكوم به فنا شده بودند. اما رژیم را از این بابت باكى نبود. گوشت گاو و گوسفند از انگلستان و استرالیا وارد مىشد، گوشت مرغ از آمریكا و هلند و تخممرغ؛ از اسراییل! حتى رونق نسبى صنعت شیلات - خاصه شیلات دریاى خزر - نیز مرهون تأمین حوایج تفننى! مشتریان غربى بود. گوشت مرغوب ماهى سفید دریاى مازندران، پس از طى مراحل صید و انجماد در سردخانههاى مجهز شیلات، با هواپیما به ایالات متحده و ممالك اروپاى غربى صادر مىشد تا در كارخانههاى تولید خوراك حیوانات، بستهبندى شده و به مصرفغذایى سگها و گربههاى خانگى فرنگیان برسد! خاویار؛ این طلاى سیاه شیلات خزر هم ایضاً به خارج صادر مىشد و ایرانیان بعضاً حتى نمىدانستند این ماده خوراكى مقوى و ارزشمند چه رنگى دارد.
در شرایطى كه دستگاه شهردارى رژیم - خاصه در تهران - به استناد ماده 100 قانون ساخت و ساز شهرى از ساختن سرپناهى محقر در حاشیه شهرها و خارج از محدوده شهردارىها، به ضرب باتون پاسبان و قنداق تفنگ ژاندارم و هجوم مهیب بیل مكانیكى و بلدوزر ممانعت بعمل مىآورد، در جاى جاىِ كشور هزاران هكتار زمین به كمپانىهاى ساختمانى غربى؛ خصوصاً شركت آمریكایىِ «پارادایز» واگذار مىشد تا براى 60 هزار مستشار نظامى و غیرنظامى آمریكایى، خانههاى ویلایى لوكس تك واحدى - دقیقاً مشابه ویلاهاى «بِوِرلى هیلز» كالیفرنیا - احداث نمایند. نظام آموزشى كشور صرفاً در حكم خیابانى یك طرفه بود كه در فرجام، به بنبست تربیتِ «دیپلمه بیكار در تیراژ انبوه» منتهى مىشد. مراكز آموزش عالى نیز، به علت ظرفیت محدود، فقر امكانات آموزشى - رفاهى و... به ركود مطلق مبتلا شده بودند. فاجعهاى كه پدیده «فرار مغزها» از كشور در قالب اعطاى بورسیه تحصیلى از سوى مراكز دانشگاهى آمریكا و اروپا به جوانان نخبه این آب و خاك و محروم ساختن ملت از گنجینه انسانى استعدادهاى درخشان خودى، محصولِ بلافصل آن تلقى مىشد.
در سال 1356، نرخ بیكارى ایران 34 میلیونى، از رقم وحشتناك 2 میلیون بازوى كارِ محروم از اشتغال فراتر مىرفت، كه این یك نیز، محصول اجراى دكترین آمریكایى «انقلاب سفید»، ورشكستگى كشور در حوزههاى كشاورزى و پرورش دام و طیور، فرار روستائیان از دهاتِ نیمه ویران و جذب آنان توسط مغناطیسِ جاذبههاى فریبنده شهرهاى بزرگ؛ خاصه تهران و سرانجام سكنى گزینى در گودها و حلبىآبادهاى حومه پایتخت بود. به سبب آشفتگىهاى اقتصادى، نابسامانىهاى اجتماعى و اغتشاش فرهنگى بوجود آمده در سایه اجراى اصلاحات شاهانه!، پدیده شرمآور فساد و فحشاء در هیأت بحرانى اجتماعى درآمد. علاوه بر محلههاى بدنام در تهران و سایر شهرها، فحشاء پنهانى جامعه را از درون مىخورد و پوك مىكرد. چه بسا پیوندهاى اجتماعى كه بر همین پایه تنظیم مىشد و رفته رفته، فساد و تباهى اخلاقى و فحشاء قباحت خود را از دست مىداد. روزبهروز بر تعداد زنان در غلتیده به منجلاب فحشاء افزوده مىشد. یك آمارگیرى غیررسمى در آخرین سالهاى حكومت پهلوى حكایت از وجود 50 هزار زن روسپى در ایران داشت.
«40 كارخانه تولید مشروبات الكلى، 600 رستوران و كافه فروشنده مشروبات الكلى داخلى و خارجى، 200 عشرتكده خصوصى كه در آنها نوشیدنىهاى الكلى سِرو مىشد. مصرف روزانه آبجوى الكلى تهران روزى 000/400 بطرى 000/160 - یكصد و شصت - عشرتكده دایر و رسمى!.. در یكى از مراكز فساد، فقط ظرف یك روز 14 هزار ژتون فروخته شده... تعداد 2700 زن فاسد در 1120 خانه فساد و...(41)»، اینها صرفاً سهم تهران در روند توسعه صنعت فحشاء در رژیم تمدن بزرگ آریامهرى بوده است! مراكز ترویج فساد و بىبندوبارى در میان نسل جوان، اعم از دولتى و خصوصى، به گونهاى قارج مانند از هر گوشه این مرز و بوم سربرآورد. گاه در قالب دخمههاى موسوم به «كاخ جوانان(42)»؛ تحت سرپرستى رژیم و گاه در هیأت دیسكوتكها و كابارههاى مدرن همچون «مجموعه تفریحى پارك خرّم(43)». بر این همه پلشتى و سیاهى، باید روند دهشتبار قاچاق و استعمار مواد مخدر، خصوصاً؛ رواج مصرف هروئین در بین نسل جوان را بیفزاییم.
در شرایطى كه سرپرستى كارتل قدرتمندِ سایپا؛ بزرگترین شبكه تولیدكننده موادمخدر در منطقه «هلالِ طلایى» - افغانستان، پاكستان و ایران - توزیع سراسرى این مواد در كشور و ترانزیت آن به قاره اروپا را شخص «والا حضرت شاهدخت اشرف پهلوى»! بر عهده داشت، دستگاههاى تبلیغاتى رژیم همه روزه خبر از برپایى كنگرهها و سمینارهاى بینالمللى، جهت بررسى راههاى مبارزه با تولید و مصرف مواد افیونىِ «روانگردان» در تهران مىدادند و رسانههاى گروهى دولتى نیز، خبر مسرتبخش به دارآویختن گلهوار قاچاقچیان خرده پا در پایتخت و شهرهاى بزرگ و كوچك را به اطلاع مخاطبینِ محترم خود مىرساندند. درست در همان روزهایى كه مردم قحطى زده روستاهاى آذربایجان شرقى از فرط گرسنگى مجبور به خوردن علوفه مراتع شده بودند، رژیم به یمن صدور روزانه شش میلیون بشكه نفت خام به قیمت پایه هر بشكه 38 دلار(44)، چنان دست و دلباز شده بود كه یك قلم؛ در جریان سفر «والرى ژیسكار دستن» رییسجمهور وقت فرانسه به تهران - در سال 1356 - سخاوتمندانه مبلغ یك میلیارد دلار نقد در قالب وام دراز مدت با بهره نازل به كمیساریاى انرژى اتمى فرانسه - موسوم به «اوریف» - هبه مىكرد! كما اینكه مجموع مطالبات رژیم از حكومت غاصب صهیونیستى بالغ بر یك میلیارد دلار مىشد. طرفه اینكه چنین گشاده دستى مسرفانه در شرایطى صورت مىگرفت كه دولتهاى رژیم شاه، حتى براى پرنمودن خلاء مالىِ ناشى از كسر بودجه سالانه خود، مستقیماً از انحصارات مالى و دولتهاى امپریالیستى، وامهاى كلان با بهره سنگین دریافت مىكردند. براساس یك گزارش كارشناسى منتشر شده از سوى جمعى از كاركنان وزارت امور اقتصاد و دارایى در بهار 58(45)، جمع وامهاى دریافت شده رژیم طاغوت از كشورها و انحصارات مالى غربى به رقم 1012 میلیارد ریال (معادل 5/14 میلیارد دلار) مىرسید.(46)
ایران در حالى كاسه استقراض خارجى به دست مىگرفت كه از فرداى شوك نفتى ناشى از جنگ اكتبر 73 اعراب و رژیم صهیونیستى، خود صاحب درآمد عظیم نفت بود و این درآمد هنگفت را بالاجبار! به كشورهاى صنعتى پیشرفته و مزدوران منطقهاى آمریكا وام مىداد و یا در صنایع ورشكست گردیده غربیان - همچون بنیاد فولاد كروپ - سرمایهگذارى مىكرد. در سطح منطقه نیز، رژیم شاه از اوان دهه 1970 میلادى به دستور ایالات متحده آماده ایفاى نقش ژاندارم منطقهاى آمریكا در خلیج فارس شد. یانكىها كه مداخله جنایتكارانه ایشان در ویتنام طى 18 سال (72 - 1954م) جنگ مستمر، صرفنظر از كشتار 000/500/1 ویتنامى مظلوم، جز بر باد رفتن میلیاردها دلار از ثروت ملى مردم آمریكا، كشته شدن 54 هزار نظامى و بروز شورشهاى شبانهروزى سراسرى علیه این جنگ احمقانه توسط شهروندان آمریكایى - خاصه خانوادهها و دوستان نظامیان مقتول، معلولین جنگى، كهنه سربازان و دانشگاهیان - حاصلى در پى نداشت، سرانجام در 27 ژانویه 1973 (دىماه 1351) ناچار به خروج نیروهایشان از هندو چین شدند.
درسهاى تلخ ناشى از شكست آمریكا در ویتنام، سرانِ این ابرقدرت را بر آن داشت تا براى حفظ سلطه نامشروع خویش در مناطق حساس و بحرانخیز جهان، تدبیر مناسب و كارآمدى اتخاذ نمایند. تدبیرى كه واضع آن صهیونیست پرآوازه اتریشى تبار و مغز متفكر نهادهاى سلطه سیاسى آمریكا؛ دكتر «هنرى كیسینجر» بود و در فرهنگ اصطلاحات رایج جهان سیاست، به دكترین «ویتنامیزه كردن جنگهاى منطقهاى» مشهور است. براساس این دكترین، ابرقدرت آمریكا در عرصه چالشهاى منطقهاى و بینالمللى خویش، بایستى ضمن تقویت یك سلسله رژیمهاى مستبد حاكم بر مناطق كلیدى جهان سوم و تجهیز و تسلیح آنان به پیشرفتهترین امكانات تكنولوژى نظامى و جنگافزارهاى ساخت آمریكا، از این رژیمها به مثابه چماقداران منطقهاى خویش جهت مقابله با تحریكاتِ نیروهاى دست نشانده بلوك كمونیزم و نیزسركوبى شورشهاى ضدآمریكایى ملتهاى پیرامونىِ حوزه نفوذ ژاندارم محلىِ آمریكا، بهرهبردارى نماید.
برهمین اساس، رژیم منتخب جهت ایفاى نقش «ژاندارم منطقهاى» ملتزم مىگشت تا به خرج ملت خود، «زِرِهِ میلیتاریزم مداخلهجویانه» برتن كرده، با خرید جنگافزارهاى پیشرفته آمریكایى و تحت فرمان مستشاران نظامى و اطلاعاتى ایالات متحده، ارتش قدرتمندى را تجهیز نماید و ضمن حفاظت از روند ثبات و امنیت باب طبعِ ارباب، به محض دریافت چراغ سبز از كاخ سفید، سربازان خود را در نقاط بحرانى منطقه به سود منافع نامشروع امپریالیزم آمریكا وارد جنگ نماید. ناگفته پیداست كه در چنین شرایطى مسؤولیت سیاسى و بار كمرشكن مالىِ هر گونه جنگ تجاوزكارانه بر دوش ژاندارم منطقهاى قرار مىگردد. ضمن آنكه تلفات انسانى اینگونه مداخلات تجاوزكارانه نیز، نه از صفوف سربازان نازك نارنجى عمو سام، كه از جوانان كشور تحت حاكمیت رژیم مفتخر به ژاندارمى كاخ سفید تأمین مىشود! هم از این روى، اگر ارتشِ ژاندارم منطقهاى از مأموریت سركوبى فلان ملت شورشى حوزه استحفاظى خویش سربلند و موفق بازگردد، اهداف ایالات متحده را بدونِ خرجِ حتى یك «سِنت» و به میدان آوردن یك سرباز آمریكایى برآورده مىسازد و در صورتِ عكس مسأله؛ یعنى شكست ژاندارم منطقهاى، دستكم نه چون باتلاق ویتنام پول و اعتبار سیاسى - نظامى آمریكا بر باد مىرود و نه به علت دادن تلفات انسانى، عمقِ استراتژیك خویش، - یعنى خاك ایالات متحده - چون روزهاى جنگ ویتنام دستخوش بحران جدى و آشوب سراسرى خواهد شد.
از جمله نقاط كلیدى در دست گره ژئوپلیتیك جهانى؛ منطقه استراتژیك و نفتخیز خلیج فارس است. كیسینجر و همفكران وى در كاخ سفید، نیك دریافته بودند كه در صورت بروز هر گونه تشنج و بحرانآفرینى از سوى اتحاد شوروى و قدرت منطقهاى متحد آن؛ عراق، كشورهاى كوچك حاشیه جنوبى خلیج فارس و برادر عربِ بزرگ ایشان، پادشاهى سعودى - حتى در قالب یك همگرایى سیاسى - نظامى منطقهاى - به تنهایى قادر به مقابله با خطراتِ آنى و فورى نخواهند بود. یگانه قدرت نظامى قابل اتكا و اعتماد آمریكا در خاورمیانه - یعنى رژیم صهیونیستى - نیز به دلیل بُعد مسافت و موانع جغرافیایى از یك سو، و از دیگر سو به جهت مخاصمه سنتى دایر میان رژیمهاى عرب و حكام تلآویو، توان ایفاى نقش ستون دوم اتكاى ایالات متحده در خلیج فارس - پس از عربستان سعودى - را نداشت. تنها نامزد واجد شرایط و متناسب جهت برقرارى موازنه سیاسى - نظامى در منطقه مزبور به سود آمریكا، ایرانِ تحت حاكمیت شاه بود. ایران؛ به دلیل موقعیت جغرافیایىِ استثنایى آن - حائل شدن میان مرزهاى جنوبى اتحاد شوروى سابق با آبهاى گرم خلیج فارس، سواحل طولانى در شمال خلیج فارس و دریاى عمان و از همه مهمتر؛ همسایگى و داشتن طولانىترین مرز زمینى با عراق - و رژیم شاه؛ به خاطر ماهیت غربگرا، ساختار وابسته به آمریكا، در اختیار داشتن ثروت سرشار متكى به نفت؛ كه با توجه به افزایش قیمتها در بازار انرژى از پاییز 1973 توان خریدهاى تسلیحاتى هنگفت را به آن مىداد.
همین امتیازات استثنایى موجب گردید تا كیسینجر؛ در مقام وزیر امور خارجه حكومت نیكسون راهى تهران شود و در ملاقات با شاه، رسماً به وى ابلاغ نماید كه حكومت آمریكا در صدد آن است كه تجدید ساختار و مدرنیزه كردن قواى سه گانه ارتش شاهنشاهى را سرعت و وسعت بخشد. كیسینجر به نمایندگى از حكومت ایالات متحده به شاه اطمینان داد كه از حیث تأمین تجهیزات و تسلیحات مورد نیاز و علاقه «بزرگ ارتشتاران» دروازه تمامى زرادخانههاى آمریكا - بجز كارخانههاى تولید سلاحهاى اتمى - به روى رژیم پهلوى باز است. بدین ترتیب، ایران تحت حاكمیت شاه كه تا اواخر دهه 1960 میلادى در صحنه رقابتهاى بینالمللى نقش مهره ناچیزى را ایفا مىكرد، در مدتى كوتاه به عنوان قدرتمندترین نیروى نظامى منطقه غرب قاره آسیا شروع به عرض اندام كرد. در اواخر سال 1974، ایالات متحده تقریباً نیمى از كل صادرات جهانى اسلحه خود را كه بالغ بر 9/3 میلیارد دلار مىشد، به ایران فروخته بود. این حیرتانگیزترین و در عین حال بزرگترین رقم خرید اسلحه در جهان توسط یك كشور بود كه تا به آن هنگام، هرگز همانند آن مشاهده نشده بود.
ایران، نخستین كشورى بود كه جتهاى شكارى F.5-E معروف به «تایگر» - ببر - را پس از ارتش آمریكا از كمپانى «نور ثروپ» خریدارى كرد. در پى آن «پنتاگون»؛ وزارت دفاع آمریكا اجازه فروش آخرین و پیشرفتهترین مدل جنگنده بمبافكنهاى «فانتوم» - شبَح - یعنى مدل F.4-D را به كمپانى «مكدانل داگلاس» جهت تحویل آنها به ایران را صادر كرد. در سال 1974 - 1353 ه.ش - شاه قراردادى به مبلغ 2 میلیارد دلار جهت خرید تسلیحات پیشرفته، مهمات و قطعات یدكى آنها را با آمریكا منعقد كرد. فهرست تسلیحات خریدارى شده، شامل 175 فروند جت جنگنده، پانصد فروند هلىكوپتر و تعداد زیادى موشك هوا به زمین بود. در همین سال رژیم پهلوى تقاضاى خرید 80 فروند هواپیماى شكارى - رهگیر فوق مدرن F.41«تامكت» - گربه نر - مشهور به «كامپیوتر پرنده» را به حكومت آمریكا ارائه كرد. مخارج خرید «تامكت»ها تقریباً بالغ بر 2 میلیارد دلار مىشد. سرانجام قدرت نظامى ایران در سال 1975 - 1354 ه.ش - به حد اعلاى خود رسید. زرادخانه ارتش شاه در آن سال شامل 300 دستگاه تانك مدرن «چیفتن» (1680 دستگاه چیفتن دیگر نیز سفارش داده شده بود)، 860 دستگاه تانك متوسط (250 دستگاه تانك «اسكورپین» - عقرب - سفارش داده شده بود)، سه ناوشكن «اسپروانس» (6 ناوشكن و 3 زیردریایى سفارش داده شده بود)، 238 فروند هواپیما، 349 فروند جت جنگنده و نیز، شكارى - رهگیرهاى در حال ساخت «تامكت» بود.
مخارج نظامى ایران در سال مالى 76 - 1975 (55 - 1354 ه.ش)، در حدود مبلغ ده میلیارد و چهارصد و پنج میلیون دلار تخمین زده شد كه تقریباً 13 كل تولید ناخالص ملى ایران و كمى بیشتر از بودجه دفاعى انگلستان (نه میلیارد و نهصد و هفتاد و چهار میلیون دلار) بود. آن هم در شرایطى كه تولید ناخالص ملى انگلیس، پنج برابرِ ایران بود!بازار خرید تسلیحات آمریكایى در ایران، آن همه براى یانكىها پررونق و سودآور بود كه یكى از مدیران كمپانى «نور ثروپ» در سال 1976 اعلام نمود: «درآمد فعلى ما در طول تاریخ فعالیت این كمپانى بىسابقه بوده است! این امر معلول صدور 140 جت جنگنده «تایگر» به ایران، مالكیت نیمى از سهام صنایع هواپیمایى ایران و در اختیار داشتن سهام كنسرسیوم مخابرات نظامىِ «تله كامونیكیشن» بوده است.»
كمپانى هواپیماسازى «لاكهید» آمریكا نیز، علاوه بر 64 فروند هواپیماى چهار موتوره ترابرى از نوع C-031«هركولس»، 6 فروند هواپیماى ویژه عملیات شناسایى از نوع «اُریون» به ارتش شاه فروخت. به سال 1976 - 1355 ه.ش - به ایران اجازه داده شد كه 160 فروند جت جنگنده - بمب افكند F-61 «فالكن» - شاهین - از كمپانى «جنرال داینامیكز» خریدارى نماید كه قیمت مجموع )Package(این هواپیماها 4/3 میلیارد دلار بود و مستلزم خرید موشكهاى «سایدوایندر» بودند كه به بهاى این موشكها نیز، حدود 600 میلیون دلار تخمین زده مىشد. شاید همین وفور نعمت! بود كه نویسندگان یكى از مجلات كالیفرنیایى - موسوم به بیزنس = تجارت - را واداشت تا در اوایل سال 1976 - 1355 ه.ش - به مخاطبین آمریكایى خویش متذكر شود: «امروزه در هر كجاى ایران كه قدم بزنید، با فردى كه به نحوى با یك كمپانى كالیفرنیایى مربوط است، برخورد مىكنید... از تنهایى رنج مىبرید؟! چرا سفرى به ایران نمىكنید؟(47)»
... نه حزبى بود، نه اجتماعى، نه مطبوعاتِ آزادى، نه وسیله تربیتى و نه شورى و نه ایمانى. تنها یك شور را دامن مىزدند؛ شور به ایرانِ باستان را. شوق به كورش و داریوش و زرتشت را. ایمان به گذشته پیش از اسلامى ایران را. و با همین حرفها رابطه جوانان را، حتى با وقایعِ صدر مشروطه و تغییر رژیم بریدند و نیز با دوره قاجار و از آن راه؛ با تمام دوره اسلامى.انگار كه پس از ساسانیان، تا طلوعِ حكومت كودتا، فقط دو روز و نصفى بوده است كه آن هم در خواب گذشته.(16)
شاید همین بیداد فراگیر و فرهنگسوز بود كه حضرت امام(ره) را واداشت تا در همان سالها، طى یك رباعى چنین بسراید:
از جور رضا شاه كجا داد كنیم
زین دیو، بَرِ كه ناله بنیاد كنیم
آن دم كه نفس بود، ره ناله ببست
اكنون نفسى نیست كه فریاد كنیم(17)
و این بود، تا آغاز جنگ جهانى دوم. پس از اشغال نظامى ایران در شهریور 1320 ه.ش و خلعِ پهلوى اول از سلطنت توسط آمریكا و انگلستان، كه با حمایت ضمنى روسیه شوروى صورت تحقق به خود گرفت، دو جریان عمده سیاسى در عرصه حیات اجتماعى كشور فعال شدند. نخست؛ جریان سیاسى اسلامگرا، به زعامت علما و طلاب جوان پرشور حوزههاى علمیه. چهرههاى شاخص و برجسته حركت مزبور عبارت بودند از آیتاللَّه «سیدابوالقاسم كاشانى» و حجتالاسلام «سید مجتبى نواب صفوى»؛ رهبر جنبش «فدائیان اسلام(18)».
این جریان اصیل، به اتكاى برآمدن عناصر آن از اعماق جامعه مذهبى ایران، پشتگرم به حمایت بىشائبه اقشار وسیع مردم متدین شهرى و روستایى و مؤید به تأیید مرجع بزرگوار زمانه؛ حضرت آیتاللَّه العظمى بروجردى(ره)، با تلفیق شیوه مسالمتآمیز و مبارزه سیاسى - پارلمانى با روشهاى سیاسى - نظامى و چریك شهرى(19)، خیلى زود در عرصه مبارزات ضداستعمارى - ضداستبدادى ملت مسلمان ایران نقش عنصر پیشقراول را به عهده گرفت. جریان دوم، طیفى نسبتاً وسیع از ناسیونالیستهاى دموكرات مأبِ عضو احزاب ریز و درشت گرد آمده در «جبهه ملى(20)» را شامل مىشد و چهره شاخص و رهبر بلامنازع آن دكتر «محمدمصدق» بود. این جریان به دلیل ماهیت غیرمذهبى و سیاسىكار خویش، به موازین و روشهاى دمكراسى غربى باور داشت و مخاطبین خود را بیشتر در اقشار تحصیل كرده و مرفه شهرى و خوانین قدرتمند عشایر و روستاهاى كشور جستوجو مىكرد.(21)جبهه ملى به تصریح شخص مصدق و دستیاران نزدیك به وى؛ از قبیل دكتر فاطمى، سقف مبارزاتى خود را به فعالیت در چهارچوب فرتوت مبارزات پارلمانى حكومت شاهنشاهى در داخل، و رویكرد و مغازله با قدرت امپریالیستى نوخاسته ایالات متحده آمریكا در خارج؛ با هدف جلب مقبولیت جهانى محدود كرده بود، نقطه تلاقى و در پى آن، همگرایى جریان مردمى - مذهبى اول با این جریان ملى گراى لیبرال دمكراتِ غیرمذهبى، نهضت ملى شدن نفت و اخراج كمپانى نفت انگلستان از كشور بود. (1332-1329)
با این همه، به دلیل تفاوت ماهوى آرمانها، معتقدات و اهداف سران و عناصر مؤثر دو جناح موصوف، در نهایت مصدق و اطرافیان وى؛ مغرور به در اختیار داشتن اهرم قوه مجریه و حمایتهاى فاقد پشتوانه «مطبوعاتِ زرد» و جنجالى و سیاستمداران ابنالوقت و مفتون مراوده با «لوى هندرسون»؛ سفیر و بعضى كارمندان بخش سیاسى سفارت آمریكا در تهران، رسماً از در مخالفت با جناح مذهبى - مردمى نهضت درآمدند. صدور حكم دستگیرى شهید سید مجتبى نواب صفوى و اعضاء و طرفداران «جمعیت فدائیان اسلام»، تقلب وسیع و مفتضحانه طرفداران مصدق در انتخابات مجلس جهت ممانعت از ورود نامزدهاى مستقلِ مذهبى طرفدار آیتاللَّه كاشانى به مجلس شورا، اتخاذ شگرد جنگ روانى، جوسازى و اسائه ادب مستمر به ساحت علماء و پیشقراولان مذهبى نهضت؛ خاصه مرحوم آیتاللَّه سیدابوالقاسم كاشانى توسط جراید و تریبونهاى وابسته به جبهه ملى و...
همه این كافر نعمتىها در حق جناح مسلمان نهضت، در شرایطى از سوى حكومت مصدق به مورد اجرا گذاشته شد كه دسیسهبازان كار كشته جیرهخوار استعمار و مجریان سیاستهاى خائنانه دربار پهلوى از قشام «سیدضیاءالدین طباطبایى(22)» و چكمه لیسان سرسپرده شاه در قواى مسلح از یك سو، و رهبران جریان الحادى وابسته به شوروى حزب توده و پیروان كلوپها و نشریات این فرقه بیگانهپرست از دیگر سو، در گستره آشفته بازار سیاست كشور، كوس لمن الملكى مىزدند و از حمایت و مماشاتِ حكومت ملى! مصدق برخوردار بودند. موفقیت «عملیات آژاكس(23)»؛ كودتاى ننگین آمریكایى - انگلیسى توسط مشتى فواحش و اوباش در روز 28 مرداد سال 1332، در حقیقت محصول اجرایى شدن همین سیاستها توسط حكومتِ مصدق بود.
رژیم كودتا، مأموریت ناتمام حكومت مصدق در قلع و قمع مذهبیون استعمارستیز را به نحو احسن استمرار بخشید. آیتاللَّه كاشانى محكوم به خانهنشینى شد و موج ترور و سركوبى عمال فرماندارى نظامى دولت كودتا و ساواك نوبنیاد رژیم، شامل حال دانشجویان و طلاب جوان طرفدار جناح مذهبى نهضت گردید. حال و روز جناح منوّرالفكرى نیز سخت عبرتانگیز بود. صرفنظر از مصدق، كه پس از یك رشته محاكمه نمایشى به حبس و تبعید محكوم شد و یا دكتر «فاطمى» كه به علت خصومت شخصى شاه با وى محكوم به تیرباران شده بود، بخش اعظم طرفداران سینهچاك! مصدق یا به آمریكا و اروپا گریختند و یا با نوشتن «ندامتنامه» و ابراز وفادارى مجدد به اساس سلطنت، به خدمت رژیم كودتا درآمدند. وضعیت كمونیستها نیز از این مدار خارج نبود. سواى آن دسته از سران حزب توده؛ همچون «كیانورى»، «رادمنش» و امثالهم كه پس از كودتا فرار را برقرار ترجیح داده به دامان كرملین نشینان پناه بردند، سایر رهبران حزبى - از قماش دكتر «یزدى» و دكتر «بهرامى» - كه به چنگ حكومت كودتا گرفتار آمدند، سراسیمه و دسته جمعى «غلط كردم نامه»! نوشتند و از دیگر اعضاء و هواداران دستگیر نشده حزب نیز، خواستار تسلیم داوطلبانه و همكارى صادقانه! با رژیم كودتا شدند. شمشیر مجازات رژیم فقط بر سر افسران عضو سازمان نظامى مخفى حزب توده فرود آمد و شاه با هدف مرعوب نمودن ردههاى نیروهاى مسلح و دادن درس عبرت به نظامیان ماجراجو!، فرمان تیرباران سروان توپخانه «خسرو روزبه»(24) و دیگر كادرهاى رهبرى سازمان نظامى حزب را صادر كرد.
بدین سان، یك بار دیگر پس از واقعه مشروطه، جریان منوّرالفكرى به رسالت تاریخى خویش به وجه احسن عمل كرد. ملتى را به بازى گرفت، شكست نهضتى را رقم زد و خود در بزنگاه سرنوشت، بدون كمترین مقاومتى عرصه مقدّرات كشور را به كودتاچیان تحتالحمایه اجنبى واگذار كرد و سران آن نیز رهسپار موزه تاریخ؛ بخشِ «عوام فریبانِ ورشكسته به تقصیر»! شدند.جریان مذهبى نیز؛ پس از سركوبى خونین چهرههاى شاخص آن، خاصه تیرباران شهید سیدمجتبى نواب صفوى و دیگر سران «جمعیت فدائیان اسلام»، آزرده و تلخكام از باب اعتماد نابهجاى خویش به منورالفكرانِ بىحمیت، موقتاً مجبور به ترك صحنه مبارزات اجتماعى و بازنگرى نقاط ضعف و نقد اشتباهات تاكتیكى و خطاهاى استراتژیك خود شد.
چنانكه گفتیم، از لحظه پیروزى كودتاچیان، سیاست «داغ و درفش» به مورد اجرا درآمد و دست سركوب و اختناق برفضاى حیات اجتماعى كشور، خاك خاموشى و تخم سكوت پاشید و همین خاموشى و آرامش فراهم آمده در زیر سایه سرنیزه، رژیم و حامیان آمریكایى - انگلیسى آن را به این اشتباه انداخت كه... تمام شد! ملت مرده است و تا دنیا دنیاست، هیچ دیارالبشرى در این سرزمین، مجال قد برافراشتن و تاب ایستادگى در برابر مطامع و جنایات ایشان را نخواهد داشت. همین توهّم موجب گشت تا پهلوىِ دوم و اربابان وى دیگر بار دكترین هویتزدایى و مبارزه پیگیر و بىامان با اعتقادات، آرمانها و باورهاى مذهبى اصیل ملت ایران را به مورد اجراء در آورده و با مردم ایران آن كنند كه با مردمان هویتزدایى شده «تركیه لائیك» كردند.همزمان با واگذارى مقدرات صنعت نفت؛ این طلاى سیاه و سرچشمه اصلى ثروت ملى كشور به كنسرسیوم نفتى آمریكایى - اروپایى در نیمه دوم دهه 1330 و عضویت ایران در گروهبندى نظامى استعمارى موسوم به «پیمان بغداد(25)»، برنامههاى فجیع و میهن برباد ده اجتماعى - فرهنگى طراحى شده توسط اربابان غربى شاه یكى از پس دیگرى در مملكت به مورد اجرا گذاشته شد.
از سر گیرى مبارزه با نمادهاى فرهنگ اصیل مذهبى - ملى مردم ایران، به ویژه حجاب و پوشش اسلامى بانوان، ترویج نوشیدن مسكرات با احداث چندین كارخانه تولید مشروبات الكلى در كشور، تبلیغ مناسبات فردى و اجتماعى مغایر با آداب عرفى و شرعى ایرانیان؛ خاصه روابط بىبندوبار زن و مرد به شیوه فرهنگ مخرب غربى در بین اقشار مردم؛ خصوصاً نسل جوان، از طریق اكران نمودن فیلمهاى مبتذل هالیوودى بر پرده سینماها، چاپ تصاویر و مطالب سخیف به اصطلاح هنرى در جراید دولتى و رنگین نامهها، ترجمه و نشر وسیع نوولها و رُمانهاى بنجل سكسى - جنایى آمریكایى در قطع جیبى ارزان قیمت، واگذارى امر خطیر تألیف و تدوین كتب درسى از سطح ابتدایى تا دانشگاه به تراستهاى انتشاراتى وابسته به آمریكا از قبیل «بنگاه فرانكلین» و... اینها همگى در همان دهه نخست پس از كودتا، ضربات مهلكى را بر ساختار هویت ایمانى و فرهنگى ملّى جامعه ایرانى وارد آورد.(26)
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
مرورى فشرده بر تحوّلات سیاسى - اجتماعى ایران زمین از واقعه مشروطه تا تجاوز مسلّحانه ارتش فاشیستى صدام حسین در 31 شهریور 1359
به نامِ خداوند جان و خرد
كزین برتر اندیشه بر نگذرد
هزاران سال از هبوط آدم صفىاللَّه بر سیاره زمین گذشته است و هنوز نبرد فىمابین حق و باطل بر پهنه خاك جریان دارد، اگر چه دیگر دیرى است كه شبِ دیجور ظلم از نیمه گذشته است و فجرِ اول رسیده و صبح نزدیك است. تاریخ انبیاءu، سراسر، صحنه نبرد حق و باطل است و تاریخ جباران نیز سراسر عرصه جنگهاى بزرگترى است كه بر سر قدرت در مىگیرد، و هستند كسانى كه فى ما بینِ این دو نبرد، تفاوتى نمىبینند. ما را با آنان كارى نیست چرا كه مردگانند؛ وَ ما اَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فى القُبُور!
روى سخنِ ما در این مجموعه، با آنان است كه هنوز عرصه وجودشان را یكسره تسلیم ظلمت فراگیر عصر رو به انقراضِ جاهلیت ثانى و دمدمههاى فریبندهاى از قماش «انفجار اطلاعات» نكردهاند و بذرِ فطرتشان در انتظار رسیدن بارانى، از سحابِ سپهر حقیقت است. هر چند، شاید ارائه چنین تعابیرى در مطلع یك اثر مستند - تاریخى، براى برخى ارباب نظر و احبابِ اهل تأمّل اندكى ثقیل در نظر آید، لیكن برآنیم كه با صرف اندكى حوصله و صبر جمیل، این زمره خردهگیرانِ نكتهسنج نیز بر صحت مدعاى ما صحه خواهند نهاد؛ انشاءاللَّه.
«جلال آل قلم»(1) در جایى گفته است: «به اسمها و عناوین دقیق شوید. در خواهید یافت كه برخى اوقات، اسمها و عنوانها، سخت هدایتگرند براى گشایشِ اذهان.»
عنوان اصلى نقش بسته بر تارك كتاب؛ «روز تندر» است و زیر تیترِ آن، «مرورى شتابزده بر تحولات سیاسى اجتماعى ایران زمین از واقعه مشروطه تا تجاوز مسلحانه ارتش فاشیستى صدام حسین در 31 شهریور 1359 از تأسیس تا فرجام دفاع مقدس».از تیتر اصلى؛ «روز تندر» - كه در اصل عنوان پروژه تهاجم مسلحانه ارتش عراق به خاك ایران، در اسناد وزارت دفاع رژیم بعث صدام حسین بوده است - عبور مىكنیم و مىپردازیم بهعنوان ثانوى؛ مرورى... .
در این مجال، بنا را بر اجمال نهادهایم و هم از این روى، سَرِ بازى با عبارات و ملاعبه با اصطلاحات لغتنامهاى را نداریم. چه اینكه معتقدیم هر گونه عبارتپردازى دلنشین و شعارپردازى آهنگین پیرامون تبیین مفهوم دفاع مقدس، اگر متكى به پشتوانه منطق و استدلال نباشند، نه تنها ره به جایى نخواهند برد، بلكه در روزگار كنونى و گذرِ یازده سالِ تقویمى از پایان آن واقعه بىبدیل، كه نسل نوخاستهاى وارد عرصه حیات اجتماعى این آب و خاك شده است؛ نسلى كه به اقتضاى حوالتِ تاریخى و مقتضاى سِنّىِ خویش، نه شاهد حال و روز میهن و مردمش در روزگار سیاه رژیم ستمشاهى بوده، نه موجبات قیام امام(ره) و اقامه درفش انقلاب اسلامى در بهمن 57 را به عینه دیده، نه در فضاى ملتهب و سراپا توطئه و ترور و بحران و آشوب سه ساله نخست انقلاب نفس كشیده و نه از علل و عواملِ راستین تهاجم سراسرى ماشین جنگى قدرتمند رژیم عراق به خاك كشورش آنچنان كه باید و شاید با خبر است و نه... قُس علیهذا.
آرى، در شرایط كنونى و در برابر مخاطبینى از این دست كه بر شمردیم، عنان قلم را در عرصه نگارش اثرى تاریخى در باب جنگ هشت ساله به دست احساسات سپردن و دلخوش داشتن به شعارپردازى صرف و به دور از ارائه بُرهان و شواهد مستدل و منطقى پیرامون دفاع مقدس، مصداق دقیق آن بیان حكیمانه خواهد بود كه؛ «براى در هم كوبیدنِ بنیان یك حقیقت، لازم نیست خوب به آن حمله شود. كافیست بد از آن دفاع كنیم!»
پُر واضح است كه در یك ارزیابى مُتقن و متكى به روشِ «پدیدار شناختى»، ریشهها و علل حدوثِ پدیدهاى تاریخى - در اینجا؛ دفاع مقدس - را باید در مصدر و مولدِ اصلى آن پدیدار باز جُست. از هر منظر كه به ریشهها، علل و عوامل حدوث پدیده دفاع مقدس بنگریم، لاجرم نقطه نظر ما به بهمن 57 و انقلاب اسلامى ایران معطوف خواهد شد. زنجیرهاى از رخدادهاى بزرگ و كوچك - لكن هر یك در جاى خویش، بس مهم - این پیوند مستحكم و وثیق تاریخى را بوجود آوردهاند. حوادث و وقایعى كه هر یك در جاى خود، مىتواند دستمایه نگارش مقالهاى تحقیقى و یا رسالهاى مستقل قرار گیرد. اگر پذیرفتهایم كه علت اصلى نگارش این و جیزه مبتنى بر ضرورتهاى انكارناپذیر مقولهاى موسوم به «دفاع مقدس» است، به همین دلیل باید بپذیریم كه براى درك و فهم هر چه بهتر ماهیتِ «مقدّسِ» آن «دفاعِ» هشت ساله، چارهاى نیست، مگر رجوع به ریشههاى اصلى رخداد شگفتانگیزِ «انقلاب اسلامى» در «ایران».
اكنون این پرسشها مطرح مىشوند:
- به راستى چرا پدیده واژگون سازى رژیم استبدادى 2500 ساله شاهنشاهى در ایران، ذیل عبارت «انقلاب اسلامى» معنا مىشود؟
- اصولاً چه شد كه این پدیده به سال 1979، در قرن بیستم میلادى در كشورى خاورمیانهاى همچون ایران به وقوع پیوست؟
- چه شد كه هرم قدرت رژیمى تا بن دندان مسلح، سخت متشكل، مجهز به یكى از مخوفترین سیستمهاى پلیس امنیتى جهان؛ «ساواك»، برخوردار از حمایت فراگیر و همه جانبه ابرقدرت آمریكا و دیگر دولتهاى مغرب زمین، در اختیار داشتن ذخایر ارزى و منابع انرژى سرشار كه در رأس آن «محمدرضا پهلوى» قرار داشت، طى سیزده ماه(2) در مقابله با مردمى دست خالى، فاقد تشكیلات - به معناى متعارف - و بىبهره از كمترین میزان حمایت سیاسى، اقتصادى و تسلیحاتى یكى از دو قطب قدرت جهانى آن روزگار، به چنان فلاكتى مبتلا شد كه در آخرین روزهاى قبل از سرنگونى آن، ژنرال سوگلى شاه؛ تیمسار ارتشبد قرهباغى در توصیف تقابل ملت و رژیم، مردم را چون «خورشید تموز» و رژیم «اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتشتاران»! را به سان آدمكى برفى به تصویر كشید و گفت: «مثل برف داریم آب مىشویم»!(3) پاسخ تمامى این پرسشها را مىتوان در سه شعار كلیدى ملت ایران در آن مقطع حساس تاریخى؛ یعنى «استقلال»، «آزادى» و «جمهورى اسلامى» باز جست.
ملت، به تنگ آمده از استیلاى دیرپاى قدرتهاى بیگانه بر مقدرات خویش و به ستوه آمده از اختناق و سركوب رژیم مستبد، با بهرهگیرى از تجارب مغتنم قیامها و جنبشهاى سیاسى - اجتماعى دو سده اخیر، تحقق دو موهبت. گرانسنگ «سیادت ملى» و «حریت فردى و اجتماعى» خود را مشروط به اقامه حاكمیتى با دو مشخصه «جمهوریت» و «اسلامیت» امكانپذیر مىدانست. جمهوریتى راستین، برآمده از آراء آزاد شهروندان و متكى به اعتقادات مستحكم دینى اكثریت قریب به اتفاق مردمان این دیار و اسلامیتى ناب و پویا؛ مستظهر به منظومه نورانى فقه، علوم و معارف اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام)، كه با توجه به شرایط عصر غیبت كبرى، در هیأت ولایت امر امت توسط نائب عام امام زمان(عج) تجسد عینى بیابد و حافظ حدود احكام الهى و مشروعیت حاكمیت ملى و قوانین آن باشد.(4)
انقلاب 57، در واقع بستر چالش نهایى دو نیروى عمده در صحنه حیات سیاسى - اجتماعى ایران بود. از یك سو؛ نیروى ملتى بپاخاسته، خواهان رجعت به هویت فطرى خویش و مدافع مجموعه ارزشها و سنن منبعث از مكتب اسلام، آیینى اصیل كه طى 1400 سال، هماره در حكم سنگ بناى وحدت ملى مردمان این آب و خاك - صرفنظر از تفاوتهاى لسانى و قومى ایشان - بوده است، و از سوى دیگر، جریانى فاقد هویت اصیل، مذهب ستیز، غربزده و متكى به حمایت قدرتهاى بیگانه، مبلغ و مدافع سرسخت شبه ارزشهایى مغایر با معتقدات، باورها و سنن مذهبى - ملى ایرانیان. جان كلام؛ انقلاب بهمن، در حكم مصاف ضربالرقاب میان سنت و مدرنیته بود. چنانكه گفتیم، نهضت اسلامى سال 57، بستر چالش نهایى این دو نیروى عمده بود. حال ببینیم اصولاً این چالش چگونه آغاز شد؟ چه صیرورتى داشت و از چه مراحلى گذشت تا وارد مرحله نهایى خویش - در بهمن 1357 - گردید؟
شكست نهضت مشروطیت را كه محصول بلافصل حذف جریان اصیل روحانیت بیدار و ستیهنده و استیلا یافتن جریان شبه روشنفكرى غربزده بر مقدرات كشور بود، شاید بتوان به مثابه آغاز روند حاكمیت جریان هویت زداى «مدرنیته» و در محاق رفتن هویت راستین ملت ایران در نظر گرفت. به دار آویختن زعیم نهضت و منادى «مشروطه مشروعه»؛ شهید «شیخ فضل اللَّه نورى» توسط «یپرم خان» ارمنى؛ میرغضب جناح منورالفكرى!، واقعه پارك اتابك و خلع سلاح مجاهدان پاكباز مشروطه، ترور نافرجام و خانه نشین كردن «ستارخان»؛ سردار ملى، ترور مرحوم «آیتاللَّه بهبهانى» توسط لیدر جناح چپ شبه روشنفكران؛ «حیدرخان عمو اوغلى»؛ مشهور به حیدر بمبى!، بر سر كار آوردن پىدرپى كابینههایى ضعیف كه اكثریت قریب به اتفاق دولتمردان آنها تا پیش از فتح تهران به دست مجاهدان مشروطه از دشمنان سفاك نهضت بودند و از فرداى شكست و انحراف انقلاب مشروطه رنگ عوض كرده و خود را در صف اول آزادیخواهان و فدائیان سینهچاك مشروطیت جا مىزند، گسترشِ وحشتناك كه نفوذ همسایه شرقى؛(5) امپراطورى بریتانیا بر كلیه اركان مقدرات كشور، ادامه سیاست خائنانه «استقراض» از انگلستان و روسیه تزارى جهت تأمین مخارج سفرهاى ادوارى تفریحى شاه بىكفایت و درباریان فاسد قاجارى به بلاد راقیه فنگ!، به بهاى دادن امتیازات سیاسى - اقتصادى روزافزون به بیگانگان، استمرار روند غارت منابع نفتى كشور توسط كمپانى نفت انگلیس، تداوم فقر وحشتناك اقشار فرودست جامعه در ازاى یكهخوارى لجامگسیخته رهبران قلابى حكومت مشروطه، تشدید روند ملوك الطوایفى و سیطره فئودالیزم بر شئون اقتصاد مبتنى بر زراعت مملكت، مسكوت نهادن و اتخاذ رویه بىعملى مطلق در قبال قراردادهاى منعقده میان دولتین انگلستان و روسیه تزارى در سال 1907 و 1915 میلادى - (دایر بر تقسیم ایران) از سوى دولتهاى عهد مشروطه! و... اینها همگى گوشههایى از رهآورد تفوّق جریان منوّرالفكرى در فرداى شكست جنبش مشروطه و حذف رهبرى اصیل و مردمى آن؛ روحانیت مبارز از صحنه حیات اجتماعى ملت ایران بود.
در پى قریب به سه دهه آشوب و هرج و مرج، سرانجام در شامگاه سوم حوت - اسفند - سال 1299 ه.ش، قشون تحت فرمان قزّاقى بىسواد و قلدر به نام «رضا پالانى»؛ معروف به رضاخان شصت تیرى!، در كنف حمایت ژنرال «آیرون ساید» فرمانده ارتش بریتانیا در بینالنهرین و ژنرال «دَنْسْتِرویل» فرمانده نیروهاى انگلیس در ایران، ضمن هماهنگى با سفارت انگلیس در تهران، پایتخت را یك شبه به تصرّف خود درآورد(6) و... شد آنچه كه شد. شاید پُر بیراه نباشد اگر بگوییم كه براى دفن لاشه بویناك مشروطیت به هباء و هدر رفته توسط «جریان منوّرالفكرى بیمار»(7)، هیچ گوركنى مناسبتر از رضاخان شصتتیرى پیدا نمىشد.
چكمهپوش شیادى كه یك روز براى فریب افكار عمومى و كسب وجهه ترّقى خواهى!، براى از میدان به در كردن سیاستمردى مردمى چون «سید حسین مدّرس(ره)»، دعوى جمهورىخواهى و ضدیت با سلطنت موروثى داشت و دیگر روز به اتّكاى سرنیزه فوج قزاق و حمایت سفارت انگلیس با براه انداختن بساط خیمه شببازى «مجلس مؤسسان» تاج سلطنت بر سر نهاد. یك روز جهت به بازى گرفتن عواطف مذهبى مردم كوچه و بازار، در رأس دسته قزاقان به اسم اقامه عزاىِ خامس آل عباu به خیابان مىآمد و گل و كاه به سر مىكرد و دیگر روز، نشسته بر تخت پادشاهى، فرمان تخریب تكیه دولت و منع عزادارى سیدالشهداu را به اسم «مبارزه با كهنهپرستى و خرافات»! صادر مىكرد.